(ادامه پست قبل)

ایستادیم نازی هم رو کاناپه داگی شد و هومن کیرشو جاکرد و همزمان تلمبه میزدیم اولش یکم اذیت شدیم یا کیر من درمیومد یا کیر هومن.
بعد هماهنگ شدیم و یجاهایی هومن تلمبه نمیزد فقط من میزدم اونا میرفتن جلو و میومدن عقب هومن چشاشو بسته بود و میگفت وای چقد خوبه وای مرسی وای دارم میدم و میکنم. نازی ولی ساکت بود یباره کمرش رو راست کرد اومد بالا. هومن دیگه تلمبه نزد. منم تو اوج بودم دست انداختم سینه های کوچولوی نازی رو از زیرلباس گرفتم و لاله گوش هومن رو گاز گرفتم و حرفای تحریک کننده بش زدم؛ داری زنتو جلوی من میکنی. کیرت تو کس نازی. عجب چیزیه نازی. کیرم تو کونته فکر میکنم دارم نازی رو میکنم. داره آبت میاد آره . مقاومت نکن بپاش تو کس نازی آبتو بپاشش. نازی داشت خودشو میمالوند و درحال ارضا شدن بود دید هومن تلمبه نمیزنه خودشو فشار میداد عقب و میگفت کارن محکم بزن محکم بزن دارم میشم. تا هومن اسم منو از دهن نازی شنید آه بلندی کشید و کیرشو درآورد آبش با قدرت پاشید رو کمر نازی و کاناپه. نازی هم ضدحال خورده بود دم ارضا شدن بد و بیراه بار بنده خدا کرد. حالا من ارضا نشدم نازی هم نشده. نخواستم بدون اجازه نازی رو بکنم. هومن حالش جا اومد و قمبل کرد واسه من و سرشو کرد تو کس نازی. نازی به پشت رو کاناپه خوابید و بیخیال نگهداشتن لباسش شد منم هومن رو نشوندم و کس نازی رو دید میزدم و تو کون هومن تلمبه میزدم تصور میکردم کس نازیه که زودتر آبم بیاد تو همین بچه ها زنگ زدن و تمرکزم پرید. گوشی رو جواب دادم که میام الان نازی همون لحظه ارگاسم شد و جیغ کشید منم گوشی رو قطع کردم چون مطمئن بودم از طرف بچه ها متهم میشم به تک خوری و لاشی بودن.
اون دوتا ارضا شدن و منم استرس اینکه بچه ها نفهمیده باشن و نکنه حالا که هومن آبش اومده پشیمون شده باشه و… هرچی زدم آبم نمیومد گفتم تمرکزم بهم ریخته نمیاد دیگه. هومن به نازی اشاره کرد اونم اومد یکم دست کشید به سینه و بازوم. از بین پاهام تخما و سوراخمو لیس زد و اومد بالا یه تف داغ و گنده انداخت رو کیرم و لاله گوشم رو میخورد و آروم در گوشم میگفت خوب کردیم و دلت میخواست منو بکنی. فکر کن کیرت تو کس منه. با همین حرفا یکی از بهترین ارضا شدنام اتفاق افتاد و آبم با شدت پاشید تو کاندوم. تجربه عجیبی بود واسم.
سریع خودمو شستم و لباس پوشیدم و رفتم. دیگه هم هومن و نازی رو ندیدم ولی دفعه بعد که رفتم اونجا فهمیدم که اون ویلا. ویلای اجاره ای بوده. شایدم اصلا زن و شوهر نبودن. ولی اون بهترین خاطره سکسی من بودتا این لحظه.

🌐بزرگترین کانال داستان سـکــسی

✔️ داستان سکسی


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *