این داستان تقدیم به شما

خوندن این نوشته رو به زیر 24 ساله ها و معتقدان توصیه نمیکنم.
تو آینه نگاه میکنم پای چشمام گود افتاده چند تار موی سغید درست شبیه بابام شدم ولی سی سال جوونتر. دستمو میگیرم زیر آب گرم و چندبار میزنم به صورتم، تیغ رو برمیدارم ولی مکث میکنم و میزارمش سرجاش گزاشتن تیغ روی صورتم حس خوبی بهم نمیده برمیگردم به اتاقم و طبق معمول سرم تو کوشیمه بابام هروقت ریشام بلند میشد میگفت مثل معتادا شدی ولی خب الان با این ریشا و بوی سیگار نم کشیده اتاقم مطمینم که یه معتادم…خیلی دلم برای بابام تنگ شده …
– پسر چرا مثل مرتاضهای کافر همش نشستی تو خونه، فردا میخوام سفره حضرت ابولفضل بگیرم پاشو یه کمکی کن میخوام نذری بدم حداقل برای شادی روح بابات کمک کن تو چرا انقد بی ایمان شدی؟
بازم صدای غیرقابل تحمل مامانم…از وقتی یادم میاد جز نماز و کربلا و دعا و روضه و …چیزی توی سرش نمیگزشت و هرروز بدنبال گرفتن ویلا توی بهشت هه..، راستش یاد بچگیای خودم میوفتم و از خودم خندم میگیره…بار ها و بار ها بهش گفتم که یکم تو این دنیا زندگی کن ولی امان از جهالت…
نمیخوام از بابام چیزی بگم حتی قضاوتش نمیکنم چون ازش انتظاری نداشتم اون اگه چیزی نمیفهمید تعصبی هم نداشت ولی از بیخیال بودنش حرصم میگرفت شاید اگه من جاش بودم مامان رو تحریمش میکردم تا شاید سرعقل میومد…
مگه میشه من که پسر این زنم انقدر دشمن سرسخت بسیج باشم و اون رییس بسیجِ محله، که ای کاش خراب میشد رو سرش تا توی بهشت با دوازده امام کلفت عربی محشور بشه…
بهتره رابطه خودتون و مامانتون رو با منو مامانم مقایسه نکنید چون بهتون میگم که جز زاییدن من کاری برام نکرد و الان هم تو طبقه پایین خونه من زندگی میکنه و کلاس قرآن برای زنهای محل میزاره و هر هفته دعا میگیره و ….بگذریم
یکسالی میشه که پیش نماز مسجد محله رو عوض کردن و جای اون پیرمرد مُردنی قبلی یه آخوند مفت خور و هفت خط آوردن تا سبک عقلان محله رو به راه راست هدایت کنه. اونم جدیدا طرح صالحین رو با کمک مامانم توی محله برگزار کرده و سودش هم میبرن البته چیزی جز کیر کلفتش نصیب مامان من نمیکنه و البته ثواب آخرتش….
اولین اردوی مذهبی مشهدی رو که رفتن یادمه و بعد از اون دیگه حاج اقا حاج اقایی که از زبون مامان نمیوفتاد

عشق الهی یا عشق اردوی قرآنی نمیدونم فقط این رو میدونستم که حاج اقا خودش زن داره و دنبال صیغه کردن بیوه های بسیجیه چی بهتر از مامان با ایمان من که دلم میخواد یه شب دستام دور گردنش حلقه کنم و بفرستمش بهشت تا از این دنیای فانی که یک وعده شامش کم بشه زمینو زمانو بهم میدوزه راحت بشه و به دوازده کلفت عربی که بجای محبت به من در کودکی هرروز فدای حَرمشون میشد برسه…
سه ماه پیش بود که بدون اطلاع من صیغه آخوندک محل شد شایدم قبل تر ولی من سه ماه پیش بود که شبونه از پنجره طبقه بالا، ماشین حاج اقا رو دیدم که پارک کرد جلوی در خونه و با کت و شلوار اومد داخل و اینجاست که باز قضاوت میکنید که خب به تو چه ؟!
باید بگم به من اصلا مربوط نیست ولی این منو آزار میده که جوون ایرانی سی سالشه مجرده ولی آخوند چندتا چندتا اونم هر کدوم برای یه پوزیشن و یه فانتزی سکسیش…. و البته جا نماز آب کشیدن مامانم و اینکه برای من از کراهت صیغه کردن و حرام بودن شهوت و پاکدامنی پیشه کردن سخرانی میکنه حاج خانم ولی خودش صیغه حاج اقا میشه و به دروغ میگه که حاج اقا جای برادر من هست…

میدونید از این حرصم میگیره که مامانم فقط از این بدش میاد که من دوست دخترمو بیارم طبقه خودم ولی خودش با توکل به ائمه اطهار از کون دادن به حاج آقا فیض ببره و مطمین باشید اگر من با مامان اون آخوند بودم میومد سرم رو میبرید چون اون ها حسود هستن و همه رو برای خودشون میخوان….من که دلم میخواد اون آخوند برای همیشه تو کون مامانم بمونه چون مامانم اینطور خوشش میاد…
شایدم حالا که مرز 50 سال رو رد کرده به فکر توبه افتاده از دادن های دوران جوونیش و میخواد با دادن به یه آخوند که میدونه من چقدر ازشون بدم میاد گناهاش پاک بشه
و میگم آخوند هفت خط چون بین تموم زن های محل فهمید کدومشون کونش بزرگتره تا برای سکس مقعدی بیاد پیش حاج خانم مامانی و درحالی که براش مفاتیح میخونه به عشق مولا علی دو تا سوراخ حاج خانم رو یکی کنه….
نماز صبح بود که اول حاج آقا رفتش مسجد و پشت سرشم مامان خانمی لنگید و از خونه رفت بیرون…. سکس گناه است جق نیز گناه است!! ای جوانان ازدواج کنید اگر نتوانستید پاکدامنی پیشه کنید تا رستگار شوید…طا دسطه رفطه طوش صلواط….
از همه چی خستم از خودم از جوونیم که فدای اسلام شد از رویاهام که فدای سکس های زیر ابا عمامه شد و متنفرم از مامانم که همیشه جلوی من روسری سرش بود و لباس بلند میپوشید که اندام اسلامیشو نبینم! هیچوقت منو نبوسید چون پسر بودم و این رو به صراحت بهم میگفت که ممکنه موجب گناه بشه…:(
و در آخر، شاید نتونیم دنیا رو از بین ببریم ولی خودمون رو میتونیم از این دنیا ببریم…
بعد از انتشار این نوشته توی وب شاید دیگه تو این دنیا نباشم ولی انتقام خوبی میتونه باشه از محبت های مادری که هیچوقت بهم نشد… مامان ازت متنفرم!
پایان.

از ادمین سایت خواهش میکنم لطفا ثبتش کنید شاید سکسی نبود ولی هیچ جا آزادی نیست.
ادمین: دوست گرامی‌ نوشته شما منتشر شد و امیدوارم هرگز فکر خودکشی رو هم نکنی اینو بدون مرگ هر ایرانی باعث شادی آخوندهای پست فطرت و پاسدارای دزد و آدمکش میشه هیچوقت با آخوند و پاسدار در رسیدن به هدفشون که کشتن و بدبخت کردن ایرانیهاست همکاری نکن زنده بمون و زندگی‌ کن چون زنده بودن هر ایرانی خاری در چشم عرب پرست‌های اشغالگر ایرانه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *