این داستان تقدیم به شما

۷ سالم بود که مدرسه میرفتم … من اولین فرزند خونه بین ۳ تا داداشامم
واسه همین مادرم خیلی حواسش به من بود. مادرم واسه اینکه تو درسا پیشرفت کنم منو میبرد پیش همسایه بالاییمون پیش رعنا دختر ستاره خانوم تا تو درسا بهم کمک کنه…. اونجا بود که واسه اولین بار ابراهیمو دیدم.. ابی ۷ سال از من بزرگتر بود و راهنمایی درس میخوند.. موقعی که رعنا واسه سر زدن به غذا یا هر کار دیگه ای میرفت بیرون اتاق ابی نزدیک من میشد و به من دست میزد به پاهام وگاهیم کونم… احساس خوبی نداشتم… همه چی با اومدن رعنا عوض میشد و من خیالم راحت میشد. یک روز رعنا رفت بیرون تا خرید کنه و اونجا منو ابی تنها شدیم.. ابی بازم فقط بهم دست میزد نه بیشتر…
***
بیست سال پیش هم سنای من یادشونه که محله ها همیشه شلوغ بود مخصوصا ما که پایین شهر بودیم.. ابی منو بین بچه ها صدا میکرد و ما به نوعی هم بازی بودیم با اینکه فاصله سنی داشتیم..
یه بار تو بین کوچه ها بودیم وسط بازی قایم باشک (البته اگه اسمشو درست نوشته باشم) که ابی تو یه جای خلوت منو نگه داشت و گفت دستتو بده من و دست منو داخل شلوارش کرد.. حرارتش زیاد بود اما میترسیدم .. گفتم ابی بسه بیا بریم و من رفتم خونه .. شب همش به حرارت داخل شرت ابی فکر میکردم..
من اون موقع بعدازظهر مدرسه میرفتم و بعد مدرسه میرفتیم کوچه واسه بازی.. یه بار که خواستم برگردم خونه ابی منو بین راه پله ها خفت کرد و گفت بشین بازم دست منو داخل شرتش برد اما این دفعه تمام بدنمو لمس میکرد.. که سریع رفتیم خونه هر کدوممون.. فردا صبح واسه تمرین درسا رفتیم پیش رعنا که بازم منو ابی تنها شدیم ابی این بار گفت دوس داری از نزدیک ببینیش؟ منم میترسیدم و دعا میکردم رعنا ار خرید برگرده که اونجا برای اولین بار کیر ابی رو دیدم. گفت بگیر دستت منم سریع گرفتمش چون ازش میترسیدم. الان که فکرشو میکنم یادم میاد که چه حس خوبی بود…

 
روزها میگذشتو منو ابی هر روز یک جا همو مییدیدیم. تو پارک کیرشو میداد دستم تو بین کوچه های تنگ و غیره چند بارم نزدیک بود به گا بریم . من اولین بار با ابی رفتم پشت بام اپارتمان اونجا کیرشو دراورد و گفت بخور.. یادمو اول کیرشو گاز گرفتم که بعدش بهم یاد داد چه طور ساک بزنم (البته الان ساکر قهاریم) همه چی خوب بود که همسایمون اومد بالا من سریع فرار کردم و ظاهرا ابی یه جوری قضیه رو حل کرد .
۸ سالگی من شده بود ساک زدن تو راه پله گه گاهی خونشون
و مالشای ابیو ترسوندن بیشتر من از خودش. بعد از دو سال من اماده میشدم که برم چهارم ابتدایی…
ابی بارها به من گفته بود که میخام حاملت کنم و من هر وقت این حرفو ازش میشنیدم هم میترسیدم و هم قلقلک میشدم. تایه روز بعد از ظهر رفتیم خونشون که خیلی مکان میشد.. مثل همیشه مالش و گرفتن کیر تو دستام و ساک زدن اما این بار یه فرقی داشت دیگه نزاشت ابش بیاد و گفت پاشو… من از اینکه بعد سه سال دارم با ی چیز جدید اشنا میشم هم میترسیدم و هم کنجکاو بودم.. پاهامو داد بالا و به سبک فرقونی سوراخمو خیس کرد من با التماس ازش میخاشتم که ولم کنه اما هی میگفت ساکت کاریت ندارم البته منم ته دلم دوست داشتم که این کارو بکنه… سر کیرش که رفت تو سوراخم دادم درومد و ابی خودشم ترسید گفت باشه بیا پس بخورشش.. طوری ساک زدم که تمام کیر ابی شده بود تف و ابشو ریخت رو صورتم..
۲سال پیاپی من به ابی کون دادم و هر بار اون ترس روز اول همراهم بود اما من یه کونی شده بودم. ماجراهای ریز و میزارم واسه بعد اما رسیدیم به اخریم ملاقات سکسی من و ابی تو ۱۲ سالگی در ماه محرم…

 
اون موقع ماه محرم همه بیرون وبودنو خونه ها خالی. فکرمیکردم این روزهای مقدس ابی و از سکس واداره اما این طور نبود ازم خاست که برم تو راه پله ها تا بیاد منم رفتم. فکر میکردم یه ساک تو راه پله باشه و تمام اما وقتی کلیدو دستش دیدم فهمیدم.. رفتیم داخل تشک پهن کردد و من همش میگفتم نه الان نه یه وقت دیگه که قبول نکرد.. و حسابی اون روز منو کرد. حرارت کیرشو یادم نمیره .. تازه اونجا شده بودم کونی و ترسم اونجا بعد ۶ سال از ابی ریخت دیگه منو نکرد و بهم گفت دیگه باهات کاری ندارم. اما من چی؟ من شده بودم یه کونی که عاشق ساک زدنم .. اما ابی فکر میکرد داره بهم خوبی میکنه که ولم کرده من الان به کیرش احتیاج داشتم. الان که به بلوغ رسیدم و اب کیرم میومد اما جرئت گفتن اینارو به ابی نداشتم و دیگه ابیو ندیدم ما و ابی اینا از اون محل رفتیم و ملاقات ما با هم محدود شد به همون ده شب محرم که تا همین الانم که ۲۷ سالمه میبینمش اما هر دومون چیزی نمیگیم به هم . انگار که هیچ اتفاقی بینمون نیفتاده بود تو ان سال ها…
 
 
نوشته:  محتاج کیر

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *