این داستان تقدیم به شما
اتوبوس خوشبختی
***
نمیدونم چرا انگار نیرویی بمن دستور میداد با هواپیما نرو برو با اتوبوس این سفرتو انجام بده خرج و مخارج سفر بعهده شرکتمون بود بخاطر پولش نبود باور کنید نی ویی عجیب بمن میگفت باید با اتوبوس بری!! منتظر اتفاق غیر مترقبه بودم و دل شوره داشتم!!
عصر پاییز 99 ساعت 8 از اهواز اتوبوس حرکت کرد به سمت تهران تکمیل شد و راه افتاد
نرسیده به نخستین پلیس راه به نفر بغلدستیم تو مسیر تلفن شد چه حکایتی بود تو پلیس راه پیاده شد و ساعت زدو راه افتادیم
دزفول نگه داشت زن و شوهری اومدن بالا تنها صندلی خالی تو اتوبوس بغل دستی من بود! شوهر خانمه از مسافر تک صندلی هم ردیفم خواهش کرد پیش من بشینه تا زنش تو تک صندلی بشینه مسافر قبول نکرد خانم نشست صندلی بغل دستم! تو ذهنم گفتم اون اتفاق میتونه همین حوری بهشتی باشه !!
شوهرش خداحافظی کردو پیاده شد پشت سرش شاگرد کرم ریخت رفت مسافر پشت صندلی راننده را راضی کرد یارو اومد جاشو با خانمه عوض کنه
اعصابم خورد شد ! بختمو سرزنش کردم
خانمه گفت مرسی جام خوبه! اونجا نمیشینم اینجا راحتم
انگار داشتم خفه میشدم یهویی زیر کولر گازی شیرجه زدم
شاگرد خیلی اصرار کرد و ول کن نبود تا خانمه با اوقات تلخی گفت آقا بتو چه؟! من دوس دارم اینجا بشینم برو ناراحتی پلیس راه بعدی پیاده میشم کرایه هم نمیدم با ماشین دیگه میرم انگار زبان فارسی حالیت نیست بذار لری بگم که لری گفت! شاگرد کوتاه اومدو کرایهی خانمو گرفت و باز ول کن نبود هی زبان میریخت که بخاطر راحتی خودتون میگم خانم و … خانمه گفت عجب سمجی بتو چه؟! وکیل و وصی منی!؟
شاگرد دست از پا درازتر کونش آتیش گرفت و دمشو گذاشت کولشو رفت کمی که رفتیم از من عذرخواهی کرد بلند شد مانتوشو درآورد تن لختظو ریخت بیرون یه پیراهنی که نمیشد گفت مانتو پوشید دکمه هاشو نبست فقط بازوهای لختشو بپوشانه آخه زیر مانتو یه تاپ آستین حلقه ای فقط داشت
اغلب مسافرها خواب بودند تا شونه های لخت و سینه های نیمه عریان و زیربغلشو دیدم حالم دگرگون شد رو سینهی راستش قسمتی از تتوی زیبایش و پشت گردنشم تتوی نوشته ژاپنی بود را دیدم
پاشد پیراهنو بپوشه تا بالای نافش لخت بود و از پشتم انتهای کمرش
جابجا که شد شال نیمبندشم از سرش ورداشت رو به من گفت لعنت بر پدر مادر آخوندا که از گرما پختیم!
منم تاییدش کردم٫سینه تا پایین باز، ناف و شکمش لخت شلوار فاق کوتاه لی چسب کشی، پف بام کسش تا نیمه بیشترش سفیدو وسوسه انگیز بیرون زده با تکانهایی که میخورد هی جابجا هم میشد
گفت پختم چقدر گرمه؟ دو تا از سه دکمهی شلوارشو باز کرد شورتش کاملا معلوم شد نفسم تو سینم بند اومد نگاهی پر از لذت و دعوت تو چشام کرد و لبخندی شیطنت آمیز زد تو دلم گفتم درسته خیلی خوشگله حیف فاحشه است کاش همچین زنی داشتم از بغل نوک سینه راستشم کامل میدیدم تاسف خوردم هی تو ذهنم مجسم میکردم معلومه تا حالا تو بغل خیلی ها بوده!
منم بیش از دو ماهه زنمو ندیدم تشنه سکس گفتم حیف نیست این همه زیبایی را قایم کرد و دنیا را حسرت گذاشت! شما خانمهای زیبا مثل گل هستید دنیا را زیبا میکنید
گفت چه زیبا گفتی ایول ماشالا از خودت چرا نمیگی؟! خودتم باغی از گلی ! میشه بپرسم اسمت چیه و شغلت چیست؟ گفتم آرمان مهندسم مدیرعامل شرکت ساختمانی
گفت فکر کردم آلمانی هستی! اسم منم ساراست لیسانس تربیت بدنی، آجیل داشتم تعارف کردم بدون ناز کردن مشغول شد خوردن و هی چند باری با بادبزن سبک ژاپنی که از کیفش درآورده بود صورت خودشو منو باد زد بعد رو کسشو باد زد گفت پختم ! چاک کسش زیر شورت نخی نازکش دیده میشد با خنده گفتم کاش کولر دستی بود خنکت میکردم خندید گفت من تبم گرمه به گرما طاقت ندارم داره از گرما هلاک میشه!!!!! گفتم بچهی گرمسیری نباید از گرما بترسی پس خبر از مال نداری از گرما داره غش میکنه ! در کمال تعجب دستشو گذاشت رو کیرم که از شق درد داشت تخمام منفجر میشد!! شوک شدم!!
گفت واه واه واه بیچاره چه حسرتی هم میکشه ؟! مگه ندید مدیده؟!
مال من که از تب داره میسوزه مال تو از درد انگار داره خودکشی میکنه!!!!!!! فهمیدم حدسم درسته جندهی حرفهای و تیغ زن است تو دلم گفتم منو تیغ که خواهد زد پس بذار مثل خودش باشم
دستمو بردم رو کسش از رو شورت گذاشتم دیدم عجب تپل است و سفت مانتو را کشید رو دستم پاهاش باز کرد تو چشام زل زد گفت داغم؟! دیگه تو پوست خود نمیگنجیدم !
دستمو بردم زیر شورتش کس خندان و پر از شهوتش دستمو داشت میبلعید خوب پاهاش باز کرد سرشو گذاشت رو شونم با ناز و تن صدای بسیار آهنگین و عاشقانه گفت آرامان جون عزیزم فکر نکنی من خرابم تو اولین مرد غریبه هستی که باهاتم (باورم نشدولی الکی تاییدش کردم) تو حرف زدناش دستشو آورد رو دستم فشار داد تا انگشتمو کردم تو سوراخش آهی کشید و دستشو برد بیرون کسش خیس و داغ بود
گفتم تو هم اولین زنی هستی که عاشقت شدم اینو از ته دلم گفتم! بعد دستشواز زیر مانتویی که در آورده بود برد تا کمربندمو باز کنه خودم کمک کردمو دکمه را باز و زیپم را دادم پایین کیر لختمو گرفت تو مشتش تو گوشم گفت چه داغ و کلفته! این دکمه زیرش چیه ؟! گفتم داستان داره بعدا میگم که بر میگرده به زمان ختنه کردنم
روی همون برآمدگی زیر کیرم نزدیک سرش داشت انگشتشو میچرخوند گفت جون سارا تعریف کن چه جالبه فکر کردم بخاطر سکس این عملو کردی! باید جالب باشه تصورش برام سوپرایزه!!
هر لحظه که حرفامون ادامه پیدا میکرد برایم جالبتر و غیر منتظره تر میشد!
گفتم منو تو ۱۲ سالگی ختنه کردن چون بقول بعضی ها پیامبر سنت بودم بعد پدرم یادمه برد پیش دکتر معاینه ام کرد دکتر گفت ماشالا این دیگه مرد شده از من میپرسی ناقصش نکن پدرم گفت شدیم انگشت نمای فامیل و غریبه همه میگن پسر حاج … ارمنی است لطفا ختنهاش کن! من فکر میکردم کلی باید بریم و بیایم تا تصمیم بگیرند در عین ناباوری خوابوندن و دکتر با تیغ بیستوری بعد از سر شدن کیرم ختنهام کرد نگو دکتر ناشی است هر چند نوشته بود ختنه هم پذیرفته میشود! خونریزی کردم رگ خونی متصل به غلاف زخیم شده بوده خونش بند نمیاومد بخیه زد با نخ مخصوص گره زد تا خونم بند اومد همون حرکات نتیجهاش این گرهی غضروفی مانند شد دیگه تحلیل نرفت و یک توپک زیر کیرم درست شد
گفت آخ جووون چه کیفی تو طکس به زن میده!!!!
گفتم مگه تا حالا مثل منو دیدی؟!
گفت نه دارم تصورشو میکنم گفتم که جز شوهرم با هیچکژ تا حالا نبودم باور کن!
گفتم منظورم مثلا بچه بود مثل داداش یا بچه های فامیل بود
هنوز باورم نشده بود که خیالاته یا واقعیه این کارها؟!
شروع کرد برام جق زدن و با اون توپکم ور رفتن و تحریک شدم و داشتم نزدیک میشدم به اوج ارگاسم و نزدیک بود آبم بیاد که منم دو انگشتی تو کسش بودم با چند بار محکم طو ی که دبگه انگار دردش میاومد تو گوش با نفسهای آتشینش صداشو خفه کنه آه میکشید که داشت آب خودش میاومد دستشو دور کیرم حلقه کرده بالا پایین کرد میشه گفت همزمان با من آبش اومد منم اندازه یک لیوان آبم پاشید دست و مانتو و شلوارمو خیس کرد گفت جوووون چه آبی ؟! چه فشاری
نوازشش کردم تو بغلم خوابش برد
تا برسیم برای شام انگار زن و شوهر بودیم دستمو گرفت گفت بذار کون اون لندهور راننده و شاگردش بسوزه بقیه هم فکر کنند زن و شوهریم
شامو خوردیم تا من حساب کنم کارتشو داد هی خواستم نذارم گفت عزیزم پول خودته چه فرقی میکنه حساب کرد هنوز ظن من این بود که باز حرفهای عمل کرد تا منو بیشتر تیغ بزنه! تو ذهنم میاومد رفتژم جلو طلافروشی یک ست گرانبها از من تیغ زده تا بذاره باهاش طکس کنم!
بماند که تو سوار شدن راننده گیر داد خانم باید تو صندلی تکی بشینی سارا گفت چرا؟! گفت تو امانتی، درست نیست پیش نامحرم بشینی شوهرت تو را بمن سپرده سارا نه گذاشت نه ورداشت گفت شوهرم غلط کرده با فضول هایی که بمن گیر میدن! من شوهرم کجا بود؟! اون شوهر خواهرم بود این حرفها چیه میگین؟! من دخترم ضمنا لطفا اندازتونو بفهمید
اگه ناراحتی کرایمو بده همینجا دیگه به ماشینت پا نمیذارم
یارو دست کرد جیبش کرایهی سارا را داد ریلکس رفتیم از بالای سرمون کیفمو مانتو ابکیری شدهی سارا را ورداشتبم اومدیم پایین به راننده گفتم کرایهی منم بده که گفت نه شما اگه میخای نیای نیا گفتم خوش اومدی
رفتیم پرسو جو که شاگردش اومد گفت تشریف بیارین راننده عصبانی بوده قبول نکردم و اونا رفتن از خرمآباد زنگ زدم ماکسیم اومد با خیال راحت راهمونو ادامه دادیم
رسیدیم نزدیکی های تهران گفتم سارا من زن دارم ولی گرفتار تو شدم چکار کنم؟!
گفت منم شوهر دارم گرفتار تو شدم تو بگو من چکار کنم؟!
زنگ زدم دوستم سعید گفتم خوابگاه دفترت روبراهه گفت اگه تک خوری نکنی آره جریان را گفتم گفت باشه بیاین کلیدو میدم نوش جونت
رفتیم تا رسیدیم ساعت 2 بامداد شد دوشی گرفتیم و تو حمام کیرمو انداخت تو دهنش ساکی زد به عمر همچین لذتی نک ده بودن نذاشت بکنمش اونقدر ادامه داد تا آبمو خالی کرد همه آبمو با لذت خورد
بازم گفتم این جندهی کار آزموده ای است خدایا چی میخوا از من بگیره؟! تو مایه خرید حداقل یک پراید پی اونو بتنم مالیده بودم چون نگذاشت تو حمام بکپمش
زژبایی و تناسب اندام سارا بقدری منو اسیر خودش کرده بود باور کپید حاضر بودم زنمو طلاق بدم و زندگیمو بنامش کنم فقط سارا مال خودم باشه و گذشتهاش ام برام مهم نبود
تخت ذا مرتب کرد هر دو لخت اومد بغلم کرد گفت نمیخای خانمتو به اوج آسمونا ببری؟!
از زیر باسنش گرفتم دستاشو دور گردنم گره زد پاهاشو حلقه کرد دور کمرم بردم رو تخت کیرم مثل دستهی تبر سفت شده آماده گاییدنش بود تا گذاشتم رو تخت گفت موبایلتو روشن کن تا ببینم چطوری جرم میدی گفتم وقت زیاد داریم طاقت ندارم که با گلوله زیر کیرم بازی کرد با دستش گذاشت سوراخ کسش مگه کیرم میرفت توش!اگه انگشت نکرده بودم میگفتم سوراخ کسش کیپه وقتی اون توپک رفت تو کسش شوق و شعف را تو چشمای سارا آشکار دیدم گفت جووون چه حس قشنگی سارا در کمتر از چند دقیقه ارضا شد همه تنش لرزید و چشاش دریده شده و مثل پلنگ تنمو گاز گرفت . ناخن کشید منم تا زور داشتم زدم تا دومین بارم حالت نخستشو تکرار کرد آبم تا خواست بیاد کشیدم بیرون کیرمو خوابوندم رو شکمش چند بار که مالیدم رو ناف و تا نزدیکی های سینه هاش رسیدم وست سینه هاش که با دستش سفت کیرمو بین سیننهای اناریاش فشار میداد بقدری با فشار زد بی ون صورت و چشم و موهاش پر از ابم شد
گفتم بریم حمام نذاشت گفت دوس دارم با بوی تنت و مزهی آب کیرت بخوابم تو بغل هم خوابیدیم تا ساعت ۱۱ بیدار شدیم زنگ زدم اطنپ ناهار مفصلی آورد خوردیم باز همه جوره سکسمونو مشغول شدیم به شوهرش زنگ زد که خونه خواهرم فعلا نمیرم خوابگاه دانشگاه پیش بچهها میمونم تا کارام تمام بشه بر میگردم
منم به خانمم زنگ زدم کاری در نزدیکیهای مشهد برنده شدیم راستم میگفتم مجبورم برم چند روز دیگه میام
دو سال و چند ماه از رابطه ام با سارا میگذره تو همون چند روز نخست و خداحافظی فهمیدم تصوراتم کاملا غلط بوده تنها مرد غیر شوهرش تو رابطهی سکسیاش من بودم وقت رفتن کادویی براش گرفته بودم(نیم ست گوچی بسیار شیک) قبول نمیکرد گفتم اگه قبول پکنی دو معنی بیشتر برایم نمیتونه باشه یک منو دوست نداری و گذرا بود
دو نظرت به کم ارزش بودن کادویم هست که مدیونی نگی چه برایت باید بگیرم
کادویم را باز کرد تا دید پرید بغلم کرد بقدری لبمو خوردو تشکر کرد و از گرانبهاترین کادویی که هرگز انتظارشو نداشته براش گرفتم سوپرایز شده بود باورش نمیشد
گفت با دستای پر از رمز و راز عاشقیات بنداز گردن و گوش و دستم با هواپیما فرستادم رفت اهواز 12 روز دیگه قراری که گذاشته بودیم با شوهرش برای زندگی در تهران اثاثکشی کرده بخاطر سکس با او یک واحد از ساختمانهای شرکت را رهن خودم کردم با شوهر بیغیرتش توش زندگی میکنند تو مدت این دو سال و نیم انگشت شمار سارا را گاییده تا سارا میگه آرمان مهمانمونه میره گم میشه ما سکس میکنیم بعد میاد شب که اونجا میمونم راحت میاد پیش خودم تا صبح تو بغل هم میخوابیم شوهرش انگار نه انگار زنش تو بغل من تا صبح غرق در سکس و همخوابگیاست
صبح بدون بیدار کردن ما میره کارگاهش مشغول ساخت گل های پلاستیکی و کاغذی میشه
زنم هم از هار بودنم خلاص شده فقط حداکثر هفته ای یک بار ترتیبشو می دم مدت چند ماهی هم حامله است اغلب خونه مامانشه کمتر سکس داریم
سارا هم فعلا قصد بچه دار شدن نداره
دیگه سکس بینمان از اینکه شوهرش میدونه عادی شده
ممنونم که وقت گذاشتید خوندید
آرمان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید