این داستان تقدیم به شما
سلام من زهرا هستم میخام خاطرات کون دادنم توی دوران مدرسه رو براتون بگم من اونموقعه دبستان سادات علوی میرفتم که دخترونه بود دبستان ما با دبستان تربیت که پسرونه بود یک دیوار مشترک داشت این دیوار مشترک پشت مدرسه ما بود و پسرها از روی دیوار بالا میومدن و بهمون متلک میگفتن و به اصطلاح دختر بازی میکردن.
یادمه یه بار که زنگ ورزش بود من با دوستم رفته بودیم پشت مدرسه سه تا پسر روی دیوار نشسته بودن من کلاس سوم بودم اما سنم بیشتر میخورد اون پسرها بزرگ بودن احتمالا کلاس پنجم بودن یکیشون بهم گفت کلاس چند هستی من تا نزدیک دیوار جلو رفتم گفتم کلاس سوم اون یکی گفت کیک میخای گفتم آره از روی دیوار پرید و اومد پایین، دوستم ترسید و فرار کرد اونا منو گرفتن و دوستم فرار کرد و فاصله گرفت و از پشت دیوار تماشا میکرد و من گریه کردم اون پسر بهم یه کیک داد و گفت گریه نکن گریه ام بند اومد و بهم گفت باید یه کاری با هم بکنیم گفت خم بشو و دستاتو روی دیوار بذار من خم شدم و اون یکی مانتوام رو بالا زد و و شلوار و شرتمو پایین کشید یه کون سفید و تپل نمایان شد شنیده بودم پسرها دخترا رو میکنن برام جالب بود همیشه دوست داشتم منم کرده بشم پس مقاومت نکردم، من مشغول خوردن کیکم بودم که یکی از پسرها ناخنشو خیس کرد و کونمو انگشت میکرد اولش یکمی درد داشت اما بعد خوشم اومد یکیش پشتم قرار گرفت و کیرشو بین پاهام جابه جا میکرد بعد از کمی فاصله گرفت و اون یکی که فامیلش فیوج بود رفت پشتم و شروع به لیسیدن کونم کرد و با یه انگشت و بعدش با دو انگشت توی کونم کرد و اومد جلوم وبوسم کرد و لبامو بوس کرد و ازم لب گرفت وبهم گفت کیرشو لیس بزنم من مشغول لیس زدن کیرش شدم و خوب براش خیسش کردم و رفت پشتم و کیرشو ذره ذره توی کونم فرو کرد درد داشتم و گریه گرفت آاااای میسوزه بسه دیگه آااااای و فیوج کیرشو تا ته تو کونم کرد و چند باری جلو و عقب کرد و درش اورد و اون یکی سرشو وسط پاهام کرد و کسمو یکمی برام خورد
خیلی حال خوبی داشتم و بعدش یه مقداری لای پاهام کیرشو جابه جا کرد و گفت حالا برو من شلوارمو بالا کشیدم همه پسرها فوری از روی دیوار داخل مدرسه خودشون پریدن و فرار کردن فیوج هم میخاست بره که صداش کردم گفت چیه گفتم فیوج تو کون منو کردی. اونم گفت آره. من گفتم میای با هم دوست بشیم هر روز میام کونمو بکن گفت باشه، گفتم فقط خودت تنها بیا، اونم گفت باشه. از اون به بعد فیوج هر روز ساعت های یازده ظهر میومد روی دیوار و منم به بهانه دستشویی از کلاس میومدم بیرون و بهش کون میدادم و اونم ازم لب میگرفت و حسابی کسمو میخورد دخترها هم گهگاهی منو از پشت دیوار دید میزدن. فیوج توی راه مدرسه هم مراقبم بود و نمیگذاشت پسرها مزاحمم بشن. فامیلم آقابیگی بود بچه ها بهم میگفتن آقاکیکی، چون دوستم برای همه تعریف کرده بود که بخاطر یه کیک به سه تا پسر کون دادم.
کاش فیوج رو دوباره میدیدم و اون می دید که آقاکیکیش واسه خودش کوسی شده
نوشته : زهرا آقا کیکی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید