این داستان تقدیم به شما
سلام من ماندانا هستم ۲۸ سالمه همه منو مانا صدا میکنن و گرایشم ارباب و بردس
کلا خیلی دوست دارم بهم بی احترامی بشه دستور داده بشه
البته اولا اینو نمیدونستم همه چی برمیگرده به وقتی که کوچیکتر بودم
ما توی محلمون از بچگی یه همسایه داشتیم که خیلی باهاشون صمیمی بودیم اونام یه دختر همسن من داشتن به اسم رویا از بچگی همبازی هم بودیم
رویا برعکس من عاشق رییس بازی بود همیشه دستور میداد به همه
حتی تو کوچه که بازی میکردیم با دوستامون وقتی خسته میشدیم اون یه نفرو مجبور میکرد که صندلیش بشه ۴دست و پا بشینه که خانم بشینه روش(دیوس از بچگی ارباب بوده)
همچی تقریبا از دوم دبیرستان برای من شروع شد
منو رویا که همکلاس بودیم داشتیم یه روز تو اتاقم تکالیفمون رو مینوشتیم (ما همیشه باهم بودیم) من ک زودتر تموم کرده بودم شروع کردم اذیت کردن رویا هی سیخونک میزدم به کونش اونم چند بار فقط گفت نکن دستم خط میخوره
ولی من ول کن نشدم اونم بعد این که ۷-۸ بار هی اخطار داد خلاصه از کوره در رفتو گفت نکن دیگه چرا اینقد با کونم ور میری نکنه گشنته منم گفتم آره اصن گشنمه و ادامه دادم به سیخ زدن اون این دفه جدی تر گفت مانا بد میبینیااااا من ولی انگار نه انگار اعصابش ک حسابی خورد شده بود گفت جدی میدم بهت بخوریا بعد دیگه راه برگشتی نیستا من گفتم چیو میدی بخورم هیچی خوردنی نداری تو گفت خوبم دارم گفتم چی گفت اصن گوزم همونو میدم بخوری من یه پوزخندی زدم گفتم نه بابا و شروع کردم تند تر اذیتش کردن و هی میگفتم مثلا چه گهی میخای بخوری ها چیکا میخای بکنی که یهو دیگه رویا رد داد در جا چرخید و با من رودررو شد و من تا اومدم بگم ببخشید غلط کردم دیدم داره منو محکم میگیره هرچی اومدم جلوشو بگیرم نتونستم اون روی من بود اخه
بعد ۱۰دقیقه کشتی گرفتن خلاصه خسته شدم و شل شدم و اون دقیقا نشسته بود روی صورتم دوتا دستام زیر پاهاش بود و محکم گرفته بودشون با دستاشم پاهامو نگه داشته بود بعدم رویا خیلی انگشتاش زور داره وقتی نیشگونت میگیره اینقد درد داره و جاش تا ۳ روز کبوده
اون نامردم پشت رونمو لای انگشتش نگه داشتو تهدیدم کرد گفت تکون اضافی بخوری یجوری نیشگون میگیره تا یه ماه نتونم بشینم
منم ک دردشو قبلا کشیده بودم زود به گه خوردن افتادم و گفتم
رویا جونی تو بردی دیگه قبوله پاشو توروخدا نیشگونم نگیری
رویا گفت غلط کردی به این راحتی بزارم بری یادته چقد کرم ریختی با این ک بهت گفتم چکارت میکنم حالا دیگه نمیشه کاریش کرد مجبورم بگوزم تو دهنت من تا شنیدم شرو کردم تکون خوردن و گفتم توروخدا شوخی نکن دیگه ولم کن بسه خفه شدم این زیر بزار ببام بیرون کونت خیلی سنگینه گفت هیچم شوخی نمیکنم دهنتو باز کن من دهنمو بستم و با دهن بسته گفتم عمرا جوری ک بفهمه بعد اونم دوباره پشت رونمو گرفت و گفت پس دلت نیشگون میخاد ها گفتم رویا جون من ولم کن گه خوردم غلط کردم گفت تا سه میشمرم دهنتو باز میکنی میزاری دم سوراخ کونم اگه گفتم سه دهنت اونجا نبود با تمام زورم فشار میدم پات کبود شه من دیگه به گریه افتاده بودم با بغض گفتم توروخدا غلط کردم اون گفت یک گفتم جون من رویا نکن گفت دو من دیگه از ترس نزدیک بود بشاشم زیر خودم اخه نمیدونین چه دردی داره نیشگوناش از ترس دهنمو باز کردم و گذاشتم دم سوراخش اونم یه دامن کوتاه پوشیده بود با یه شرت ینی بین دهن منو سوراخ کونش فقط یه شرت نازک بود
دهنمو ک چسبوندم یه چند ثانیه سکوت کامل بود فقط هر دوسه ثانیه من صدای فین فین کردنم میومد اخه گریم گرفته بود قرار بود ب زور توی دهنم بگوزه و منم مجبور بودم دهنمو باز نگه دارم بعد چند ثانیه گفت یکم صب کن داره میاد اینو ک گفت من شرو کردم تند تر گریه کردن کونشو محکم تر فشار داد تو صورتم ک صدام در نیاد من دماغم کیپ شد و نمیتونستم درست نفس بکشم همون ثانیه ک اومدم یه نفس عمیق با دهنم بگیرم رویا گوزید وای چه گوزی هم زد منم تو بدترین موقعیت همشو خوردم تا خوردم شروع کردم سرفه کردن و هق هق کردن رویای نامرد هم میخندید من یکم عصبی شدم و گفتم کوفت نخند بهم گفت پررو نشو هااااا یادت نره همین الان گوز کیو خوردی گفتم برو گمشو احمق پاشو از روم گفت چی تو هنوز نفهمیدی جایگاهتو نه دوباره کونشو اورد توی صورتم یه بالشتم یکم کشید اینورتر ک اومد زیر سرم کلم اومد بالا و راه نفسم باز شد کونشو چسبوند ب دماغم گفت بوش کن قشنگ کونمو من اولش نفسمو نگه داشتم ولی کاملا جلوی دهنم بسته بود بعد این ک تا میتونستم نفسمو نگه داشتم و حسابی سرخ شده بودم تاا اومدم نفس بکشم رویا باز گوزید این بار ولی اون زمانبندیشو تنظیم کرد تا دید نفسم تموم شده و میخام نفس بکشم گوزید وای کل دماغم سوخت خیلی بدبو بود بعدم سوراخ کونشو چسبوند به دماغمو گفت چطوره دوسش داری وای سوراخش دقیقا بوی همون گوز رو میداد و اصلا نمیرفت بعد از این که یه دقیقه حسابی کونشو بو کردم از روم پاشد گفت خب درس عبرت گرفتی من با چشای پر اشک گفتم اره گفت اگه حرف رویا خانم رو گوش ندین چی میشه من هیچی نگفتم گفت جوابو منو یبار دیگه ندی خودت میدونی چکارت میکنم درجا گفتم اگه حرفشو گوش ندیم میگوزه تو دهنمون گفت افرین حالا طعمش چطور بود حالت بهم خورد؟ گفتم داشتم میمردم چطور دلت اومد اینکارو باهام بکنی دهنم هنوز بوی گوزتو میده بوی کونت هم از تو دماغم نمیره خیلی نامردی اینو گفتم و رفتم دهنمو مسواک بزنم. مسواک ک زدم هنوزم بوی گوزش تودماغم بود اومدم تو اتاق دیدم رویا نیست رفته بود خونشون اون روز گذشت و فرداش باهم رفتیم مدرسه و هیچی نگفتیم اخرش بهم گفت مانا اینجوری نباش
گفتم چجوری گفت اینجوری ک هیچی نمیگی مگه چی شده یکم شیطونی کردیم
گفتم شیطونی میشه بگوزی توی دهنم
خیلی حرکتت نامردی بود زورگو گفت باشه ببخشید زیاده روی کردم منم دیدم داره معذرت میخاد گفتم باشه بابا بخشیدمت ولی حالا بحثش شد یچیزی میخام بگم
گفت چیه
گفتم نمیدونم چرا اصلا بهم بر نخورد ک این کارو باهام کردی بیشتر خوشم اومد یعنی با این ک در لحظه حالم ب هم خورد و میخاستم بکشمت ولی بعدش خوشحال بودم انگار ک این اتفاق افتاد نمیدونم چرا رویا گفت ینی گوزم اینقد خوشمزه بود من درجا یه چشم قره رفتم و گفتم رویاااااا اونم درجا سرشو انداخت پایین
ولی این باعث شد بریم یکم تحقیق کنیم در مورد گرایشای جنسیمون و اینطوری شد که فهمیدیم من یه بردهی مطلقم دوس دارم ازم استفاده شه بهم بی حرمتی شه شنکجه بشم و … رویا کاملا برعکس اون یه ارباب مطلق بود دوس داشت شکنجه کنه و …
ما بهترین ذوج برای هم بودیم
چند ماهی باهم در همین موارد صحبت کردیم تا من تو اینترنت با fart fetish آشنا شدن یا همون پرستش گوز
فهمیدم خیلیا هستن واقن با بوش حال میکنن البته منم حال میکردم ولی چون خیلی به نظرم چندش بود هیچوقت ب روم نیاوردم
اما حالا ک دیدم کسای دیگه هم هستن مث من یکم شجاع تر شدم در موردش به رویا گفتم اون اولش شکه شد یکم ولی بعد چند دقیقه کاملا ازم پشتیبانی کرد و گفت تو هرچقدم عجیب الخلقه باشی بازم عجیب الخلقهی خودمی خلاصه قرار شد یبار دیگه طعم گوزشو بچشم ببینم واقن دوس دارم از شانسمونم ناهار لوبیا پلو بود من تمام برنجای رویا رو خوردم و همهی لوبیا هامو دادم به اون بگذریم ک چقد طول کشید تا جداشون کنم و برنج بدون لوبیا هم بیمزه بود ولی ارزششو داشت ک خشاب رویا رو پر کنم
ناهارو خوردیم و یه ساعتی گذشت ک رویا گفت فک کنم وقتشه این بار یه ساپورت پاش بود البته زیرش شرتم بود دراز کشیدم رو تخت اون نشست با کون روم دقیقا روی دماغم گذاشت کونشو یه چند ثانیهای گذشت ک گفت اومد و یدونه گوزید
وای چقد بدبو بود دماغم سوخت کلااز روم پاشد دید چشمام سرخ شده بوی گوزش به دماغ خودش خورد گفت ایش حالم بهم خورد چ بدبو شده من با این ک کونم پاره شده بود و اذیت شده بودم ولی دوسش داشتم مثل این ک
بوش ک تمام میشد ناراحت میشدم
به رویا گفتم بعدی رو همینجوری بزن ولی زیر ملافه ک نتونه بره بیرون بوش
و همینکارو کردیم
برای بعدی تو همون پوزیشن یه ملافه انداخت رو کمرش و دور سرم رو بستیم ک بیرون نره
وقتی گوزید یه ده دقیقه روم نشست وای با این ک نمیتونستم نفس بکشم ولی انگار تو بهشت بودم
به رویا گفتم میشه شلوارشو در بیاره گفت باشه شلوارشو ک میخاست در بیاره من رفتم کمکش مثلا با شلوارش شرتشم کشیدم پایین گفت چکار میکنی گفتم توروخدا بزار مستقیم بیاد تو دهنم
اینو گفتمو دستاشو نگه داشتم
گفت خیله خب دراورد و من خابیدم و اون همونجوری نشست روم وای خیسی کسشو روی فکم احساس میکردم حالا ک شرت نداشت اونم مث من داشت تحریک میشد. با ملافه بست دورو برو اینبار سوراخ کونش لخت جلوم بود و قرار بود بگوزه تو دماغم بدون هیچ لباسی ک فیلتر باشه وای گوزید و من کلشو بو کردم
حتی ۱۵ دقیقه بعدشم زیر پتو دماغمو چسبونده بودم به سوراخش از بوی کون رویا سیر نمیشدم تا گفت فک کنم یکی دیگه داره میاد
گفتم میشه زبونمو بزارم رو سوراخت
گفت نه قرارمون این نبود
گفتم اخرین چیزیه ک میخام بعدش به همه حرفات گوش میدم
گفت قول دادیا گفتم باشه ولی باید بزاری بعدشم سوراخ کونتو بلیسم
گفت قبوله
کونشو اورد پایینتر ک بیاد جلوی دهنم من زبونمو چسبوندم ب سوراخش وای چه مزه ای داشت هیچوقت فکرشو نمیکردم مزهی گوز یه نفرو اینقد دوس داشته باشم شروع کردم مزه مزه کردن سوراخ کون رویا یه دقیقه ای گذشت ک دیگه من اینقد جذب مزهی گوزش شده بودم عملا داشتم سوراخ کونشو میمکیدم که یهو گوزید
وای همش رفت تو دهنم دور سوراخ رویا هم دوباره خوشمزه شد یه ۵ دقیقه دیگه خوردم کونشو ک گفت پاشو بسه دیگه
از روم ک پاشد گفت چطور بود گفتم وای رویایی بود
گفت نگفتم عاشق گوزام میشی
خندیدم و گفتم واقعا عاشقه گوزات شدم
ازون ب بعد کارمون این شده بود اون فقط حق داشت تو دهن من بگوزه و بجاش منم بردهی حلقه ب گوشش بودم حتی توی مدرسه هم زنگای تفریح من دوز گوز دریافت میکردم
خخخخخ ما اسمشو این گذاشته بودیم اخه اگه گوز رویا بهم نمیرسید ممکن بود بمیرم
خلاصه چند ماهی به همین ترتیب طی شد تا این ک خونمون چند روزی خالی شد بابام اینا رفتن شهرستان من موندم و رویا و خونه
یه هفتهی تمام برنامه ریختیم برای این دوسه روز
وقتی رفتن منو رویا دست به کار شدیم
اولش ک کلی لوبیا پختم با کلی تخم مرغ آبپز کردم همشو ب زور ب خورد رویا دادم
باید خشابشو پر میکردم همون اول کار رویا دستامو بست گفتم نبندشون من ک مقاومتی نمیکنم گفت امروز میکنی
بعدم پاهامو بست
بعد رفت دوسه دقیقه گم شد من دستو پا بسته کون در هوا وسط اتاق بودم
بعد دو دقیقه صدای پاشو شنیدم گفتم چه عجب اومدی درجا یچیزی محکم خورد در کونم ک برق از سرم پرید خیلی درد داشت از جاپریدم دیدم رویا کمربند بابامو داره گفتم چته دیدم یکی دیگه زد گفت به اربابت بی احترامی میکنی من حساب کار دستم اومد اون رفته بود تو فاز اربابی
خیلی هم ارباب سخت گیریه رویا میدونستم اگه دست از پا خطا کنم از کون اعدامم میکنه
آب دهنمو قورت دادمو ساکت شدم پاشو اورد بالا جلوی صورتم گفت زود میلیسیش تا اومدم لیس بزنم گذاشتش زمین گفت کونتو قمبل میکنی ب بالا بعد میلیسیش منم کردم کونم رو هوا بود داشتم آروم آروم پاشو میلیسیدم ک باز یکی محکم با شلاق زد رو کونم و گفت صدات در نمیاداااااا من جیغمو قورت دادم و چنتا قطره اشک از چشام ریخت رو پاهاش گفت این چ لیسیدنیه قشنگ بلیس منم شروع کردم با تمام توانم لیسیدن دیگه تحمل یه ظربه دیگه رو نداشتم رویا خیلی سختگیره خیلی حواسم بود هیچ جارو جا نندازم کل پاشو لیسیدم گفت بسه
بعد گفت من ک میدونم الان دلت چی میخاد
من چشام تیز شد گفتم الانه ک بزاره گوزای خوشمزشو بخورم گفت دلت چی میخاد گفتم گوز
گفت بلند بگو . گفتم گوز گفت کامل بگو بلند داد زدم توروخدا توی دهنم بگوزین ارباب رویا
گفت مگه مفته همینجوری الکی گوزای نازنینمو مفتی بهت بدم
اگه دلت گوز میخاد باید برای تلاش کنی گفتم هرکاری میکنم
گفت خوبه چون یه چیز دیگه هم هست که خیلی دلم میخاد بخوری
گفتم چیه گفت جیشمو
گفتم نه ب هیچ وجه نمیتونم
ک تا گفتم یکی دیگه محکم در کونم خورد
کل وجودم درد گرفت
میدونستم مجبورم میکنه جیششو بخورم درجا ب گریه افتادم
گفتم رویا جون من ننمیتونم این یکی رو نمیتونم بیخیالش شو
گفت دوتا راه داری
یا میشاشم تو دهنت میخوری همشو یا این ک ۳۰تا ضربه شلاق
من گریم تندتر شد و به گه خوردن افتادم اونم میدونست هیچ کاری ازم بر نمیاد یه بالشت کوچیک گذاشت زیر سرمو اومد نشست روم کسشو روم دهنم تنظیم کرد منم کل مدت داشتم اشک میریختم ب هیچ وجه دلم نمیخاست جیش بخورم ب هیچ وجه خایه هم نداشتم مقاومت کنم گفت گریه بسه تمرکزکن من میشاشم دعا کن یه قطرشم رو زمین نریزه وگرنه من میدونمو تو
من از ترس خشکم زد گفت داره میاد آماده ای
من آماده نبودم ولی چکار میتونستم بکنم
یه بردهی دست و پا بسته زیر کس رویای نامرد مجبور به خوردن جیشش شده بوده
دقیقا مثل اون سری ک گوزشو مجبورم کرد بخورم این بار نوبت جیشش بود تو همین فکرا بودم ک جیشش اومد خیلی بدمزه بود ولی جرات نخوردنشو نداشتم خداروشکر کم بود همشو خوردم تمام ک شد گفت کسمو تمیز کن شرو کردم یواش لیس زدم کسش ک یکی خابوند تو گوشم گفت نگفتم ک لیسش بزن گفتم تمیز کن
زودی شروع کردم مکیدن رویای نامرد سخت گیر گوشم داشت سوت میکشید چرا همش یادم میره که چقد رویا کمالگراست دوست داره یه کاری ک انجام میشه درست حسابی انجام بشه منم هرکاری براش میکردم باید ب بهترین شکل ممکن میبود
کسشو ک تمیز کردم گفت خب پاشم ببینم چیزی ک نریخته تا از روم پاشد یه قطره افتاد روی زمین نمیدونم از کجا ک خودشم دید ولی. گفت این چیه گفتم همین الان افتاد گفت بهت میگم این چیه نگفتم یه قطره بیفته ۳۰تا شلاقو میخوری
وای من از ترس نفهمیدم چکار کنم درجا همونجوری دست و پا بسته سر جام خزیدم اونو لیسیدم(زمین هم فرش بود هم سرامیک ک اون قطره روی سرامیک ریخت ولی ما روی فرش بودیم فقط سرم و بالشت روی سرامیک بود)
ی پوزخند زد وگفت خب اونو لیسیدی اینو چکار میکنی و تف کرد جلوم روی زمین گفتم خب اینو ک تازه تف کردی جیش نیست من همهی جیشتو خوردم توروخدا تو قول دادی نزنیم دیگه اگه همشو بخورم گفت من دارم میگم این تف نیست جیشه ینی میگی من دروغگوام من درجا فهمیدم ک اگه حرف اضافی بزنم فاتحم خوندست اون دمبال بهونه بود شروع کردم تفشو از روی زمین لیسیدم تا لیسیدمش یجای دیگه تف کردگفت اوه اینجا هم ک ریخته منم مجبور بودم اونم بلیسم خلاصه ۵-۶ بار دیگه تف کرد و من از روی زمین تفشو لیسیدم تا گفت خب مثل این ک توالت حرف گوش کنی هستی نیاز به تنبیه نداری اینو گفت و منو چرخوند و نشست روی دهنم گفت خب حالا وقت جایزته و گوزید منم درجا شروع کردم مکیدن سوراخ کونش
وای از همیشه بدبوتر بود این سری حتی نمیتونستم درست سوراخ کونشو بلیسم زبونم میسوخت ک گفت فک کنم گوزام داره میاد جوراباشو که معلوم بود کثیفن رو از پاش دراورد و گفت دو هفتست اینارو نشستم برای امروز و از توی کشو هم یه شرت دراورد و گفت اینم همینطور دو هفته توی باشگاه دارم اینارو میپوشم بدون این ک بشورمشون و الان تو قراره برام تمیزشون کنی گفتم چطوری
گفت خب اول باید آب بکشه تو دهنت گفتم چیییییی!!! گفت اول بیا بوشون کن وای ک چ بویی میدادن شرتش بدبوتر از جورابا جورابا کثیفتر از شرتش خیلی بدبو و چندش بودن گفت دهنتو باز کن من با نگاهی مظلوم نگاش کردم تا اومدم دهنمو وا کنم چیزی بگم گفت مانا اون روی سگ منو بالا نیار نزار جوری بزنمت نتونی حرف بزنیا من همونجا دهنمو باز کردم و لال شدم اونم یواش یواش اول هرکدومو جلوی دماغم میگرفت بو کنم بعد آروم میکرد تو دهنم هرسه تارو ک کرد تو دهنم پر شده بود تقریبا . گفت ببند دهنتو بعد با چسب کتابی دهنمو بست بعد همونجوری دست و پا بسته منو برد تو کمد و گفت این تو میمونی تا برگردم بیام از جات تکون خورده باشی من میدونمو تو
منه بیچاره دست و پا بسته کون بر هوا با یه مشت لباس چرک تو دهنم توی کمد بودم حتی جرات نداشتم کونمو بیارم پایین یه نیم ساعتی نبود رویا من اولش خیلی تلاش کردم آب لباسارو نخورم ولی تو دهنم خیس کشیده بودن و همش میرفت تو حلقم حتی ۲-۳بار بالا اوردم تو دهنم ولی چون بسته بود باز مجبور شدم قورتش بدم هیچ تلاشی فایده نداشت همش داشتم مقاومت میکردم ولی نمیشد نخورد بعد نیم ساعت رویا اومد درم آورد چشمام پر اشک بود وای من اصلا گریم قط نشده بود تو کمد.
چقد رویا ترسناک بود اون روز با همهی وجودم ازش میترسیدم و حساب میبردم صورتمو بالا گرفت اشکامو پاک کرد گفت به به خانوم خانوما چسب دهنمو باز کرد گفت کلتو بالا نگه دار دهن باز
من همونجوری موندم جوراباشو اول دراورد رنگشون سفید شده بود همهی چرکاشو خورده بودم همینطور شرتش
کثافت دو هفته تمرین رویا رو من خورده بودم
تو دهتم خیس کشیده بود لباس چرکاش
گفت توالت خوبی هستی ولی ماشین لباس شویی خوبی نیستی
حالا چکارت کنم من درجا زدم زیر گریه ک ارباب ببخشید توروخدا تنبیهم نکن ارباب گه خوردم گفت پاشو زر مفت نزن خودت میدونی اشک ریختنت بیشتر حشریم میکنه پاشدم منو چرخوند کمرمو خم کرد بعد کلمو گذاشت رو مبل خودش پشت کونم وایساد یکی محکم با کف دست زد رو کونم من گریم بلند تر شد یه دقیقه منو بی رحمانه زد و من فقط گریه کردم تا این ک گقت بسته ب نظرم ادب شدی
منم سری گفتم اره بخدا شدم ب جون خودم شدم ارباب یه پوزخندی زد گفت افرین دختر خوب حالا وقتش شده یادته گفتم لوبیاهایی ک دادی داره اثر میکنه فک کنم وقتشه خوشبحالت بشه
رفت ملافه رو اورد و دور کلم و کونش پیچی جوری ک هیچ راه نفسی نداشتم تا بسته شد اولین گوزو زد وای ک با بقیه روزا خیلی قرق داشت تخم مرغ آبپز خیلی چندشش کرده بود
نمیتونستم تحمل کنم شروع کردم دست و پا زدن ولی رویا ک پا نمیشد گفت تا اخرین گوزم اون زیر میمونی حالا هم زود پاش سوراخمو تمیز کن بعدی داره میاد
وای ک چقد اون روز گوزید فک کنم ۱۲-۱۳ بار من حسابی سوراخشو مکیدم تا تمیز شه باز میگوزید از نو این بارم گوزاش تلخ بود مزش یکم هم چرب بود خیلی هم بوش غیر قابل تحمل بود فک کنم یک ساعت تمام فقط گوز تنفس کردم و سوراخ کون تمیز کردم
که رویا گفت دیگه شدی یه دستشویی متحرک درست و حسابی
ازین ب بعد همهی جیشامو میخوری دقیقا مثل گوزام فهمیدی
منم از اون زیر گفتم بله ارباب تا از روم پاشد و من تونستم نفس بگیرم
بعد گفت واسه امروز بسه و دست و پامو باز کرد بعد رفت گوشهی اتاق دیدم گوشیشو برداشت و گفت از همش فیلم گرفتم میخای ببینی
گفتم خره فیلم چرا بگا میریم
گفت نه بابا خیالت راحت کی گوشی منو چک میکنه اخه
شروع کردیم نگاه کردن
خیلی هم بهمون حال داد فیلم خودمونو میدیدیم مثل خارجیا شده بود
حتی ب این فکر افتادیم با ماسک فیلم درست کنیم و توی سایتای پورن پخش کنیم ک هیچوقت نکردیم
ولی فیلم زیاد درست کردیم و عامل بگاییمون هم همون فیلما شد
چندسالی گذشت و ما کنکور رو رد کردیم و دانشگاه هم تو شهر خودمون دوتامون قبول شدیم زندگیمون ادامه داشت همینجوری
من کلا توالت رویا بودم کلا بدون من دستشویی نمیرفت حتی اگه شمارهی ۲ میداشت باهم میرفتیم دستشویی اول جیش میکرد توی دهنم بعد امتحان میکرد ببینه گوز داره بعد پی پی میکرد تو دستشویی حتی بعدش من کونشو براش میشستم یا اخر شبا اگه جیش میداشت منو بیدار میکرد همونجا تو تخت جیش میکرد توی دهنم منم حرفهای شده بودم یه قطره هم نمیریخت بیرون
یه مهارت دیگه هم پیدا کرده بودم از روی طعم گوزش میگفتم چیا خورده خیلی هم تو کارم حرفهای بودم ۹۰٪ درست میگفتم
داشتیم دوتایی زندگیه مخفیانمونو کنار دانشگاه و زندگی واقعیمون میگذروندیم تا این که تو دانشگاه یه پروژه بهمون دادن ک با ماکارونی سازه پل بسازیم تو گروه های ۴ نفری
ما با ۲تا از بچه ها توی یه گروه افتادیم اونم دونفری ک ازشون متنفر بودم زیاد باهم صحبت نکرده بودیم ولی ازین دختر افادهای های پولدار بودن ک فک میکردن از دماغ فیل افتادن ب اسم ریحانه و هانیه اون دوتا هم رفیق ۶ هم بودن برای درست کردنش رفتیم خونهی هانیه
یه خونهی بزرگ داشتن ک از دم در تا اتاق هانیه ۳بار رویا گم شد منم با دیدن خونشون کلا یادم رفت ک میخاستم سر سنگین باشم شروع کروم سوال پرسیدن اونم سوالای شرو ور و خنده دار ک ریحانه برگشت گفت تو خیلی کیوتی(نازی) من یکم سرخ شدم همینجوری بحث کردیم ک چی درست کنیم چی نکنیم ک گفتیم بریم ببینیم حضرت گوگل چی امر میفرمایند رفتیم تو گوشیا و قرار شد هرکی طرح خفن دید اسکرین شات بگیره همه یه نیم ساعتی ول چرخیدیم توی نت اسکرین جمع کردیم و اومدیم به هم نشون دادن ک گرم این بودیم کدومو درست کنیم نفهمیدیم گوشی کی دست کیه ک یهو دیدم ریحانه گفت واااااااااییییییی!!!
نگو گوشی رویا خانم دست ریحانه بوده اون همینجوری رفته عکس بعدی رسیده به ویدیوهای منو رویا اونم چه ویدیویی من دستو پام بسته یه پلاگ توی کونم رویا داره منو با شلاق میزنه یادمه اون روز بدون اجازش پلاگو دراورده بودم جریمم ۲ ساعت تو خونه منو بسته بود روی تخت همش هم با شلاق منو میزد درس عبرتی شد دیگه تا اجازه نداده چیزی رو از کونم در نیارم ریحانه درجا نشون داد ب هانیه چشمای اونم باز موند و گفت فک میکردم ما دخترای شیطونی هستیم شما دست مارو بستین ک منو رویا هنوز دوزاریمون جا نیافتاده بود تا ریحانه صفحه رو چرخوند و ما دیدیم به به قشنگ معلوم هم هست ماییم نمیشد جمش کرد
ما خشکمون زد ک یهو رویا گفت اصلا گوشیمو بدین ما اصلا لزبینیم چ اشکالی داره ما خجالت نمیکشیم از چیزی ک هستیم هانیه گفت حالا ک خجالت نمیکشین من اینو نگاه میکنم ما ب هیچ وجه نباید میزاشتیم ببینن حالا اینی ک بدون صدا داشت پخش میشد(پیش نمایش میری رو فیلم توی گوشی بدون صدا پخش میکنه تصویرو تا پلی بزنی) اونا هیچی از گوز و جیش نمیشنیدن ولی با صدا میفهمیدن من چه آدم چندشی هستم آبروم میرفت
ما سریع پریدیم گوشی رو بگیریم ولی اون دوتا فرز تر بودن سریع پریدن از اتاق بیرون و مارو تو اتاق قفل کردن گفتن بشینین ما ببینیم بعد درو باز میکنیم ما کلا حدود ۱۰-۱۲ تا فیلم داشتیم هرکدوم بین ۱۵تا۲۰ دقیقه بودت تو حدود ۴۰ دقیقه همهی فیلمارو بصورت خلاصه نگاه کردن و تمام چیزایی ک نباید میدیدن دیدن بعد درو باز کردن من حتی روم نمیشد سرمو بالا کنم زل زده بودم به انگشتای پاشون رویا پاشد توپید بهشون که شما ب حریم خصوصی ما تجاوز کردین و کلی حرف بارشون کرد بعدم دست منو گرفت گفت بریم، ریحانه گفت کجا رویا گفت اینجا جای ما نیست هانیه گفت تا دلت میخاست حرف بارمون کردی حرفاتم همه درست کاملا حق با توئه اصن الانم کسی جلوتو نگرفته که نری فقط وایسا حرفای مارو هم گوش بده بعد اگه خاستی برو
رویا سرجاش وایساد و گفت گوش میدم
منم کنارش وایستاده بودم
بیشتر میشه گفت پشتش بودم و بازوشو گرفته بودم از هانیه و ریحانهی انتر هم بدم میومد هم میترسیدم رویا تنها دلیلی بود ک گریه نمیکردم اون خیلی قویه
ریحانه گفت چجوری بگم ببینین ماهم ی سری گرایشات جنسی داریم تقریبا مثل شما پس کاملا درکتون میکنیم اصلا برامون چندش و حال ب هم زن نیست کاری ک میکنین شما دوتا فقط خیلی خوش شانس بودین ک یه ارباب و یه برده خوردین به هم ما دوتا گرایشمون اربابه و هیچوقت نتونستیم یه برده پیدا کنیم تو این شهر کوچولو هم نمیشه به هرکسی اعتماد کرد و باهاش در میون گذاشت این چیزارو پس خاهش میکنم یکم بشینین حرف بزنیم در موردش
رویا یکم آروم شد و اخمش برداشته شد و یه نگاه ب من کرد ک پشت سرش ترسیدم و قایم شدم و بهم گفت اگه ناراحتی پاشیم همین الان بریم اگه نه میتونی بشینیم ببینیم چی میگن من فقط یه کله تکون دادم و دستشو به پایین کشیدم ینی بشینیم نشستیم ریحانه نشست هانیه رفت از تو یخچال آبمیوه و کیک اورد و کلی هم خوشحال بود و تو کونش عروسی بود ریحانه هم همینطور نیشش تا بنا گوش باز بود هانیه ک نشست جَو اتاق دوباره جدی شد ریحانه رو به من گفت خب نگا تو پرفکتی ما ویدیوهاتو دیدیم همه چیزی که یه ارباب آرزوشه رو تو داری هم کوچولویی هم از ترس خوب حرف گوش میدی هم زودی گریت میگیره و کلی ناز میشی موقع شکنجه شدن منو هانیه داشتیم کتک خوردنتو میدیدیم یکم مونده بود ارضا شیم تو حرف نداری یه بردهی کاملی رویا گفت خب اینو خودمون میدونیم شما چی میخاین حالا
هانیه گفت مگه گوش نمیدادی ما همیشه یه برده اینجوری میخاستیم و حاظریم هرکاری بکنیم ک مال ما باشه
رویا گفت ینی چی مال ما باشه مگه دوچرخست ک مال شما بشه
اون آدمه ها نکنه دیدین گرایشش بردست گفتین میخرینش
فک کردین زمان روم باستانه با پول به همه چی برسین
ریحانه گفت حالا چرا بهت بر میخوره ما منظورمون این نبود خودتم میدونی
رویا گفت منظورتونو خیلی خوب فهمیدم حالا هم ما دیگه میریم تا خاست پاشه هانیه دستشو گرفت گفت صبر کن یه دقیقه
رویا جان، خانمیم، عزیزم(خانمیم نقطه ضعف رویاست) آروم باش
تو بخدا بد متوجه شدی یکم آروم باش فک کن
ما بخدا نه میخایم اذیتتون کنیم نه مسخرتون نه فک کردیم با پول میشه خریدتون فک کن ما یه ذوجیم ک داریم به یه ذوج دیگه پیشنهاد میدیم بخدا ماهم اندازهی شما تحریک میشیم ولی یکی رو نداریم ک خودمونو خالی کنی اگه هم چیزی گفتیم که بهتون برخورد ببخشید ما نمیخاستیم بی احترامی بشه بهتون فقط خاستیم بگیم هرکاری برای بدست آورون ماندانا جان میکنیم بعد ریحانه زیر لبی گفت مخصوصا با چیزایی ک توی کلیپ دیدیم و شروع کرد گاز گرفتن لبش
من گفتم ب من بگین مانا که دوتاشون درجا خنده رو لبشون اومد و باهم گفتن چشششششم تو جون بخاه چقدم قشنگه مانا
من لپهام گل انداختن و خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین
من دیگه راضی شده بودم خیلی منطقی بود حرفاشون فقط دلم نمیخاست اون دوتا اربابم بشن همیشه ازشون بدم میومد الان نمیشه یهو بشن اربابم بعد کتکم بزنن یا از کونشون بخورم تا اینو توی ذهنم گفتم یاد این افتادم ک توی همهی ویدیو ها وقتی حرف گوش میدادم جایزم گوز بوده پس حتما اونا میدونن ک فارت فتیش دارم من پس حتما اونا هم میخان تو دهنم بگوزن ولی خیلی خجالت اوره کسایی ک ازشون بدم میاد بگوزن توی دهنم و تحقیرم کنن دلم میخاست من بگوزم توی دهنشون ولی تو همین موقع ب اینم فکر میکردم ک گوزشون چ طعمی میتونه باشه هم دلم میخاست مزش کنم هم خیلی خجالت اور بود ک کلا آبروم میرفت جلوشون
وقتی گوز یه نفرو بخوری دیگه جلوی اون چی برات میمونه
تو همین فکرا بودم ک ریحانه گفت رویا تو چکار کردی که بردت شد
گفت ما از بچگی با هم بودیم گفت از کی اربابشی گفت از دوم دبیرستان گفت ای خرشانس خب حالا وقتشه با ماهم قسمتش کنی رویا دیگه مغزش نکشید و گفت بسه دیگه ما میریم دست منو گرفت دوتایی پاشدیم گفتم اسنپ بگیرم گفت نه بریم لب خیابون تاکسی میگیریم یه دقیقه هم نمیخام اینجا بمونم تا اومدیم بریم ریحانه دست منو گرفت گفت وایسا
نظر تو چیه تو خودت چی دوس داری من باز ترسیدم و رفتم پشت رویا و رویا گفت من بهتون گفتم چی دوس داره ریحانه گفت خودش زبون نداره رویا گفت چرا داره من زبونشم مشکلی داری
وای عاشق رویام وقتی اینجوری ازم دفاع میکنه اون قویترین دختریه ک میشناسم الکی نیست ارباب من شده ریحانه و هانیه یکم ترسیدن و عقب کشیدن و باهم پچ پچ کردن ماهم حرکت کردیم طرف در بیرون هانیه گفت وایسین من اومدم وایستم رویا دستمو محکم فشار داد ک درد گرفت دستم و یکم کشید ک یعنی واینستا بریم منم گوش دادم و راه رفتم ریحانه یهو داد زد خب لعنتیه زبون نفهم وایسا ببین چی میگه رویا وایساد گفت زبون نفهم منم یا تو ک هرچی میگیم نمیفهمی ریحانه اومد جوابشو بده ک هانیه جلوشو گرفت گفت قبل این ک بری یه چیز بزار بگم
اولندش خیلی نامرد و تنها خوری ک مانا رو برای خودت میخای همشو که البته برات شرمندم چون همین الانم اون مال ما شده رویا تا اومد دهنشو باز کنه هانیه بلند گفت دومااااااا همه ساکت شدیم گفت اون تایمی ک منو ریحانه داشتیم فیلم هاتون رو میدیدیم من همشونو برای خودم فرستادم وای من تا اینو شنیدم انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم پاهام شروع کرد لرزیدن دستامم همینطور رویا زود فهمید چون دستم تو دستش بود بهم گفت آروم باش زر میزنه ریحانه داشت با گوشیش ور میرفت یهو کلشو اورد بالا گفت زر میزنه؟ با گوشیش ویدیومو گذاشت دقیق همون صحنه ای ک با گریه داشتم میگفتم ارباب رویا توروخدا بگوز تو دهنم توروخدا بزار گوزتو بخورم همینجور داشتم برای گوز رویا التماس میکردم تو ویدیو تو دنیای واقعی داشتم میمردم بعد قطعشم نمیکرد همونجا پس زمینه پخش بود ک هی داشتم میگفتم ارباب همهی جیشتو خوردم تو قول دادی برام میگوزی کلا آبروم داشت میرفت البته داشت میرفت نه رفته بوووود
پاهام کلا شل شد و دو زانو نشستم زمین دیگه نمیتونستم جلوی اشکمو بگیرم رویا داشت دلداریم میداد و میگفت پاشو گریه نکن ک دیدم ریحانه اومده بالا سرم اونم داره دلداریم میده رویا دستشو از روی شونم کنار زد گفت دستاتو از مانای من بکش هانیه گفت اوووو چ غیرتی هم هست
نگاه کن رویا خانم اوضاع ازین قراره ما قراره الان مانا رو به عنوان بردمون شنکجه کنیم من اینو شنیدم اشکم تند تر شد تو هم اگه مشکلی نداری میتونی بشینی نگاه کنی
اگه فک میکنی اذیتی پاشو برو تو حیاط یا اون اتاق خودتو سرگرم کن
اگرم فاز مقاومت داری و نمیخای بزاری مانا جونت اذیت شه میتونی برش داری بری فقط پات ک از در رفت بیرون هرجایی ک احتمال آپلود شدن ویدیو توش باشه پورن تو و مانا رو پخش میکنم و مطمئن باش کاری میکنم کل دانشگاه بفهمن ک چه پورن استارایی داره دانشگاهمون دعا کن فقط حراست نفهمه ک ستاره دار میشین و بعد اخراج هیچ دانشگاهی هم قبولتون نمیکنن تازه این اولشه تو این جامعه و این کشور یه فیلم اینجوری برا دختر یعنی مرگ حالا کدومو انتخاب میکنی
رویا پاشد یه مشت کوبید به دیوار خیلی محکم نه ولی عصبانیتشو خالی کرد بعد نشست جلوم گفت چه کار کنیم
تو همیشه میگفتی این فیلما بگامون میدن
منه خر گوش ندادم بیا بگا رفتیم
من کل مدت فقط گریه کردم ریحانه هر ۵ ثانیه یه دستمال جدید بهم میداد و من خیسش می کردم دورم پر دستمال شده بود به رویا گفتم راهی نداریم که ازم میپرسی چکار کنیم بعد سرمو انداختم پایین
رویا برگشت رو به هانیه گفت بخدا اگه اذیتش کنین من میدونمو شما
ریحانه گفت مگه خودت اذیتش نمیکنی کدوم اربابی به بردش آسون میگیره تو لازم نکرده ب ما بگی چکار کنیم
رویا گفت مانا تحملشو نداره من حدشو میدونم شما نمیدونین
هانیه پرید وسط حرفاش گفت نمیخاد ب ما بگی با بردمون چکار کنیم ماهم حدشو امروز یاد میگیریم تا اینجاش میدونیم جایزه گوز دوست داره ک از اول بحثمون منو ریحانه داریم براش جایزه ذخیره میکنیم اینو گفت دوتاشون زدن زیر خنده رویا عصبی شد و گفت غلط کردین هیشکی تو دهنش نمیگوزه ها
هانیه یهو جدی شد و پوزخندش محو شد رفت تو صورت رویا چشم تو چشم وایستاد منم دقیقا وسطشون نشسته بودم دوزانو رو زمین داشتم هق هق میزدم
زل زد تو چشمای رویا و گفت قراره جیشمونو کامل بخوره کلی کتک بخوره شلاق بخوره حسابی کسامونو بخوره با دیلدو کونش کش بیادبعدم جایزش گوز بخوره و مدل خودت بعد گوز کونمونو پاک کنه و تو هم هیچ گهی نمیتونی بخوری ک جلوشو بگیری پس برو بکپ اون گوشه و صدات در نیاد
اولین بار بود ک دیدم رویا شکست
واقن هیچ راهی نداشت
مثل دفعهی اولی ک مجبور شدم گوزشو بخورم اون موقع منو زیر کونش زندانی کرد دستامو با پاهاش گرفت و زمانبندیشو با نفسم تنظیم کرد تا کل گوزشو مجبور بشم بخورم
الان دقیقا برای خودش پیش اومد الانم اون با این فیلمایی ک داریم زندانیه و هیچ راه مقاومتی نداره
ولی بازم این منم ک مجبورم گوز بخورم اونم گوز ریحانه وهانیه ک ازشون متنفرم حالا ایکاش فقط گوز بود چون اونو دوست دارم با این که خیلی آبرو بره
خلاصه رویا غرورش شکست و رفت از اتاق بیرون وقتی داشت درو میبست یه مکث کرد و نگام کرد ک دارم گوله گوله اشک میریزم
اومد چیزی بگه ولی حرفشو خورد چشمشو بست صورتشو برگردوند و درو بست
تا درو بست من منفجر شدم
اصلا نمیتونستم یه ثانیه هم بمونم بدون رویا احساس ترس خیلی شدیدی ک همیشه دارم هزار برابر میشد اینو اون روز فهمیدم پریدم دمبال رویا اینقد ترسیده بودم که حتی یه بار افتادم توی ۵قدمی که تا دم در راه بود درو باز کردم با چشمای اشک آلود و صدایی ک در نمیومد گفتم رویا تنهام نزار حتی نفس نداشتم همینو کامل بگم وسطش ۵ بار نفس گرفتم
گفتم پیشم بمون تورو جون مانا
مانایی بمیره برات جون مانا تنهام نزار
مانا قلبش وایمیسته
با هق هق میگفتم اینارو رویا منو بقل کرد گفت نمیتونم ببینمت
نمیتونم ببینم دارن اذیتت میکنن رد میدم میزنمشون دوتامون بگا میریم
ب نفعمونه من نباشم باشه ماناییم
تو میتونی چشماتو ببند فک کن منم
تو ک در مجموع گرایشت بردست و لذت میبری از ارباب خشن
هرچی خشن تر هم بهتر پس لذت ببر
من گفتم آخه ولی ارباب من تویی
من هیشکی دیگه رو نمیخام بهم زور بگه
گفت میدونم
روشو برگردوند و گفت ببخشید ک داری تاوان اشتباه منو میدی و رفت
فک کنم گریش گرفت و نمیخاست ببینم تو کل عمرم ندیدم گریه کنه (ب جز روزی ک مامانش مرد)
اون رفتو من برگشتم تو اتاق اون دوتا داشتن نگام میکردن و یکم نگاهشون نگران بود من سرمو انداخته بودم پایین ولی زیر چشمی سنگینی نگاهاشونو روم حس میکردم
ریحانه گفت خب خانم توالت خصوصی نظرت چیه امروز توالت عمومی بشی من کلمو انداختم پایین تو همین تایم هانیه پاشد و شروع کرد لباسامو دراوردن هیچ مقاومتی نکردم هیچ کمکی هم نکردم همشو خودش دراورد شرتمو که درآورد منو خم کرد به جلو گفت اوف چه کون خوبی هم داری برای یه دختر کوچولو و ریزه میزه خیلی کون تپلی داریا و دوسه تا آروم زد رو کونم و گفت ژله هم که هست لعنتی تو چه اندامی داری دخترهی خرشانس همونجوری ک خم بودم دوتا دستمو گذاشت دو طرف کونم گفت باز نگهش دار بعد دوتایی شروع کردن نظر دادن در مورد کونم دستم خسته شد ول کردم کونمو تا ول کردم یکی محکم خابوند در کونم ریحانهی عقدهای یه دردی گرفت که نگو ریحانه گفت تو شنیدی من بگم کونتو میتونی ول کنی من ساکت موندم یکی محکم تر از قبلی زد گفت جواب منو بده هانیه گفت عهههه از اول وحشی نشو یواشتر من از درد داشتم میمردم با هق هق گفتم نه نگفتین گفت پس چرا ول کردی دستتو
گفتم ببخشید دیگه تکرار نمیشه (هانیه مهربونتر از ریحانه بود منو نمیزد ریحانه کلا خیلی کتکم میزنه تا حرفشو گوش ندم درجا تنبیهم
ولی رویا و هانیه اینجوری نیستن بهم بیشتر ارفاق میکنن
در عوضش ریحانه یه کارایی میکنه که خیلی تحریکم میکنه)
همونجوری ک کونمو با دستام باز نگه داشته بودم رو سوراخ کونم احساس گرما کردم دیدم ریحانه داره کونمو میلیسه وای ک چقد هم خوب میلیسید رویا هیچوقت کونمو نلیسیده بود برای ارضا کردنم کسم رو میلیسید ولی کونمو هیچوقت. اولین باری بود کونم لیسیده میشد خیلی دوست داشتم صدام درومد و شروع کردم آه کشیدن هانیه اومد جلوم و شروع کرد لبامو خوردن و با ممه هام ور رفتن داشتم دیوونه میشدم خم بودم به جلو روی مبل جلوم هانیه نشسته بود داشت لبامو میمکید با دستاشم ممه هامو چنگ میزد و نوکشون رو نیشگون میگرفت ازون طرف با دوتا دستم کونمو باز نگه داشته بودم و ریحانه داشت حسابی به خدمت سوراخ کونم میرسید یکی از بهترین تجربه هام بود داشتم شل میشدم دلم میخاست کسمو بمالم اینقد منو خورده بودن ک حشرم چسبیده بود به سقف
از اون طرف هم میدونستم یه تکون بخورم تنبیهم میکنن مخصوصا اون ریحانهی عقدهای یه ده دقیقهای دووم آوردم ولی اخرش کم اوردم و تکون خوردم با دستمم شروع کردم کسمو مالیدن واقن نمیتونستم دیگه (ریحانه موقع خوردنه کونم از قصد هر ۱۵ ثانیه با زبونش یه لیس خیلی ریز رو کسم میزد که بیشتر حشریم کنه) تا تکون خوردم اشهدمو خوندم یهو هانیه گفت خرابش کردی مانا الان ریحانه دیگه حرف منو گوش نمیده از دستورش سرپیچی کنی رد میده چرخیدم دیدم ریحانه با یه اخم ترسناک داره نگام میکنه آب دهنمو قورت دادم تا اومدم چیزی بگم گفت دهن کثیفتو ببند یه کلمه در بیاد میدوزم لباتو ب هم
(من کلا خیلی آدم ترسویی هستم وقتی یکی بهم به شوخی مثلا میگه برو برام آب بیار وگرنه عنکبوت میکنم تو گوشات با این که خیلی احمقانست و همه میدونن ک امکان نداره همچین کاری بکنه ولی مغز جلبکه من اون لحظه همین تصویر میاد توش ک اون داره عنکبوت میکنه توی گوشم و با اون تصویر زیر خودم میرینم و باعث میشه سریع اون پارچ آب رو بیارم ک یک وقت عنکبوت توی گوشم نره در این حد ترسو و خیال پردازم)
وقتی گفت لباتو میدوزم من واقن تو فکرم اومد مخصوصا چند وقت قبلش یه فیلم ترسناک دیده بودم لبای یکی رو دوختن همون اومد توی ذهنم خیلی ترسیدم صدام در نیومد ولی داشتم گریه میکردم هانیه دلش برام سوخت بهم گفت حرف بزن کاریت نمیکنه
من کلمو تکون دادم و اشکام تندتر شد گفت میگم کاریت نمیکنه حرف بزن من دوباره کلمو به نشونهی نه تکون دادم فقط گریه کردم چشمامو بستم حتی جرات نداشتم پشتمو ببینم
همون لحظه ریحانه منو هول داد افتادم روی مبل کنار هانیه یه بغض سنگین تو گلوم بود وای داشتم میمردم ولی خایه نمیکردم حتی نفس بکشم بخدا داشتم خفه میشدم از ترس نفسم بالا نمیومد یکی در میون نفس میکشیدم سرخ شدم هانیه فهمید خیلی ترسیدم داد زد سر ریحانه گفت یه دقیقه آدم باش فک کنم خیلی ترسیده بهش بگو کاریش نداری من هرچی میگم باورش نمیشه ریحانه گفت کاریش نکردم هنوز من که واقن اذیته؟ یعنی چی مگه میشه اصلا. کاریت ندارم هوی نفس بکش ببینم هانیه نگام کرد گفت یه چیزی بگو من یهو صدام ترکید دماغمو کشیدم بالا یه نفس عمیق گرفتم تند تند پشت سر هم مث رپرا گفتم توروخدا لبامو ندوز من اگه نتونم حرف بزنم نفسم در نمیاد توروخدا بزار حرف بزنم قول میدم حرف اضافی نزنم گفتم و یه نفس عمیق دیگه گرفتم وزدم زیر گربه دوباره این دوتا منو نگا کردن بعد همو نگاه کردن بعد زدن زیر خنده من گیج شده بودم اخه چی خنده داشت براشون فک کردم سادیسمی چیزی دارن دوست دارن گریمو ببینن بعد ریحانه برگشت به هانیه گفت وای هانی این چرا اینقد کیوته (ناز و تو دل برو) هانیه خندید و گفت بخدا خیلییییی. شروع کرد ناز کردن صورتم اشکامو پاک کرد و همینجوری داشت زیر لبی میگفت الهی من فداش بشم اینقد نازه بعد ریحانه اومد جلو صورتشو چسبوند به صورتم گفت خره من ک واقن لباتو ب هم نمیدوزم اون مثلا تهدید بود من ک هنوز فین فین میکردم گفتم خب من باورم میشه بخدا من شُل مغزم چکار کنم اینو گفتم و دوباره گریم گرفت اونام دوباره ترکیدن از خنده ریحانه با دوتا دستش صورتمو گرفت و لبامو شروع کرد مکیدن، با همهی وجودش اونم. لبام داشت در میومد یکم خورد و بعد گفت خب کجا بودیم اهاااا
یادم اومد یه بردهی احمق وقتی داشتم سوراخشو آماده میکردم تکون خورد بخاطر حشریت زیادش شروع کرد مالیدن کسش اونم بدون اجازه !!! هانیه گفت اوه اوه اوه
(اینجا دیگه تقریبا باهاشون راحت شده بودم همین تیکهی اخر که نازمو خریدن کلی تو دلم جا شدن دیگه اون ترس بیش از حد بهشون نبود
هنوز ترس ارباب و برده بود و این که چه بلایی قراره سرم بیاد اون ترس کل جذابیت برده بودنه ولی اون ترسی ک از رویام جدام کردن و قراره بهم بزور تجاوز کنن و منم مجبورم تن بدم پریده بود
کرمم گرفت گفتم بزار یکم خودمو بیشتر لوس کنم با چنتا حرفی ک زدم و خندیدن تقریبا دستم اومده بود با چه حرفایی میتونم بیشتر تو دلشون جا بشم اینو خاستم مختصر بگم)
خب داشتم میگفتم
من گفتم خب این برده احمق غلط کرد بخدا پشیمونه ینی میشه مانا رو ببخشیییییین
مانا قول میده دختر خوب و حرف گوش کنی بشه بعدشاااا
اینو ک گفتم قشنگ احساس کردم قند تو دل دوتاشون آب شد چشمامم ملوس کرده بودم بعد همنجوری از جام پاشدم ریحانه که جلو صورتم بود رو باهاش جابهجا شدم اون نشست روی مبل کنار هانیه من روی دو زانو جلوشون مودب نشستم گفتم نگا کنین چه پیشی ملوسه مودبیم من، دلتون میاد تنبیهم کنین سنگدلا
ببخشینم دیگه بعد سَرم رو یکم کج کردم دستامو مثل گربه جم کردم تو سینم (مثل دستای دایناسورا) و گفتم تولوخداااااا بعد یه میو خیلی آروم گفتم (قابل توجهتون من استاد دراوردن صدای گربه ملوسم باور کنین خودمم تحریک میشم از بس که سکسی میگمش) ریحانه گفت وای من دیگه نمیتونم دووم بیارم باشه بخشیده شدی لعنتی ولی دوتا شرط داره گفتم اخجون بخشیده شدم و شروع کردم رون ریحانه رو لیس زدن اون یکم مکث کرد گفت میخام شرطارو بگم گفتم خب من دارم تشکر میکنم اصن شرط نمیخام گفت عههههه شرط نمیخای گفتم نههههههه خب اخه مگه نمیدونی گربه ها پا خیلی دوس دارن هانیه گفت نگا ب روت خندیدیم پررو نشو هااا ریحانه یادته که چه سریع وحشی شد اون همونقد سریع دوباره میتونه همونقد ترسناک بشه ها من آب دهنمو قورت دادمو گفتم سراپا گوشم فرمانده دو ثانیه صیر کردم بعد گفتم میو دوتاشون زدن زیر خنده منم خندیدم و دوباره رو دوپا نشستم جلوشون و اینبار رون هانیه رو لیس میزدم ریحانه گفت شرط اول هرچی میگم دوست دارم جوابش فقط چشم باشه اما و ولی و اگر نداریم گفتم چشم مانا بجز چشم و میو چیز دیگهای نمیگه
ریحانه یه پوزخند زدو گفت خوبه پس میو به کارت میاد چون شرط دوم اینه که تو کل مدت باید گربه باشی خیلی گربهی جذابی هستی من درجا گفتم خب مطمئنی اخه گربه ها خیلی لوسنااا اینو ک میگفتم سرمو آروم بردم روی پاهای ریحانه و شروع کردم تکون دادن نامنظم جوری که موهام کشیده میشد روی رون پاش و قلقلکش میداد (خیلی سکسیه حتما رو پارتنرتون امتحان کنین دیوونش میشه مخصوصا اگه پارتنرتون پاهاش مو داره)
سه چهارتا تکون که سرمو دادم موهامو از پشت گرفت تو دستشو گفت گربهی لوس رو هم ادب میکنم از این گربهی لوس یه سگ حرف گوش کن مودب میسازم من من تو چشماش نگاه کردم آروم ۴-۵ تا میو میو پشت سر هم با صدای نازک و آروم گفتم هانیه مثل این که خیلی با گربه تحریک میشد چشماش خمار شده بود و داشت کسشو میمالید ریحانه همونجوری ک موهامو تو مشتش داشت صورتمو برد سمت کس هانیه من یکم خودمو نگه داشتم ولی داشت ب زور کلمو میکرد توی کس هانیه، هانیه هم داشت فازش میپرید معلوم بود اون داشت با پیشی ملوس ارضا میشد با دستم دست ریحانه رو گرفتم ک بتونم کلمو بچرخونم به ریحانه گفتم به مانا اجازه میدی یکم پیشی ملوس هانیه بشه فک کنم میدونم چکار کنم ک دوس داشته باشه ریحانه ک هنوز موهام تو مشتش بود تو چشام زل زد انگار نمیخاست ول کنه حس میکردم انگار میخاست ازم انتقام بگیره نمیدونم چرا چند ثانیه تو چشماش زل زدم دیدم ول نمیکنه تا اودم بگم میو و خودمو لوس کنم براش گرمای دست هانیه رو روی دستم احساس کردم چرخیدم نگاش کردم دیدم داره به ریحانه نگا میکنه یه کله ریز تکون داد با چشمای خمارش نگاهش کرد و گفت خاهش میکنم بزار کارشو بکنه ریحانه موهامو یکم کشید بعد ول کرد یجوری این کارو کرد ک معلوم نشه ولی منو هانیه دوتامون فهمیدیم برام مهم نبود کش موهام ک دور دستم بود دراوردم بستم به موهام ک نریزه تو صورتم بتونم راحت کس هانیه جونو بخورم وقتی داشتم میبستم کشو به موهام دیدم ک هانیه داره به ریحانه چشم قره میره فک کنم برای کشیدن موهام بود هانیه هم مراقبم بود ولی ریحانه فقط لذت خودشو در نظر میگرفت در هر حال من میخاستم به هانیه یه حال اساسی بدم چون حس میکردم گربه حسابی حشریش میکنه وقتی پای ریحانه رو میخوردمو میو میو میکردم چشمای هانیه داشت از شهوت کلا سفید میشد داشتم فکر میکردم چه حرکتی برم و این که نکنه گند گریه رو دراوردم و دیگه روش کار نمیکنه که ریحانه گفت اصلا من کار خودمو میکنم از اولشم تو بودی ک فریک (علاقهی عجیب) گربه داشتی تو و گربتو تنها میزارم اینو ک گفت از موفقیت نقشم مطمئن شدم با اعتماد ب نفس شروع کردم فقط برام جای سوال بود ک ریحانه کجا میره پاشد پشت سرم نشست اونجا بود ک فهمیدم کار خودشو میکنه منظورش کون من بدبخته من جلوی هانیه روی زمین روی دوزانو نشسته بودم اول که ریحانه یه بالشت بزرگ داد گفت بزار زیر شکمت یه بالشت خیلی کوچیکم داد گفت بزار زیر زانوهات که روی فرش اذیت نشه میتونستیمم بریم روی تخت ولی هانیه رو اگه تکون میدادیم فازش میرید برای همین حتی این ایده رو ندادم
هانیه روی مبل جلوم نشسته بود پاهاش باز سر من وسط پاهاش به صورت داگی چهاردستو پا نشستم و ریحانه از پشت با انگشتش داره دور سوراخم میماله من شروع کردم چنتا میو ریز گفتم و یواش یواش رون های هانیه رو لیس خیلی کوچولو میزدم دور تا دور کسش رو حدودا یه دقیقهای همینجوری چرخیدم و لیس زدم و میو میو کردم هانیه کلا چشماش هی سفید میشد و میرفت باز برمیگشت ریحانه اون پشت شروع کرد لیسیدن کونم دوباره همون حس قشنگ باز اومد عاشق اینجور کارای ریحانم درسته از همه بی اعتنا تره بهم از همه بیشتر اذیتم میکنه ولی تو سکس سنگ تموم میزاره من کم کم نمیتونستم میو میو کنم چون حشری شده بودم شروع کردم مکیدن دور تادور کس هانیه رو جوری که ۱۲-۱۳تا جای کبودی کوچیک دور کسش مونده بود فرداش ریحانه دورتادور کونمو لیسیده بود الان رسید به وسطش و لباشو غنچه کرد رو سوراخ کونمو شروع کرد مکیدن با زبونشم هی میکرد تو سوراخمو در میاوردمن یه میو گفتمو رفتم سراغ کس هانیه آه هانیه درومد منم آهم درومده بود ولی توی کس هانیه آه میکشیدم که صدام در نیاد حدودا ۴-۵ دقیقه تو همین پوزیشن خوردم و خورده شدم هی هم با دستم کس هانیه رو میمالیدم تا حس کردم نفسای هانیه خیلی نامنظم شد و یهو شروع کرد موهامو لای انگشتای دوتا دستش قفل کرد سرم رو فشار داد توی کسش نفس که نمیتونستم بکشم گفتم تا اخرین نفسم میلیسم که هانیه ارضا شه حدودا ۳۰ثانیه سرمو تو کسش نگه داشت ۱۰ثانیهی اخر دیگه شل شده بود و دستاش ول شد من سرمو اوردم بیرون و یه نفس گرفتم صورتم لای پاهای هانیه بود و خیس از آب کس هانیه بودم دستشو از زیر چنتا دسته مویی که از توی کش موهام درومده بود و ریخته بود تو صورتم رد کرد و برد زیر گوشم و شروع کرد با دوتا انگشت شصت و اشاره نرمی گوشمو مالیدن با کف دستش و سه تا انگشت دیگه صورتمو ناز کردن منم زل زدم تو چشمای خمارش که یه کوچولو باز بود با زبونم دور دهتمو پاک کردم بعد قورت دادم گفتم میووووو به به چه خوشمزه بود آبمیوهی هانیه یه لبخندی رو لباش نشستو از حال رفت تقریبا کل این مدت ریحانه حسابی کونمو لیسیده بود با انگشت و زبونشم کلی توش کرده بود هم جا باز کرده بود هم خیس بود و آمادهی انجام وظیفه دم ریحانه گرم هرموقع میخاد بلایی سر کونم بیاره اولش اینجوری آمادش میکنه درسته بعدش خودش پارش میکنه ولی بقیه فقط پاره میکنن
خلاصه هانیه که بیهوش شد ریحانه اومد بالا گفت برای هانیه جونت گربه شدی تموم شد؟ من آب دهنمو قورت دادم گفتم نه هنوز گربم من میو میو
گفت دیگه فایده نداره هیشکی نیست نجاتت بده من گفتم هانیه جونم میو میو هانیه چشماشو بازم نکرد و به ریحانه گفت ریحانه مریض روانی نباش دیگه شکنجه روحی نکن بدبختو منم چشمامو مظلوم کردم نگا گردم به چشمای ریحانه گفتم الان دلش برام میسوزه اخه خیلی ناز بودم ریحانه گفت باشه هانیه جون تو راحت استراحت کن و همزمان انگشتش رو گرفت جلوی دهنم و سرمو اورد بالا بهم گفت صدات در نمیاد فهمیدی من فهمیدم با لوس بازی و دلبری کاری حل نمیشه یه کله تکون دادم ریحانه بلندم کرد دوتا بالشتی ک داشتمو برداشت پرت کرد رو تخت منم دستمو گرفت پاشدم رفتم طرف تخت از آشپزخونه چنتا خیار تو سایزای مختلف اورده بود منو دوباره داگی کرد رو تخت و اون بالشتو زیر شکمم کرد و از خیار کوچیکه شروع کرد اولش یکم مالید به کونم بعد اورد جلوی دهنم گفت ۱۰ ثانیه وقت داری خیسش کنی من بعد ۱۰ ثانیه اینو میکنم تو کونت ب نفعته حسابی خیسش کنی کون خودت پاره میشه تا تونستم تف زدم بهش سرمو فشار داد تو تخت کونمو اورد بالاتر بهم گفت با دستام چاک کونمو باز نگه دارم منم جرات مقاومت نداشتم ک با دستای خودم کونمو باز کرده بودم پاره بشه
خیار اول رو کرد تو کونم زیاد درد نداشت با توجه با این همه آماده سازی ک قبلش کرد نبایدم درد میداشت یه چند دقیقه عقب جلو کردش و رفت سراق خیار بزرگتر با این خیارم همین مراحل رو طی کرد تا رسید خیار بعدی این یکی خیلی بزرگ بودهم دراز بود هم خیلی کلفت بودیکم فشار داد دید نمیره تو و منم داره صدام در میاد و مقاومت میکنم پوزیشنم رو عوض کرد به کمر خابیدم صورتم رو به سقف بود بعد اون بالشت گندههه رو گذاشت زیر کمرم و منو کاملا مث یه دایره گرد کرد جوری ک کسم بالای صورتم بود و قشنگ میدیدمش و زانوهام دو طرف سرم بودن خودشم پاهاشو از پشت پاهام رد کرد جوری ک قفل شد پاهام اومد نشست روی صورتم کسش دقیقا روی دهنم بود و کونش دقیقا روی دماغم از اون طرف هم کونم رو هوا بود و دقیقا جلوی صورت ریحانه کاملا در دسترسش اولش دو سه تا بوس روی کسم کرد البته تقریبا بین کس و کونم رو میبوسید بخاطر پوزیشنمون ب بالاتر دسترسی نداشت بعد خیار بزرگه رو از بقلمون برداشت من فک کردم بیخیال خیاره شده اخه دفعهی اول جا نشد تو کونم شروع کردم تکون خوردن گفت تکون اضافی بخوری یهویی فرو میکنمش تا دو هفته نتونی راه بری من خشکم زد میدونستم اونقد بی رحم هست این بلا رو سرم بیاره پس گذاشتم حداقل یواش یواش بره توم ازونجایی هم ک کسش توی دهنم بود جیغم میکشیدم صدام در نمیومد تنها راه نفس کشیدن دماغم بود که اونم دم سوراخ کونش بود و کون ریحانه خیلی بی مزس الانم که الانه گوز هانیه رو دوس دارم گوز رویا که دیوونشم ولی گوز ریحانه رو همیشه زوری میخورم خیلی بوی چندشی داره اونجا اولین باری بود ک بوش کردم و فهمیدم دوستش ندارم تازه نگوزیده بود بوی سوراخ کونش بود این. داشتم بوی کون ریحانه رو تجزیه میکردم ک دیدم بدنم داره تیر میکشه نگو جنده خانم اون خیاره کیره خرو کرده توم وای مردم خیلی بزرگ بود هنوز تا ب امروز باورم نمیشه اون رفته توم بچه ها یه ماهو نیم خیاره رو نگه داشتن تا چروکیده شد پوستش کردیم خوردیمش درش اورد تونستم نفس بکشم حرف که نمیتونستم بزنم جیغ میزدم ریحانه میگفت جوووون جیغ میزنی کسم میلرزه حال میام تو فقط جیغ بزن لعنتی بعد مجبورم میکرد جیغ بزنم مثلا دوتا انگشتی کسمو فشار میدا تا جیغم در بیاد بعد هی محکمتر میکرد تا من بیشتر جیغ بزنم بخدا نفسم تمام شد داشتم زیر کسش جون میدادم گه گفت بسه خب اون خیارم بکنم توت جیغ میزنی ولی البته سرش رفت تو سری قبل باید بقیش راحت باشه اینجا فهمیدم اون فقط سرش بوده من مردم شروع کردم دستو پا زدن دوتا زد با دستش رو کونم گفت بتمرگ من وای نستادم میترسیدم از خیاری ک قراره تو کونم بره مغزم کار نمیکرد همینجوری داشتم وول میخوردم ک در برم ک یکی محکم زد با دستش رو کونم خیلی محکم زد برق از سرم پرید یه کوچولو تکون خوردم یه محکم دیگه زد خیلی درد داشت تازه سرو ته بودم نفس نمیرسید بهم داشتم از درد میمردم یه تکون کوچولوی دیگه خوردم یکی محکمتر از دوتای قبلی خوردم از درد به خودم میخاستم بپیچم خیلی درد داشتم اون هیچ حرفی نمیزد فقط تا تکون میخوردم منو میزد هربارم از قبلی محکمتر من فقط فهمیدم که اگه تکون بخورم کتک میخورم به گریه افتاده بودم صدای گریم که اومد کتک بعدی رو خوردم وای خیلی محکم میزد دیگه به گه خوردن افتاده بودم ایکاش تکون نمیخوردم داشتم خودمو لعنت میکردم بخاطر این که از خیار ترسیدم نمیتونستم جلوی گریمو بگیرم و هر چند ثانیه یه بار با هر فین فین دماغم یه در کونی محکم از ریحانه میخوردم تا این که یه ثانیه از روی صورتم پاشو من درجا یه نفس گنده گرفتمو گفتم گه خوردم بخدا گه خوردم این یه بارو ببخش فقط بخدا دیگه طاقت ندارم اینارو ک گفتم دوباره نشست همونجوری روم فک کنم تو این تکون خوردنام بهش فشار اومده بود و گوزیده بود اخه سوراخ کونش خیلی بود گندی گرفته بود و این دفه صورتم نزدیک تر از همیشه به کونش بود تنها ریحانس ک مزهی کونش و گوزاش رو دوس ندارم نمیدونم شاید بخاطر این بی رحم بودنشه بهش وابسته نمیشم خلاصه نشست روم و گفت نگا کن ۱۰ تا خوردی اینجوری مادرت گاییده شد داری دستو پا میزنی حواستو جم کن من میتونم خیلی بی رحم تر از اینا بشم یهو دیدی رد دادم شرو کردم به زدنت!
تا ب خودم بیام ۴۰-۵۰تا ممکنه خورده باشی اینو ک گفت من ریدم داشتم خدارو شکر میکردم ک این بار سر ۱۰تا ضربه به خودش اومد اون روز یاد گرفتم نباید ریحانه رو عصبی کنم دستوراش مطلقه اگه اجرا نشه اینجوری به گه خوردن میفتم گفت حالا اینو میکنم تو کونت نمیگم کلا تکون نخور چون میدونم نمیشه ولی دیگه دستو پا نمیزنی ک در بیای فهمیدی من یه هوم زیر کسش گفتم ک یعنی فهمیدن به هر بدبختی بود بعد ۱۰ دقیقه اون لامصبو جا کرد توی کونم وای ک وقتی گفت تا ته رفت تو یه نفس راحت کشیدم نفسی ک حتی ریحانه فهمید گفت چیه فک کردی دیگه تموم شد نهههههه تازه شروع شد این تازه توت جا شده تازه میریم ک شروع کنیم گاییدنتو کل اینا قدم اول بود من در حالی ک کسش تو دهنم بود و دماغم روی سوراخ بوگندوی کونش بود شرو کردم هوووم هوووم کردن با دهن بستم، یکم خندید و گفت الهیییی جوری روم نشسته بود ک دستام کاملا زیر پاهاش مهار بود دستامو از زیر پاش دراورد و گفت این خیارو نگه دار از کوتت در نیاد من الان میام رفت از توی کیفش یه شرت چرمی تنگ اورد و بهم گفت پاشم منم ک از ترس خیارو نگه داشته بودم یوقت از کونم در نیاد (نگا توروخدا با من ترسو چکار کرده ریحانهی جنده که همهی تمرکزمو گذاشته بودم رو این که یوقت خیار از کونم در نیاد اصلا دوست نداشتم بفهمم اگه در بیاد چه بلایی سرم میاره) خلاصه پاشدم با خیار تو کونم و مجبورم کرد اون شرتو بپوشم شرته خیلی تنگ و سفت بود و اون خیارو سر جاش نگه داشت بعد بهم گفت بشین نشستم گفت پاشو پاشدم گفت یکار دیگه کن منم …
***
منو سه تا از دوستام () به شدت به هم نزدیک شدیم و من همزمان بردهی هرسهتاشون بودم
اولاش فکر میکردم خیلی زندگیم هیجان انگیزتر میشه که البته شد ولی خیلی هم سخت تر شد سه تا ارباب رو راضی نگه داشتن خیلی سخته ماها تو شهر خودمون بودیم دانشگاهو که با پیشنهاد هانیه اومدیم ۴نفرمون یه ترم شیراز برداریم هانیه هم وضعیت مالیشون خوب بود گفت حتی خونه هم داره شیراز ماهم به هزار بهونهی مختلف مامان باباهامون رو راضی کردیم وای قرار بود یه ترم کامل شیراز باشیم اونم ۴تایی دور از خانواده خلاصه همه چیز اوکی شد و رسید روز حرکتمون نشستیم تو ماشین هانیه راننده رویا کنارش منو ریحانه عقب از همون اول ریحانه شروع کرد اذیت کردنم هی کرم میریخت اذیتم میکرد میخاستم شکایتشو هم بکنم تهدید آمیز نگام میکرد جرعت نمیکردم به کسی چیزی بگم. کلا بخاطر ترسم همیشه ریحانه اذیتم میکنه وسط راه یه مسجد بود وایستادیم بریم سرویس کنار مسجد یه اسباب بازی فروشی بود اونجا ازین تیلههایی که بچه کوچولوها تو کوچه بازی میکنن داشت (اگه نمیدونین چیه یه چیز شیشهای گرد به قطر ۱الی ۲سانت) اینی که اینجا بود خیلی بزرگ بودن قطرشون تقریبا ۲.۵ تا ۳سانت بود. ریحانه اینارو که میبینه کلی میخره وقتی میایم تو ماشین گیر میده به من که یکیشو بکنه توی کونم منم کلی دعوا کردم و مخالفت که نمیخام ولی ریحانه رویا و هانیه رو راضی کرد. وسط جاده من شلوارمو نصفه کشیدم پایین و ریحانه یکم مرطوب کننده زد دور اون تیله و یواش کردش تو کونم وقتی که کردش تو من اومدم برگردم سرجام که ریحانه نزاشت و منو خابوند جوری که کونم روپاش بود بعد که منو خابوند شروع کرد چرب کردن تیلهی بعدی هی من میگفتم بسه دیگه گفتی یکی ولی اصلا جوابمو نمیداد چند بار رویا و هانیه رو صدا زدم اونام گفتن سوسول بازی در نیار دیگه و صدای ظبطو زیاد کردن کون من موند و ریحانه فک کنم ۱۳تا تیله تو کونم کرد تا اجازه داد بشینم من تکون میخوردم تو کونم اینا صدا میدادن حتی درست نمیتونستم بشینم حدودا ۳ساعت بعدش رسیدیم شیراز خونه رو که پیدا کردیم همه وسایلمون رو بردیم تو ولی ریحانه هنوز اجازه نداده بود من اونارو از تو کونم در بیارم بعد از رسیدن همه رفتیم حموم دوش گرفتیم کل مدت من داشتم التماسش میکردم خلاصه بعد این که کلی کسلیسیشو کردم و کل بدنشو حسابی لیف کشیدم اجازه داد . توی حموم یه توالت فرنگی هم بود ما ۴نفری تو حموم بودیم همونجا من نشستم رو دستشویی و دستمو زیر کونم گرفتم تا تیله هارو بگیرم کلی زور زدم ولی فقط ۱۰تاش درومد هرکار میکردم بقیش نمیومد هانی و رویا رفتن بیرون ریحانه هم حمومش تموم شده بود ولی مونده بود پیشم هی میگفت نترس با یه عمل ساده در میاد و منو میترسوند الکی. منم که ترسو هی میگفتم نمیخاد توروخدا بزار خودش در میاد ولی اون میگفت نه باید عملت کنیم وگرنه خطرناکه و عفونت داخلی میکنی (باید بگم من فوبیای دکتر و آمپول و عمل و … دارم) خیلی ترسیده بودم گریم گرفت شروع کردم آروم اشک ریختن بعد با صدای بغض آلود به ریحانه گفتم: توروخدا من از عمل میترسم جون مانا بزار خودش در بیاد ریحانه گفت وای خدای من تو چرا گریه میکنی اینقد ناز میشی لعنتی خب من الان دلم میخاد همیشه به گریه بندازمت اینو که گفت من گریم شدیدتر شد و ریحانه هم درجا همونجوری که روی توالت فرنگی نشسته بودم نشست روی پاهام و با دستاش شروع کرد موهای خیسمو از روی صورتم کنار زد و شروع کرد پاک کردن اشکام و گفت الهی من فدای اون صورت عروسکیت بشم خب اخه برای خودت میگم اونا باید در بیاد منم الان کاری نکنم محاله رویا و هانی اجازه بدن عمل نکنی (اون دیوس میدونست اصلا عمل نمیخاد. میخاست من بیشتر گریه کنم اخه خیلی حشریش میکنه گریههام) وای اینو که گفت من دیگه مطمئن شدم که مجبورم میکنن برم عمل کنم منه احمق یه درصد هم احتمال نمیدادم ریحانه برای اذیت کردنم داره اینکارو میکنه زدم دوباره زیر گریه ایندفعه شدیدتر و شروع کردم التماس کردن به ریحانه و گفتم: ریحانه جونم ارباب قشنگم تورو جون مانا بهشون نگو گفت نمیشه که باید بگم و پاشد از روی پام من با گریه دستمو به پاهاش گرفتم ک نره یکم که عقب تر رفت از روی توالت اومدم پایین و افتادم به پاش شروع کردم بوسیدن پاهاش و بهش گفتم توروخدا جون مانا بهشون نگو بخدا همه حرفاتو گوش میدم هرکار سختی بگی انجام میدم و هیچی به رویا و هانی نمیگم ریحانه جونم بخدا قول میدم هرچی باشه بدون هیچ مقاومتی بگم چشم بخدا یه کلمه هم نمیگم و بعد شروع کردم لیسیدن پاهاش
اونم دوسه بار پاهاشو کشید عقب و گفت نه و نمیشه و نمیتونم و اینجور چیزا ولی من اینقد ترسیده بودم پاهاشو ول نمیکردم تا رویا صدامون زد چکار میکنین اون تو من پاهای ریحانه رو محکم گرفتم و فقط گفتم جونه مانا التماست میکنم نگو نوکرت میشم.
یه اَه گفتو بعد گفت باشه از رو پام بلند شو توالت بی مصرف
منم درجا گفتم چشم ارباب اره من توالتتم قربونت بشم تا خاستم بیشتر کسلیسیشو بکنم گفت ببند در توالتو فعلا خفه شو تا تصمیم بگیرم منم دهنمو بستم گفت برو برام حوله بیار اوردم و قشنگ خشکش کردم بعد من خودم خیس بودم فقط یه حوله پوشیدم که سرما نخورم بعد رفتم سشوار اوردم موهای ریحانه رو حسابی خشک کردم و شونه کردم تموم که شد رفتم از کیفش براش شرت برداشتم اوردم که گیر داد اینا رو دوس نداره دوسه بار منو فرستاد دمبال شرت تا قبول کرد یکیو بپوشه و بعد گفت زودی خودتو خشک میکنی و میای کارت دارم وگرنه به رویا میگم منم درجا گفتم چشم ارباب زود میام اون تا رفت من بغضم ترکیدو همینجوری گریه میکردم و خودمو خشک میکردم حتی سشوارو الکی روشن کردم تا صدا گریم نره بیرون با خودم میگفتم حالا چکار کنم اگه خودشون در نیان چه خاکی تو سرم کنم وای اگه رویا بفهمه محاله بزاره خودش در بیاد همین نصفه شبی میبرتم درمانگاه تو همین فکرا بودم صدا ریحانه اومد که داد زد پس کجا موندی جنده درجا داد زدم اومدم ارباب ببخشید سریع خودمو خشک کردم و رفتم صورتمو یه آب زدم تا اشکام پاک شه و رفتم پیششون رویا و هانی تو گوشی بودن کنار هم رو یه مبل لش کرده بودن و ریحانه روی یه مبل یک نفره نشسته بود و داشت با دستمال توی گوشش رو تمیز میکرد که با انگشت بهم اشاره کرد برم پیشش رویا تا منو دید گفت به به عروس خانم حموم عروسی رفته بودی اینقد طول کشید گفتم داشتم اونارو از کونم در میاوردم طول کشید دیگه هانی گفت حالا درومد همشون گفتم آره و یه نیم نگاه به ریحانه انداختم که داشت هنوز اشاره میکرد که برم پیشش و سرمو انداختم پایین و رفتم جلوش وایستادم دستمو گرفت و کشید طرف خودش نشستم رو پاهاش که منو کامل اورد روی خودش و چرخوند جوری که ضربدری توی بقلش بودم هممون هم هنوز حوله تنمون بود با شرت فقط دستشو کرد توی حوله و شروع کرد مالیدن ممه هام و با زبونشم دور تادور گوشم یواش و نرم لیس میزد نفس میکشید که داشت دیوونم میکرد و بعد آروم گفت چیه جنده حشری شدی گفتم خب داری میمالیم و تا اومدم بقیشو بگم گفت کی اجازه داد حرف بزنی و شروع کرد فشار دادن نوک سینم و زل زد توی چشمام و همزمان با فشار دادن گفت خایه داری دهنتو باز کن جیکِت در بیاد خودت بهتر میدونی چی میشه بعد شروع کرد محکمتر فشار دادن وای خدای من داشتم از درد میمردم ولی بخدا صدام در نمیومد داشتم جون میدادم اشکم درومد و بی صدا فقط اشک میریختم اشکم که شروع شد ریحانه یه برقی اومد توی چشماشو یه آه کوچولو کشیدو لبامو یکم بوسید و مکید و بعد گفت دردت میاد جنده کوچولو من کلمو آروم به نشونهی تایید تکون دادم و بعد دماغمو بالا کشیدم که درجا نگاه ریحانه اخم آلود شد و محکم نوک ممههامو با ناخوناش فشار داد
وای من مردم نمیدونستم چجوری جلوی جیغ کشیدنمو بگیرم هر ثانیه ممکن بود بترکم و شروع کنم جیغ کشیدن سرجام شروع کردم تکون خوردن که ریحانه گفت کی بهت گفت دماغتو بالا بکشی ها!!! من به دهنم اشاره کردم اجازهی صحبت کردن میخاستم گفت زود بنال گفتم بخدا مردم ارباب خیلی درد داره تورو جون مانا بهم رحم کن بعد گریم که میگیره آب دماغم میاد خب چکارش کنم نکشم بالا که میریزه بیرون گفت خب بسه ببند دهنتو اولندش انتظار رحم نداشته باش من قراره جرت بدم توام خدا خدا کن دووم بیاری و صدات در نیاد وگرنه همین امشب میبرمت درمانگاه دومندش آب دماغت که نه تو حتی بدون اجازه حق نداری نفس بکشی این دفه هم بزار بیاد پایین من پاکش میکنم و بعد باز شروع کرد شکنجه کردن منه بدبخت فک کنم نیم ساعت توی اون حالت شکنجم کرد وای دردی که داشتم یه طرف شکنجهی روحیش بیشتر به گریه مینداخت منو مثلا هی میگفت تو تا صب قراره همینجا جون بدی تو بقلم یا میگفت برم سنجاق قفلی بیارم بزنم نوک سینه هات و … با هرکدوم ازین حرفاشم من گوله گوله اشک میریختم اونم بیشتر تحریک میشد و بیشتر فشار میداد و حرفای وحشتناکتر میزد (حتی الانم که کاملا میدونم ریحانه با گریهی من تحریک میشه و برای همین چیزای ترسناک الکی میگه بازم وقتی میاد پیشم و تهدیدم میکنه مث سگ میترسم و صدام در نمیاد بخدا ریحانه خیلی ترسناکه همه چیزایی که میگه از دستش بر میاد) حسابی که پدر منو دراورد در حدی که نوک سینه هام کبود شده بود و چشمام کاسهی خون شده بود گفت نه خوشم اومد خوب مقاومت کردی (نمیدونست من از ترس لبام به هم دوخته شده بود وگرنه صدای جیغام کل شیرازو خبر میکرد) بعد گفت پاشو پاهام خاب رفتن منم از خدا خاسته سریع پاشدم و به دهنم اشاره کردم گفت باز چی میخای بگی زود بگو من صدام اصن در نمیومد خیلی یواش و با بغض گفتم میشه برم دشویی اشاره کرد با انگشتش برم جلو رفتم جلوتر گفت چی میگی نمیفهمم گلوم رو یکم صاف کردم تا صدام در بیاد و گفتم میشه برم دشویی گفت که چی بشه لازم نکرده گفتم خب میخام صورتمو بشورم گفت لازم نکرده منم یکم عصبی شدم و گفتم اخه مگه چی میشه بزاری برم دشویی اَه. تا گفتم اَه دوباره اخم اومد تو چشماش و صورتشو نزدیکم کرد و گفت الان دقیقا چه گهی خوردی. وای من ریدم زیر خودم این ریحانه هم هرچی میگم بهش برمیخوره درجا یکی دو قطره اشک از چشام اومد و گفتم گه خوردم خانم بخدا غلط کردم نمیدونستم ناراحت میشین گفت نشنوم دیگه بگی اَه درجا گفتم چشم ارباب و بعد خودشو کشید عقب گفت بتمرگ رو زمین من جلوی پاهاش نشستم روی دو زانو اونم دوتا پاهاشو گذاشت روی شونم دوطرف گردنم و شروع کرد با گوشیش کار کردن منم نمیدونستم چکار کنم دوسه دقیقه خیره شدم به لای پاهاش و داشتم یواش گریه میکردم چون حتی حق نداشتم تا سرویس برم که یهو دیدم شرطش یکم خیس شده بود یادم اومد که اون تو حموم بهم گفت که با گریم تحریک میشه باخودم گفتم معلوم نیست تا کی قراره زیرپایی خانم باشم بزار گریه کنم بیشتر شاید تحریک شد و گذاشت کسشو بخورم و ازین وضعیت نجات پیدا کنم (من اینقد آدم ترسوییم که هروقت بخام راحت گریم میگیره) شروع کردم اشک ریختن یکم که فین فین کردم رویا گفت باز داری چکار میکنی باهاش ریحانه و چرخید طرف ما و نگاهمون کرد و دید من زیرپاییه خانمم و دارم اشک میریزم گفت بسه زیاد اذیتش کردی پاشو بیا اینجا مانا جونم ولی من میدونستم تا ریحانه اوکی رو نده من حق ندارم پاشم ریحانه هم دیوس هیچی نگفت و حتی نگاهشو از توی گوشیش در نیاورد رویا دوباره صدام زد مانایی جونم بیا دیگه
من یکم خودمو تکون دادم تا ریحانه نگام کنه میترسیدم حرف بزنم اخه نمیدونستم الان اجازه دارم یا نه سرمو به طرف رویا تکون دادم که یعنی میزاری برم هیچی نگفت و حتی هیچ حالتی هم به چهرش نداد و باز برگشت تو گوشی. من واقن نمیدونستم چکار کنم اصلا چجوری به رویا بفهمونم که گیرم و نمیتونم برم پیشش که رویا گفت دفعهی سوم نمیگم مانا جوناااا میام یه بلایی سرت در میارما وای اینو که گفت من تازه یادم اومد من از رویا خیلی بیشتر از ریحانه میترسم. درسته ریحانه از همه بیشتر شکنجم میکنه ولی وقتی رویا عصبی بشه هانیه و ریحانه رو هم میبنده و شکنجه میکنه ( یه بار خیلی اذیتش کردیم البته هانی و ریحانه کردن منه بدبخت که جرات ندارم بعد رویا هرسه تامون رو بست اینقد با شلاق زد سه تامون دو روز نمیتونستیم بشینیم هر روز دراز میکشیدیم برای هم پماد میزدیم زودتر خوب شه منه بدبخت با این که کاری نکرده بودم از همه بیشتر کتک خوردم وسط بودم یکی منو میزد بعد هانی باز منو میزد بعد ریحانه) خلاصه من موندم چه گهی بخورم که وقتی اینجوری گوزپیچ میشم درجا گریم میگیره و زدم زیر گریه اونم بلند بلند دیگه رد دادم نمیتونستم طاقت بیارم داد زدم گفتم خدایااااا نمیتونم دیگه هرکدومتون یه جوری دارین شکنجم میکنین من چه گهی بخورم توروخدا بسه که هانی و رویا پاشدن گفتن چی شده باز الان دقیقا بگو چه مرگته منم با کلی اشک و بغض و فین فین کردم گفتم خب اجازه نمیده بیام پیشت به من چه همتون باهم منو میخاین نوبتیش کنین تا حرفم تموم شد سه تاشون زدن زیر خنده منم با گریه گفتم نخندین روانیا بخدا شما مشکل دارین بخدا سادیسم دارین مازوخیسم دارین هر کوفتی هست دارین ریحانه پاهاشو از روی دوشم برداشت و جمع کرد توی سینش و گفت وای خدا مردم از خنده من خیلی عصبی شدم خیلی فشار روم بود از یه طرف سه تا تیله توی کونم بود که معلوم نبود چی میشه و کلی استرس داشتم بخاطرش از یه طرف هم سه تا روانی بیرون کونم بودن هزار برابر تیله ها استرس داشتم که اینا چه بلاهایی قراره سرم بیارن پاشدم و گریه کنان رفتم توی سرویس جلو آیینه وایسادم زار زار گریه کردم اونا اومدن پشت در و شروع کردن در زدن و قربون صدقم رفتن دوسه دقیقه که گذشت یکم آروم شدم و درو باز کردم دستمو گرفتن و منو بردن روی تخت یه سر هم بهم عزیزم و خوشگلم و اینجور چیزا میگفتن که خیلی آرومترم کرد منو بردن روی تخت و رویا و هانی دوطرفم دراز کشیدن و دستامو باز کردن و گذاشتن زیر سرشون و شروع کردن خوردن گردن و گوشام و هرکدوم هم با یه دست شروع کردن مالیدن ممه هام تا دستشون خورد نوک سینم یه جیغ کوچولو کشیدم گفتم درد میکنه توروخدا ممه هام نه رویا گفت مگه چی شده نگاه کرد دید ای داده بیداد ممه هام کبودن گفت اینا کی اینجوری شد ریحااااااانه تا اینو گفت ریحانه اومد چیزی بگه من ترسیدم که اگه اینا دعواش کنن ریحانه بعدا تلافی میکنه نزاشتم حرف بزنه زود گفتم خودم گفتم بخدا من ازش خاستم اینجوریم کنه دوس داشتم هانیه گفت اره جون عمت و اومد پاشه بره طرف ریحانه که ریحانه یکم ترسیدو رفت طرف در که فرار کنه من دستمو حلقه کردم دور گردن هانیه و گفتم ارباب جونم توروخدا کاریش نداشته باش خودم خاستم گردن رویا روهم گرفتم و دوتاشون رو فشار دادم تو گردنم تازه از حموم هم اومده بودم خوردنیه خوردنی بودم ( همیشه از حمام که میام حسابی منو میخورن عاشق بوی بدنم بعد حمامن هرسهتاشون اصن الان رسم شده ما از بیرون که میایم ۴تایی دوش میگیریم بعد سه تایی میخورن همه جامو) اونام تا دوباره گردنمو بو کردن دووم نیاوردن و شروع کردن خوردن که رویا گفت تو چرا بعد حموم اینقد خوشمزهای لعنتی و هانیه گفت اره واقنا خیلی خوشمزش که رویا گفت وای این اولین باره شما بعد حموم میخورینش نه؟ هانیه گفت آره
رویا گفت حرف نداره مانا یکی از ویژگی های خاصش همین بوییه که بعد حموم میده ریحانه گفت خب منم میخام درجا دوتاشون گفتن لازم نکرده من باز ترسیدم بلایی سرم بیاره گفتم توروخدا بزارین بخوره اونم رویا خانمی هانی جونم توروخدا بخاطر مانا گفتن باشه خب بیا و ریحانه هم اومد دیگه ترسی نداشتم و داشتم لذت میبردم سه نفر روی گردنم بودن و هی نرمی گوشمو گاز میگرفتن هی لبامو می مکیدن من دیگه صدای آهو اوه کردنم بالا رفته بود ولی دستام زیر گردن رویا و هانی بود و هیشکی هم کسمو نمیمالید داشتم از حشر میمردم گفتم توروخدا کسمو بمالین دستامو ول کنین خودم بمالم اونام مگه گوش میدادن هی میخوردنم و میگفتن مگه الکیه و به همین راحتی بزاریم ارضا بشی و اینجور چیزا وای داشتم از حشریت میترکیدم هی التماسشون میکردم هی قربون صدقشون میرفتم نوبتی ولی هیچکدوم گوش نمیکرد تا این که ریحانه گفت میخای کستو بخورم گفتم اره جون مانا بخورش ریحانه جونم بخدا دیدی من چقد الان دختر خوبی بودم و گفتم بزارن تو هم بخوری قبلشم حرفتو کامل گوش کردم توروخدا دارم میمیرم ارضام کن گفت باوشه عزیزم و یواش یواش رفت پایین وای با زبونش اینقد آروم آروم از وسط گردنم شروع کرد به لیس زدن که فک کنم دو دقیقه طول کشید تا به کسم برسه وای جونم داشت بالا میومد من فقط داشتم التماس میکردم توروخدا ارضام کنین جون مانا ارضام کنین ریحانه که رسید به کسم شروع کرد دورشو لیسیدن من دیگه طاقت نداشتم شروع کردم دستو پا زدن که خودمو آزاد کنم ولی رویا و هانی منو محکمتر گرفتن و رویا هم ۴تا انگشتشو کرد توی دهنم که حرف نزنم من داشتم جیغ میزدم فقط یا این که هیچی توم نمیکردن و منو نمیزدن ولی این شکنجه سخت تر از اونایی بود که میزدن و میکردن من فقط انگشت رویا رو میک میزدم که آروم بشم و سرجام به خودم میپیچیدم یکم تا این که هانیه گفت بسه پدرش درومد دیگه ریحانه ارضاش کن و ریحانه گفت به روی چشم و درجا انگشت شصتشو گذاشت بالای کسم شروع کرد بالا پایین کردن و همزمان لبشو گذاشت روی کسم یه بوس کرد و زبونشو کرد تو و شروع کرد لیسیدن وای من اینقد حشری بودم که با این حرکتش دیوونه شدم تکون خوردنام شدید تر شد و فقط اه میکشیدم اونم با دهنی که ۴تا انگشت توش بود فک کنم ۲۰ ثانیه هم دووم نیاوردم و ارضا شدم ولی این اولین بار بود که ازم یه عالمه آب اومد باورم نمیشد من همیشه ارضا میشدم درسته کسم خیس میشد حتی شرتمو خیس میکرد ولی هیچوقت اینجوری نبود که با فشار بزنه بیرون همهی آبم پاشید تو صورت ریحانه ولی دمش گرم خراب نکرد حالمو تا ثانیه اخر که شل بشم و بیفتم برام خورد و مالید کسمو با این که یه عالمه آب با فشار رفت تو دهنشو پاشید رو صورتش رویا و هانیه مات مونده بودن هانیه گفت شِت چه همه آب اومد همیشه اینجوریه رویا گفت نه اولین باره میبینم اینجوریه ریحانه که خیس شده بود اومد بالا و دهنشو باز کرد کلی آب اومد بیرون از دهنش گفت شانس منه دیگه و پاشد بره صورتشو بشوره داشت میرفت من بهش گفتم ببخشید دست خودم نبود گفت اشکال نداره عزیزم تلافیشو سرت در میارم فقط با این فرق که تو حق نداری تفش کنی باید قورت بدی من درجا گفتم ببخشید ارباب بخدا نمیتونستم که اون رفتو گوش نداد رویا و هانی گفتن پاشو روکش تختو برداریم تا تشک رو خیس نکرده من شله شل بودم به زور خودمو از تخت پرت کردم پایین البته یواش هانیه که روکش تخت رو جم کرد گفت کل تخت شده آب کسه خانم من فقط میگفتم ببخشید. خونه دوتا خاب داشت که قرار شد نوبتی هرشب دوبه دو باهم بخابیم (که البته این قرار دوسه روز اول اجرا شد بعدش همه تو بقل هم میخابیدیم) یه ملافه موقتا رو تخت انداختیم که بتونیم بخابیم بعد قرار شد امشب منو رویا باهم بخابیم هانی و ریحانه شب بخیر گفتن و رفتن منم خودمو مچاله کردم تو بقل رویا؛ رویا منو چرخوند و شروع کردیم لبای همدیگه رو خوردن
البته خیلی آروم و رمانتیک همینجوری بهم گفت خب اولین روز ب نظرت چطور بود من که خیلی هیجان دارم گفتم منم همینطور فقط ریحانه خیلی اذیتم میکنه نامرد رویا درجا گفت اها راستی چرا صدات زدم جواب نمیدادی گفتم اخه ریحانه اجازه نداده بود گفت اها ینی از ریحانه بیشتر از من میترسی؟ گفتم نه اخه اون موقع تحت فرمان اون بودم نمیتونستم که سرپیچی کنم انگار رویا اصلا گوش نمیداد گفت مثل این که یادت رفته من چه بلاهایی سرت آوردم من خیلی ترسیدم قلبم شروع کرد تند تند زدن چون واقعا رویا خیلی بی رحمه بعد شروع کردم گفتم رویا جونم بخدا یادم نرفته من از تو بیشتر از همه حساب میبرم ولی تو اون موقعیت چکار میتونستم بکنم گفت خب الان من یه درس عبرت بهت میدم که بدونی دفعهی بعدی توی اون موقعیت چکار کنی من دیگه گریم گرفت و شروع کردم التماس کردنش گفتم رویا جون مانا تنبیهم نکن بخدا حقم نیست گفت چرا خیلی هم حقته اینجوری یاد میگیری حتی اگه تحت فرمان یکی دیگه بودی وقتی من صدات کردم زود دست به سینه جلوم باشی من شروع کردم گریه کردن و التماس و هق هق که رویا گفت سینه هات درد میکردن نه؟ وای اینو که گفت ریدم زیر خودم گفت نظرت چیه گازشون بگیرم من واقن نمیتونستم تحمل کنم حتی لیس بزنتشون چه برسه به گاز گفتم رویا خانومی من قربونت بشم توروخدا رحم کن هرچیزی به جز ممه هام بخدا کبوده میبینی که و رویا شروع کرد با انگشت اروم با نوک ممه هام بازی میکرد منم هی التماسش میکردم و میگفتم آیییی مردم جون مانا بهم رحم کن که رویا گفت دهنتو میبندی یا دوس داری برم شرتای کثیفمونو بیارم فرو کنم تو حلقت نکنه دلت تنگ شده دوباره لباس چرکامو تو دهنت بشورم (تو قسمت قبل براتون این داستانو گفتم که چه بلایی سرم آورد) من دیگه خفه شدم اونم ولی نوک ممه هامو ول کرد و بیخیالش شد منو چرخوند و کونمو رو به هوا کرد و چنتا زد روش یکم درد داشت ولی اینا چیزی نبود بعد شروع کرد با سوراخ کونم ور رفتن یکم باهاش بازی کرد بعد شروع کرد انگشتاشو فرو کردن فک کنم ۴ تا انگشتشو کرد توش همینجوری داشت گشادتر میکردش که گفت عه این چیه یکم بیشتر دستشو فشار داد تو و یه دونه از سه تا تیلهای که تو بود رو گرفت ولی چون ۴تا انگشتشو بست که بتونه اونو بکشه بیرون خیلی کلفت شد و گاییده شدم تا بیاد بیرون وای یه دقیقه فیکس طول کشید تا دستشو بکشه بیرون من کل این یه دقیقه نفسم حبس بود کشیدش بیرون تازه تونستم نفس بکشم گفت این اون تو چکار میکرد چیزی نگفتم رویا عصبی باز گفت مگه نگفتی همش درومده من یاد عمل افتادم و زدم زیر گریه و براش تعریف کردم که ۳تا مونده بود و من از عمل میترسم و کل ماجرا رو گفتم اونم گفت تو خیلی احمقی مانا خیلی هم ترسو و زود باوری حالا که فکرشو میکنم اصن حقته که اینقد درد بکشی من که گریم یه ثانیه هم متوقف نشده بود گفتم چکار کنم دست خودم نیست من ترسوام رویا یه آه کشید و گفت لای کونتو باز کن قشنگ گفتم چکار میخای بکنی گفت میخام درشون بیارم هرچی التماسش کردم قبول نکرد و اخرش یکی محکم زد در کونم و گفت بهت میگم بازش کن این کونه لامصبتو منم درجا ترسیدم و بازش کردم بعدی رو محکمتر زد و گفت این چه وضعیه بیار بالا کونتو ببینم من قشنگ داگی استایل دراز کشیدم و کونمو تا جایی که میشد باز کردم اونم یکم دستشو چرب کرد با وازلین شروع کرد یکم بیشتر گشادم کرد تا این که دستش کامل رفت تو دستش کامل تا مچ تو کونم بود یکی دیگه رو پیدا کرد ولی وقتی گرفتش دستشو تقریبا مشت کرد که هرچی تلاش کرد نتونست از توی کونم در بیاره البته این وسط من جر خوردم خلاصه دستشو بازکرد و یواش یواش یکی دیگه رو هم دراورد یه دقیقهی دیگه هم تو کونم گشت تا اخری رو پیدا کرد و دراورد وای من دیگه طاقت نداشتم دستشو که دراورد گفت پاشو بریم خودتو تمیز کن منم دستمو بشورم گفتم نمیتونم پاشم گفت پاشو بهت گفتم
من گریم گرفتو با بغض گفتم رویا جونم ب جان تو نمیتونم تکون بخورم بخدا نمیتونم و شروع کردم زار زدن که رویا گفت باشه بابا گفتم مرسی رویا بخدا فردا برات جبران میکنم من قربونت برم و کلی کسلیسیشو کردم پاشد با دستمال کونمو تمیز کرد و یکم مرطوب کننده هم زد و رفت دستاشو شست وقتی برگشت دید من توی همون پوزیشنم هنوز گفت خب راحت بخاب دیگه گفتم ابنجوری باد کولر میخوره خنکه سوزش ندارم گفت هرجور راحتی گفتم اربااااب (هروقت با ناز ارباب میگفتم میدونست یه چیزی میخام) گفت چیه باز گفتم میشه توهم جلوم بخابی که سرمو بزارم روی کست گفت خابت میبره اونجوری گفتم اره دلم هم برای مزهی کس و کونت یه ذره شده اومد جلوم خابید سرمو یکم بلند کرد و جاشو درست کردو سرمو گذاشت روی کسش وای بوش دیوونه کننده بود معلوم بود بخاطر شکنجه کردنم خیس شده شروع کردم میک زدنش همهی آبی که دور و بر و توی کسش بود رو مکیدم و با اشتها خوردم که گفت بسه میخام بخابم منم گوش کردم فقط بوش میکردم یکم که گذشت کونم سوزشش کم شد و یکم جامو عوض کردم اخه رویا هم معلومه راحت نبود از روش که پاشدم اون به یه طرف چرخید و پاهاش رو جمع کرد توی سینش معلوم بود سردش شده منم بالشتمو گذاشتم طرفی که کونش بود یه پتو انداختم روش خودمم کونمو بیرون پتو گذاشتم که باد بخوره و بالشتمو جوری تنظیم کردم که کلم زیر پتو در سوراخ کونش باشه جام که درست شد و ثابت شدم رویا توی خاب گوزید منم درجا دور تا دور پتو رو محکم کردم که یوقت بوش بیرون نره و دماغمو چسبوندم دم سوراخش و خابیدم (این پوزیشن ایدهآل من برای خابیدنه) صب با صدای ریحانه بیدار شدم چشامو که باز کردم کون رویا جلوی صورتم بود یه بوس کوچولو کردمش و از زیر پتو درومدم رویا هم بیدار شده بود و داشت خمیازه میکشید که نتونستم خودمو کنترل کنم و انگشتمو کردم توی دهنش (اخه من مرض دارم همش باید خودمو بگا بدم) خیلی کردم تو رویا عُق زد و تا خاست منو بگیره در رفتم رسیدم به سرویس هانیه توش بود ولی در باز بود منم رفتم تو شروع کردم مسواک زدن تمام که شد سرمو بردم نزدیک شیر آب دهنمو آب کشیدم وقتی اومدم بالا تو آیینه رویا رو دیدم که پشتم وایستاده درجا چرخیدم که بهم چسبید و فیس تو فیس شدیم و آروم گفت منو اذیت میکنی هااااا نشونت میدم حالا بعد به هانیه گفت آماده شو کلی کار داریم هانیه هم یه اوکی گفت و خودشم رفت دوش بگیره من که کارم تمام شد رفتم بیرون و شروع کردم خوردن صبحونه ای که ریحانه آماده کرده بود و بعد رفتم وسایلمو باز کنم و بچینم توی کمد نیم ساعتی که گذشت دیدم رویا و هانی لباس پوشیدن پرسیدم کجا میرین گفت میریم یکم خرید کنیم و رویا ریحانه رو صدا زد ریحانه که رسید رویا گفت ما یه چند ساعتی میریم بیرون دلم میخاد وقتی برگشتیم این جنده کوچولو حسابی ادب شده باشه و به من اشاره کرد هانی گفت چیکار کرده مگه رویا گفت خودش میدونه و رو به ریحانه کرد و گفت هر بلایی دلت میخاد سرش بیار کاملا آزادی
من درجا گفتم رویااااااا مگه چکار کردم من یه شوخی بود رویا خندید و گفت ریحانه هم میخاد باهات یکم شوخی کنه و رفت ریحانه هم چند دقیقهای غیب شد داشتم با خودم فکر میکردم چکار کنم که گفتم ریحانه پدرمو در میاره بهتره قایم بشم رفتم دوروبر خونه ببینم کجا میشه قایم شد که یه جای توپ پیدا کردم زیر سینک تو کابینت خالی بود قشنگم جا میشدم گوشیمم باهام بود حوصلم سر نمیرفت ریحانه نیم ساعتی دمبالم گشتو کلی هم تهدیدم کرد که البته من فقط پوزخند زدم و با خودم گفتم محاله پیدام کنه فقط منه شلمغز یادم رفته بود گوشیمو سایلنت کنم ریحانه بهم زنگ زد و تا قطعش کردم اون فهمید کجام و اومد سراغم در کابینتو که باز کرد گفت خبببببب که قایم میشی هااااا مگه نگفتم خودت با زبون خوش بیا بیرون حالا انتظار هیچ رحمی نداشته باشا من درجا افتادم به التماس که ریحانه فرصت ندادو موهامو گرفتو منو آروم کشید بیرون یه کمربند چرمی تو دستش بود که با دیدنش کلی ترسیدم منو خم کرد روی اُپن و گفت پاهاتو باز کن من هی التماسش میکردم که اذیتم نکنه یهو یکی محکم با کمربند زد در کونم وای خیلی سوخت گریم گرفتو شروع کردم به ناله کردن وای بعدش شروع کرد به زدنم ۴-۵تا که زد دیگه دووم نیاوردم افتادم رو زمین و شروع کردن لیسیدن پاهای ریحانه هی میگفتم ارباب گه خوردم ارباب غلط کردم ولی ریحانه بیرحم تر از این حرفا بود پاشو از زیر صورتم کشید بیرون و گذاشت روی سرم که تکون نخورم و گفت کونتو بیار بالا گفتم ارباب رحم کن میمیرم بخدا گفت مانا کاری نکن دوباره بگما کونتو بیار بالا تا آوردم بالا یکی دیگه زد وای تحملشو نداشتم خاستم در برم ولی سرم زیر پاش بود از گریه هام کاشی ها خیس شده بود و صورتم روش لیز میخورد ولی ریحانه نمیزاشت از زیر پاش در برم دوسه تای دیگه زد تا این که سرجام دراز کشیدم گفت کی اجازه داد دراز بکشی داد زدم نمیتووووونم دیگه با هق هق گفتم ارباب جون مانا بسه آدم شدم پاشو برداشت و یکم منو با پاش فشار داد که فهمیدم باید بچرخم نشست روی شکمم و گفت من که فک نمیکنم آدم شده باشی و شروع کرد با دستش اشکامو رو صورتم پخش کرد چنتا نسبتا آروم زد توی گوشم که گوشیش زنگ خورد جواب داد و نشست روی صندلی دقیقا بالای سرم و پاشو آورد جلوی دهنم که درجا شروع کردم لیسیدنش حدودا ۵دقیقهای حرف زدو منم بدون مکث پاهاشو لیسیدم صحبتش که تمام شد شروع کرد دستو پای منو بست من همش داشتم التماس میکردم که اعصابش خورد شد و دهنمم بست منو تو پوزیشن داگی محکم بست و یه اسپری داشت که دقیقا مثل دیلدو بود اونو کرد توی کونم اومد جلوم نشست و پاهاشو گذاشت روی کمرم و سرمو فشار داد توی کونش دهنم که بسته بود دماغم هم توی کونش بود خیلی نفس کشیدن سخت بود رفت توی گوشی و کلا بیخیال من شد این وسط چنتا هم گوزید که کامل رفت توی دماغم و نفس کشیدم کلی سخت تر شد برام؛ دماغم هم دم سوراخ بدبوی ریحانه بود که با گوزاش کلی بدبوتر هم شده بود فک کنم یه ساعتی تو اینستا بود تا حوصلش سر رفت باز افتاد به جون منه بدبخت از روم که پاشد درجا خندید و گفت چه سرخ شدی جنده خانم و دراز کشید کنارم جوری که فیس تو فیس بودیم بعد دماغمو نگه داشت نه این که به دستو پا زدن افتادم ول کرد چند بار این کارو کرد که داشتم میمردم دیگه دید دارم خیلی گریه میکنم گفت کشتی خودتو حالا و دهنمو باز کرد تا باز کرد یه نفس عمیق گرفتمو درجا شروع کردم به غلط کردن و کلی قربون صدقش رفتن وای هرجور شده باید راضیش میکردم که دیگه شکنجم نکنه واقن تحمل نداشتم کلی که حرف زدم و گریه کردم ریحانه با نیش باز گفت وای چرا اینقد تو کیوتی لعنتی خب من نمیتونم شکنجت نکنم که و شروع کرد به اذیت کردنم
دوباره یه ده دقیقه ممه هامو فشار دادو تو گوشم زدو مجبورم کرد تفشو از روی پاهاش بلیسم که خلاصه پاشد من فکر کردم الان بازم میکنه ولی نه اون هنوز ارضا نشده بود منو از تخت اورد پایین مچ دستمو بسته بود به مچ پام منو به کمر خابوند روی زمین و گفت حق نداری بچرخی و یه شمع روشن کرد و گفت من یواش یواش میام جلو باید بخزی روی زمین با کمرت و از من فرار کنی وگرنه میریزه روت من هنوز نفهمیده بودم که اولین قطره شمع ریخت دقیقا روی کسم و سوختم و ناخداگاه شروع کردم فرار کردن چند دقیقه به عقب رفتم و ریحانه دمبالم کرد کلی منو سوزوند تا کم اوردم و اومدم بچرخم اخه همش میریخت روی کسم و داشتم پر پر میشدم ولی تا چرخیدم پاشو گذاشت روی گردنم و منو نگه داشت و گفت مگه نگفتم حق نداری بچرخی و درجا نشست روی کمرم البته برعکس منم تو پوزیشن داگی بودم و کونم رو به هوا تو همین تکون خوردنا اون اسپری تقریبا از کونم درومده بود منو کامل مهار کردو گفت: که میچرخی هاااااا الان که سوراخ کونتو پلمپ کردم میفهمی از دستور سرپیچی نکنی و اسمری رو کامل دراورد من هی میگفتم گه خوردم ارباب بخدا داشتم میمردم توروخدا رحم کن ولی ریحانه یه ذره هم رحم نکرد و با شمع سوراخ کونمو که با اون اسپری حسابی گشاد شده بود رو بست خیلی داغ بود زیرش جون دادم بعد از روم پاشد و گفت خب ادامه میدیم ولی این سری پشتتو میگام و شروع کرد دوباره سوزوندنم با شمع منه بدبخت با دستو پای بسته خودمو روی زمین کش میدادم و گریه و التماس ریحانه میکردم و اونم مثل روانیا دمبالم میکردو میخندید وای هیچوقت اینقد اذیت نشده بودم تا صدای در اومد و رویا و هانی توی همین صحنه وارد خونه شدن من با تمام وجودم داد زدم کمککککک توروخدا نجاتم بدین بخدا نمیتوتم دیگه رویا جونم بخدا غلط کردم دیگه نمیکنم رویا اومد نزدیک و گفت مطمئنی گفتم اره جون مانا بهش بگو بسه که رویا گفت بسه میدونم که حسابی به خدمتش رسیدی و به ریحانه گفت پستچی نیومد ریحانه گفت نه چطور؟ رویا گفت خرید اینترنتی کردیم دیشب قراره امروز بیارنش ریحانه گفت چی گرفتین هانی گفت یه چیز مخصوص واسه جنده کوچولومون وسط حرفاشون منو باز کردن و من گریه کنان رفتم سمت سرویس ریحانه داد زد آب سرد یادت نره با آب گرم پاکشون نکنی رفتم تو سرویس شروع کردم پاک کردن شمع ها از روی کس و کونه نازنینم که داشتم از درد منفجر میشدم از اون طرف هم میترسیدم چی قراره پستچی بیاره باز چه نقشه ای برای من بدبخت چیدن که ریحانه اومد تو و گفت پاک کردیشون گفتم برو بیرون بزار دو دقیقه آروم باشم که گفت باشه حالا اومدم ببینم کمک میخای یا نه و رفت همه چیزو تمیز کردم فقط سوراخ کونمو نتونستم اومدم بیرون خیلی طلبکار رفتم جلوی ریحانه و کونمو کردم طرفشو گفتم ببین چکار کردی و درجا گریم گرفت هانی گفت چکار کرده من با گریه داد زدم کونمو پلمپ کرده سه تاشون زدن زیر خنده بخدا روانین اینا درجا داد زدم نخندین اههههه میگم سوراخ کونم بسته شده میخندین روانیا و همینجور گریه کردم رویا اومد یکم نازم کرد و گفت الهی من قربون مانام بشم خب تقصیر خودته دیگه من با گریه گفتم نمیخام اصن قربونم بشی من الان چکار کنم
ریحانه رفتو یخ اورد و گذاشت روی سوراخمو بعد چند ثانیه خیلی راحت شمعو دراورد البته درد داشتا بعدشم یه تیکه یخو کرد توی کونم و یکی دیگه رو دم سوراخم نگه داشت تا آب بشه خیلی حس عجیبیه یخ بکنن توی کونت خیلی سرده اصن دوس ندارم ولی نیاز بود خلاصه ناهارو خوردیم و بعدش هانی کلی ماساژم داد و روی کونم پماد زد تا جای شلاغا زودتر خوب بشه و ۴تایی یه چرت کوچولو زدیم که من با صدای هانی بیدار شدم که میگفت رسید رویا با شوق و ذوق پریدو باهم شروع کردن باز کردن بستهی پستی که اومده بود من هنوز گیج بودم و تو بغل ریحانه داشتم یکم وول میخوردم که دیدم از توی بسته یه پلاگ درومد درجا فهمیدم که این نامردا دیشب که من داشتم تو حموم اون تیلههارو از کونم در میاوردم یه عالمه دیلدو و پلاگ و دستبند و … سفارش دادن وای از هرچی ۳-۴ سایز مختلفش رو سفارش داده بودن یدونه هم ازین دیلدو خاردارا بود توش که من اصلا درک نمیکردم این قراره چجوری بره تو (البته تا اون موقع ندیده بودم بعد که دیدم چقد ژلهای و نرمه قابل قبول تر شد) هرکی یه وسیله برمیداشتو منو نگاه میکرد من از ترس نزدیک بود خودمو خیس کنم میدونستم همهی اینا قراره بره توم هی خایهمالیه همه رو میکردم که شاید بهم رحم کنن و با خودم گفتم نباید بهونه دستشون بدم چون اینا بدون دیلدو منو میکشتن ببین با تجهیزات چه بلایی سرم بیارن ولی هرسه تاشون خیلی مهربون بودن یکم بیش از حد و مشکوک مهربون بودن مثل این که از قبل برنامه ریخته بودن باهم بعد هرسه تا شروع کردن قربون صدقم رفتن شروع کردن خوردن منه بدبخت حسابی که حشری شدم ریحانه افتاد به جون کسم و حسابی برام خورد دوبار ارضا شدم و جونی برام نمونده بود بعد هانی و ریحانه دوطرف خابیدن و شروع کردن خوردن گوش و گردنم و رویا دراز کشید روم و خیلی جدی گفت میخام یچیزی بگم من که هنوز مست بودم از مالیدنا و خوردناشون یکم گیج بودم که رویا گفت ببین هانی و ریحانه پرده ندارن و هروقت نیاز باشه میتونن بدوزنش که البته محاله نیاز بشه براشون هانی پیشنهاد داده ماهم پرده هامونو بزنیم هروقت خاستی ازدواج کنی میتونی بدوزیش دکترو همهی هزینه ها هم گردن خودش من خیلی گیج بودم خیلی انتخاب سختی بود نمیدونستم چکار کنم رویا گفت من خودم میخام این کارو بکنم یکم چرخیدم دیدم هانی هم کلشو به نشونهی تایید تکون داد ده دقیقهای بحث کردیم باهم تا این که منم راضی شدم ولی داشتم از استرس میمردم که رویا گفت پردهی مانا رو من میزنما و شروع کرد گشتن بین دیلدوها دوتا کمربند هم گرفته بودن که میشد همهی اون دیلدوهارو بهش وصل کرد و پوشید یکی از کمربندها روهم بست و کوچیکترین دیلدو رو بهش وصل کرد یه نیم ساعتی بازم با هم بحث کردیم تا این که از تصمیممون مطمئن شدیم تو یه ثانیه رویا دیلدو رو کرد توم خیلی کم خون اومد انتظار داشتم تخت پر بشه از خون اولش یه سوزش کوچولو داشت و تمام شد پردم از بین رفت باورم نمیشد واقن این کاروکردم دقیقا تو همین پوزیشن هانی پردهی رویا رو زد و هر۴تامون دیگه اُپن بودیم بعد هانی گفت خب به افتخار این که تازه پردتون رو زدین امشب ارباب و برده نداریم و فقط سکس رمانتیک کمربند رویا رو باز کردن و دادن به ریحانه منو رویا دراز کشیدیم و هانی افتاد به جون رویا و ریحانه به جون من وای اولین تجربهی کس دادنم بود باورم نمیشد چقد داره حال میده منه بیچاره همیشه کونم پاره میشد وقتی از کس اینقد حال میده و دردش کمتره (البته بعد از این هم بچه ها هر روز پدر کونمو در میاوردن تنها فرقش این بود از اون ب بعد همراه کونم کسم هم جرمیدادن فقط برای من سخت تر شد) خلاصه اون شب تا جایی که هانی و ریحانه انرژی داشتن منو رویا رو گاییدن دیگه اخرش همهی عضله های رونشون گرفته بود از بس که پوزیشن های مختلف منو رویا رو گاییدن من حتی تعداد دفعاتی که ارضا شدم از دستم در رفت از بس که زیاد بود بعد از کلی عشقو حال همه خیس عرق افتادیم تو بقل هم حتی حال نداشتیم بریم حموم و همونجا بیهوش شدیم…
ممنون از همتون که وقت گذاشتین و خوندین
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید