این داستان تقدیم به شما
سلام.من سپهر هستم و داستانی که میگم مال همین چند روز پیش هستش.
من چند ساله #موسیقی #تدریس میکنم و معمولا هم خونه افراد زیادی میرم هفته پیش یک خانومی تماس گرفت باهام بابت اموزش #گیتار و منم با راهنمایی هایی که کردم قرار شد فرداش برم خونشون و هم گیتارشو ببینم و هم جلسه اول رو بزارم. روز بعد اومد و منم بدون قصد و غرض قبلی رفتم به ادرسی که داده بود وارد شدم یک خانم تقریبا 50 ساله رو دیدم دست دادم و رفتم داخل نشستم و چایی اورد و لباسشم نه خیلی راحت نه پوشیده بود خیلی عادی هنوز مقدمات گیتارو این چیزارو داشتم میگفتم دیدم یک اقا میانسال ک گویا شوهرش بود اومد داخل خیلی طبیعی سلام علیک کردیم و شوهرش رفت اشپزخونه ما هم نشستیم به ادامه اموزش نیم ساعتی گذشت شوهرش میوه اورد گفت اجازه هست بشینم منم؟ منم با خودم گفتم طبیعیه خوب نگرانه گفتم بله قربان چرا که نه اون نشست و هیچی نمیگفت فقط نگاه میکرد موقع گذاشتن دست چپ رو گیتار هرچی میگفتم #بهار متوجه نمیشد(بهار اسم خانومه بود که از صدا کردن همسرش متوجه شدم)اینم بگم بهار یک زن خیییلی چاق و کون گنده بود قدش تقریبا 170 وزنشم 80 بود تقریبا ولی شوهرش لاغر لاغر منم 179 قدمه 78 ولی بدنساز واقعیم نه ازین الکیا که فقط داستان میگن بگذریم رفتم به سمت دستش ولی لمس نکردم هرچی میگفتم متوجه نشد منم طبیعی دستش و گرفتم و متوجه کردمش چجوری انجام بده شوهرش بلند شد رفت گفتم اخ اخ چ اشتباهی کردم نااحت شد و حق داشت و اینا به بهار گفتم معذرت خواهی کردم با لبخند گفت ولش بابا اون طبیعیه. این حرفش یکم شوکم کرد ولی بازم خودم و هواسم و به پرتی زدم. بگذریم . گذشت و اموزش تموم شد و با هردو خداحافظی کردم و شب ساعتای 2 شب دیدم پی ام داد استاد انگشتام درد میکنه چیکار کنم؟گفتم چربش کن. گفت روغنارو برا جا دیگمون استفاده میکنیم منم یهو اق منگولمون(کیر مبارک) زنگولش به صدا درومد گفتم برا جا دیگتون یا برا غذا و اینا؟ گفت برا جاهای بخصوص . گفتم خوب یکمم برا اینجا بکار ببرش که گفت نه بابا همینجوریش کم میاد. دیگه سر صحبت باز شد و منم تا تونستم بحث و کشوندم به بیراهه ولی با #شوخی و مسخره بازی برا خودمم عجیب بود شب اول اموزش چرا صمیمی شده همش شیطون وجودم میگفت کسخول میخاره بکن دیگه خاک بر سر بی عرضت ولی اون یکی #فرشته مهربون میگفت سنش بالاس داره شوخی میکنه منظوری نداره.
خلاصه جلسه بعدی بعد از 4 روز اتفاق افتاد و رفتم خونشون تا درو باز کرد دیدم یک تاپ مشکی چسب پوشیده با یک ساپورت رنگ سفید ک پاهاش و میشد کامل حدس زد منم بلافاصله شق کردم ولی خودم و زدم به کوچه علی چپ مثثثثلا باکلاسم و اینچیزا زیاد دیدم رفتیم نشستیم پرسیدم همسر گلتون کجاس؟ گفت همین پیش پا شما رفت کرج مادرمو بیاره شب خونمون تولده و… منم فهمیدم حالا حالاها نمیاد خلاصه اومد نشست رفتم پشت سرش از بالا تقریبا خودمو چسبوندم و گفتم گیتارو اینجوری باید بگیری و…اونم اصلا خودشو عقب نمیکشید من بازم میترسیدم کاری بکنم یک یه ربعی گذشت دیگه از بس دید زده بودم کوس و کونش و از رو ساپورت دیوانه شدم دستمو بدون مقدمه گذاشتم رو رونش گفتم ورزش میکنین مشخصه چه رونایی دارید من بلدم میتونم کمکتون کنم لبخند زد از من گذشته و این حرفا گفتم نه خیلی خوبی بلند شو ببینمت اونم بلند شد گفتم بچرخ چرخید و کلی ازش تعریف کردم خندید گفت چجوری از رو لباس تشخیص میدی گفتم بابا من حرفه ایم و اینا گفت ن خوب لباس بهتر نشون میده منم گفتم اگر عکس از لختی بالاتنت داشته باشی برات برنامه مینویسم گفت عکس که ندارم اینارم میگی لخت شم لخت نمیشم ولی میتونی سایزشو بگیری منم قبل اینکه حرفم تموم شه دستمو گذاشتم رو سینش و مالیدم شوکه شده بود گفت دیوانه سایز با متر منم دیدم نه راه پس دارم نه پیش رفتم سمت لبش چشاش و بست گفت چیکار میکنی و دورم کرد من گفتم خدایی با این اوضاع اومدی جلو من چه انتظاری داری؟گفت پاشو برو عقده ای از خونه من بیرون گفتم کسکش تا دو دقیقه پیش میخواستی من و بخوری حالا میگی برو هنوز اومد حرفی بزنه بغلش کردم مثل کشتی گیرا انداختمش زمین شروع کردم به خوردن گلوش که با دست و پا زدن اخ و اوفم میکرد فهمیدم میخواد بده ولی میترسه و ازین کون کلک بازیا منم از بس دیوانه شده بودم شلوارم و کشیدم پایین سریع دم کسش و ساپورتش و سوراخ کردم دیدم به به شورتم پاش نیس کوس خانم گفت چرا پاره میکنی وحشی خوب درش بیار این و که گفت دیگه گفتم به به #کسکش چرا پس ادا تنگارو درمیاری دراوردم و اقا تلمبه نزن کی بزن دیگه بقیشم شق کردم یادم افتاد نمیگم مهمم همین مقدمه س بقیش بکن بکن بود دیگه سه بار کردم بعدم ترسیدم شوهرش بیاد رفتم شبم پی ام دادم گفت دوست داشتم باهات سکس کنم ولی تو #وحشیانه میکنی من دوست ندارم تمام بدنم کبوده شوهرم ببینه بدبختم دیگه همین دیگه سه بار کردم ولی هنوز سیر نشدم دوست داشنم یک شبانه روز میکردمش حیف شد. قصه ما به سر رسید کلاغه که من کسکش باشم درست حسابی نکردم و به مراد دل نرسید.
نوشته: کلاغ کسکش
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید