این داستان تقدیم به شما

از هفت سالگی یادمه همیشه بابام با مادرم مشکل داشتن باهم.بابام شکاک بود.رابطشون تا چهار سال بعدش همینطور بود که دیگه مادرم واس همیشه رفت.من موندم با بابام و فقط تو عید و تابستون مادرمو میدیدم.راستی یادم رفت بگم رضام.۲۰ سالمه.پدرم الان پنجاه سالشه مادرم چهل مادرم قبل از این ک بره چادری بود ولی بعد دوسال مانتویی شد .آرایشش بیشتر شد. همون سالی ک مادرم رفت یه گوشی نوکیا 1200 با ی خط همراه اول خرید ک باهم درارتباط باشیم.هرسال منتظر عید میشدم ک مدرسه تعطیل ش برم دیدنم مادرم.این قضیه تا شونزده سالگیم ادامه داشت تا مادرم با پول ارث پدربزرگم ی خونه گرفت.زندگی خوبی داشتیم منم بد دیپلمم رفتم در مغازه عموم کار.مامانمم چون خیاط بود رفت تو یه کارگاه مشغول ب کار شد بعد چن وقت مادرم گوشیش سوخت ی گوشی دگ گرفت.ولی چن ماه بعدش شارژر نوکیا تو کیفش بود یا با اینکه همراه اول داشت شارژ ایرانسل تو کیفش بود.
 
ی بار ک گوشیه تو شارژ بود دیدمش هیچی بهش نگفتم ولی وقتی دید ک فهمیدم موضوع رو گفتش برای یکی از همکاران شوهرش نمیذاره گوشی داشته باشه.منم زیاد پیگرش نشدم.مادرم دگ مثه قدیما نبود.ارایش ن زیاد ولی درحد بیش از معمولی میکرد.مانتوهاش شده بود مثه دخترا بیست ساله البته اون موقع زیاد پیر نبود اون موقع سی وهشت سالش بود.
دیگه کم کم ی ذره روش حساس تر شده بودم خیلی به کارش توجه میکردم.مثلأ ی چیز جالب ک ازش دیدم همیشه ک لباسشو میخاست عوض کنه همه بدنش همیشه شیو شده بود.حتی ی بار ک از‌ مغازه زود اومدم خونه وقتی رفتم داخل دیدم از حموم اومده لخت نشسته تا منو دید سریع رفت سمت اتاق منم درو بستم ولی تو همون ی لحظه کس و کونشو دیدم ک کاملا شیو شده بود.کم کم با گوشی رفتناش نصفه شبا زیر پتو شروع شد.
 
اینم میدونستم‌ نمیای ک با نوکیا داره کار میکنه چون نورش سبز بود.ی بار واسش مسیج اومد از طرفه پسر پسرعموش ک بیستو هشت سالش بوود.ک من پیامو خوندم نوشته بود سلام چیکار کردی.دگ کاملا معلوم بود هرز میپره.ی روز از مغازه اومدم خونه خسته بودم خونه مامانم خونه نبود ساعت نزدیک شیش بود بهش ز زدم گفتم کجایی گفت خونه دایی تو هم بیا اینجا.ک ل اتاقشو گشتم گوشیشو لای لباساش قایم کرده بود .شماره ای توش نبود لیست تماساش هم خالی بود فقط چن تا پیام از ی شماره بود.یکیش سلام لیلا کجایی .چن تا پیام دگ.انگار همه چی رو پاک کردن بد فقط ی پیام دگ تو پبام های سیو شدش بود ک توش نوشته بود اره این دفه چقد وحشی شده بودی.نا واسم نبود.سریع شماررو زدم تو گوشیم دیدم شماره پسر پسرعموشه.خیلی واسم جالب چرا مامانم با اوون رابطه داره البته مسعود هم خیلی درشت بود.دگ مطمئن شدم ک مامانم داره هرز میپره. بهش هیچی نمی گفتم راجب این مسائل.دگ احساس میکردم بابام حق داشته مشکل از مامانم بوده.بعد از چن وقت مامانم از خیاطی در اومد‌ رفت منشی تلفنی ی فست فود ک واس یکی از قامیلا دورمون رفت.کم کم آرایش و لباس پوشیدن شبیه جنده ها شده بود.چیزیم بهش میگفتن موقعیت کارشو بهوونه میکرد ک خوش پوش بره سرکار.

 
حرکاتش خیلی سکسی شده بود.باناز حرف می زد انگار ن انگار ک سیوهشت سالشه.ی شب ک خابم نمیبرد نزدیک ساعت دو بود طبق معمول صدا گوشی میومد بد نیم ساعت صدا نفساش تند شد کم کم شد صداناله.پاشدم اروم رفتم سمت اتاقش زیر پتو داشت خودشو میمالید .منم رفتم تو اتاق خابیدم بعد این ک حسابی فک کنم ارضا شد رفت دستشویی بعدش خابید.دگ حس مادری نداشت واسم خودمم دگ دیدش میزدم البته همیشه جلو من راحت میگشت.معمولا ک از حموم میومد بیرون تا ی ساعت با شرت میگشت.دوس داشتم سکسشو ببینم.دگ بعد چن وقت دلم میخاست خودم بکنمش.اون ک معلوم بود فقط میخاست ارضا ش.چرا من نباشم اون ک میکنش ک جفتمون باهم راحت باشیم.دگ بیشتر میرفتم پیشش.بعضی شبا ب بهونه الکی موقع خال میرفتم تو اتاقش بغلش میخابیدم.ولی هیچ وقت نشد ک بهش بفهمونم میخام باهات سکس کنم.ینی نتونستم .ترسیدم ناراحت بشه.کم کم احساس کردم ک با برادر زنداییم هم ارتباط داره.وقتی تو ی مهمونی بودیم مدل حرف زدنشون باهم همه چی مشکوک شده بود.اونم خیلی درشت بود.فکر کنم مامانم مردای گنده رو دوس داشت .
 
دیگه از کاراش کلافه شدم بودم ک تو فامیل چرا ابرومونو میبره.ی و روزم ک زود اومدم خونه برادر زنداییمو دیدم ک داشت از تو کوچمون با ماشین میرفت.وقتی از مامانم پرسیدم ک اینجا بوده گفت آره برنج واسم آورده.کم کم دگ در مغازه خیلی کم میرفتم.همش کشیک میکشیدم ببینم دگ کسی میاد یا ن.بد دو هفته پاییدنه خونه دوباره دیدم اومد.تاکسیشو پارک کردرفت تو خونمون.منم ک میخاستم ببینم چ خبره.ب همسایمون گفتم کلید ندارم از پشت بوومشون اومدم داخل حیاط.پنجره اتاق مامانم روبه حیاط بود .با پرده شبیه کرکره. داخل نمیشد برم ولی بعد از چن دقیقه رفتن تو اتاق.ی خورده باهم حرف زدن ک کم کم رفت از پشت مامانمو بغل کرد.مامانم میگفت نکن شاید امیر بیاد.ولی معلوم بود نازه.اونم داشت سینه ها مامانمو میمالید با دستاش.مامانم کم کم کونشو میمالید بهشو نفساش تند تر شده بود.

 
تیشرت مامانمو درآورد… زیرش سوتین نداشت.مامانمو نشوند رو پاهاش شروع کرد سینه هاشو خوردن.مامانمم ک فقط چشماشو بسته بودو اه و ناله می کرد.بعد چند دقیقه ک خورد ب مامانم گفت سر پا وایسا .شلوار شرتشو مثه وحشیا از‌پاش درآورد.بجز اون ی بار ک مامانمو لخت چند ثانیه دیدم بودم این دفعه اولم بود ک لخت میدیدمش.البته ن براحتی از لای پرده ی چیزایی معلوم بود.واقعا کس نازی داشت.فکر کنم ده دقیقه نشسته بود وسط پا مامانم داشت کسشو میخوردو هر قربون صدقش میرفت.مامانم ک دگ انگار تو این دنیا نبود فقط ناله میکردو بعضی وقتا سرشو فشار میداد بیشتر رو کسش.هی میگفت دفعه قبلی از کون نذاشتی ولی قول دادی این دفعه بزاری.مامانم ک هی ادا اصول در میاد ک درد داره ولی معلوم بود دلش میخاست پاشد لباسا خودشم درآورد مامانمو چسبوند دیوار سرپایی شروع کرد تلمبه زدن تو کس مامانم.انصافا کیرشم خیلی گنده بود.کیرشو درمیاورد میکوبید رو کسش بعد چند دقیقه مامانمو خابوند شروع کردن از سینه تا زانو مامانمو خورد.انقد کسشو خوردو مالید ک مامانم ارضا شد.چقد تکون خورد موقع ارضا شدن.

 
ب مامانم گفت ارضا شدی حالا کون میخام .مامانم اولش ناز کرد بد پاهاشو داد بالا جوری ک سوراخش اومد بالا.معلوم بود زیاد کون نداده بود.باز نبود کونش.ی ذره کیرشو مالید رو کسش سرشو گذاشت دمه سوراخ کون مامانم اروم اروم شروع کرد فشار دادن.مامانم فقط ناخون میکشید رو فرشو اخو اوخ میکرد.بعد چن دیقه ت بیشترشو کرد داخل مامانم فقط میگفت بسه دلم درد گرفت.کیرشو کشید بیرون.زیاد واضح نبود ولی انگاری کل کیرش آنی شده بود.ب مامانم گفت اه اه این چ وضعشه تو ک میدونسیتی این دفعه قرار بود از کون بکنمت چرا خودتو تمیز نکردی.اه حالم بهم خورد.دوباره مامانمو برعکس خابوند سر کیرشو گذاشت رو کونش با کلی فشار تا ته کرد داخلشو افتاد رو مامانم .مامانم ک دگ داشت جیغ میزدو التماس میکرد بسه.پنج دقیقه تو همون مدل محکم تلمبه میزد تو کون مامانم ابشم انکار ریخت داخل .منم پیچیدم اومدم بیرون تا این چن ساعت بعد رفتم خونه مامانم حموم بود.بعد حموم رفت خابید سریع.هشت ماه پیش قرار شد با چن تا از بچه ها بریم آلمان آخرین شب اومدم روتختم پیشم دراز کشید.کم کم پشتشو کرد، بهم منم از پشت بهش چسبید.دگ کیرم داشت میترکید… گفتم مامان اون روز دیدم داداش زندایی از خونه اومد بیرون.چیکار داشت اینجا گفت گفتم ک برنج آورد.منم گفتم ن ی بار دگ بعد اونو میگم.گفت نیومده.گفتم مامان وقتی توخونه بود همه چیو از پشت شیشه دیدم.
 
برگشت نگام کرد.تا اومد حرف بزنه گفتم نمیخاد توضیح بدی.میخام امشب مال من باشی.گفت خاک تو سرت رضا میدونی چی داری میگی.گفتم ن نمیدونم شروع کردم بوسش کردن .میگفت رضا نکن گناه داره گفتم همین ی بار.شروع کردم لباشو بوسیدن.با این ک چهل سالشه ولی لاغره .لباسامونو درآوردیم .کیرمو وقتی دید خندید گفت اصن ب کیر بابات نرفته.پاهاشو واکرد خابیدم روش شرو کردم لباشو بوسیدنو کیرمو میمالیدم رو خط کسش.بعد چن دقیقه اومدم پایین کسشو لیس زدن واسش.چقد بو خوبی میدادی.انصافا خیلی کس نازی داشت.کیرمو گذاشتم تو کسشو کردم چند دقیقه بعد ابم داشت میومد تا کیرمو دراوردم ابم پاشید رو کسو شکمش.پاشدم رفتم حموم بعد خابیدم فرداش بدون این ک راجب دیشب حرف بزنیم خدافظی کردمو اومدم المان…بعد دو ماه هم شوهر کرد.
 
نوشته: بینام

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *