این داستان تقدیم به شما

سلام

من اسمم سامانِ و یه عمو زاده دارم به اسم پریا
من و پریا همیشه رابطه خوبی داشتیم و همیشه دوست داشتم کنارش باشم
داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به سال ۹۳ که اون موقع من ۲۳ سالم بود و پریا خانم ۲۴ساله
اول اجازه بدین یکم از شرایط پریا بگم
پدر و مادر پریا که از هم جدا شدن پریا که تک فرزند خانواده بود با مادرش زندگی میکرد تا اینکه بخاطر ازدواج مادرش مجبور شد بیاد پیش باباش که خونش تو کوچه ما بود زندگی کنه
تو این مدت رابطه من و پریا خیلی گرم شده بود از بازار رفتن بگیرین تا سینما و …
با اینکه همیشه تو کفش بودم اما هیچوقت خط قرمزها رو رد نکردیم …
 
رابطه ما ادامه داشت تا اینکه پریا ازدواج کرد اما بعد یک سال از شوهرش جدا شد و برگشت خونه باباش.
حالا پریا یه زن مطلقه بود و من قصد داشتم رابطه جدیدی باش شروع کنم
دوباره رابطه ما گرم شد اما یه چیزی تغییر کرده بود
رفتار پریا با من مثل قبل نبود که همش دم از خواهر برادری میزد
خب بریم سر اصل مطلب :
یه روز پریا زنگ زد گفت بابام فردا میره شهرستان و تا شب برنمیگرده بیا پیشم که تنها نباشم
منم گفتم چشششم و فردا ساعت ۹صبح رفتم پیشش ولی چون خواب الود بود یه پتو و متکا بم داد و کنار تختش خوابیدم
بعد از دو ساعت بیدار شدم واااااای چه صحنه‌ای داشتم میدیدم
پریا از حمام اومده بود و یه حوله دور سینه هاش بود که تا وسطای باسنش پایین میومد
ولی چون از پایین داشتم میدیدم کاملا کوس و کونش معلوم بود
فوری کیرم شق شد و داشتم نگاه میکردم که حوله رو از رو بدنش برداشت و پرت کرد رو تختش
خم شد از تو کشو لباساشو برداره وااااای فکرشم نمیکردم همچین جنسی باشه
همش میگفتم کاش میشد سینه‌هاشم ببینم
خلاصه خودمو زدم بخواب تا لباساشو پوشید بعد یه لگد بم زد و کفت پاشو دیگه تنبل ساعت ۱۲شد
منم پاشدم گفتم تو کی پاشدی کی رفتی حموم ؟
گفت یه نیم ساعتی هست
گفتم قابل میدونستی میومدم کمرتو لیف میکشیدم
 
یه خنده کوچیک اومد رو لبش و گفت اونم به وقتش و بعدش رفت تو اشپزخونه
با هم یه صبحونه خوردیم و نشستیم تو پذیرایی مشغول دیدن فیلم
منم جفت پریا نشسته بودم و دستمم دور گردش بود که یهو فیلم به جاهای باریک کشیده شد و شروع کردن لب گرفتن
یه لحظه دیدم پریا دستشو گذاشت رو دستم و داره باش بازی میکنه
منم سرشو بوسیدم و اونم دستمو اروم برد رو سینش و چشاشو بست
منم از خدا خواستههههه لبمو گذاشتم رو لبش و شروع کردم به خوردنش
اونم حرفه ای میخورد
بش گفتم بریم رو تختت ، قبول کرد
دراش کردم و افتادم روش و هی میخوردمش
گفت چته وحش شدی مگه ؟
گفتم میدونی چند ساله منتظر این لحظم ؟ میخوای وحشی نشم ؟
گفت راحت باش قربونت برم

 
اینو که گفت دوباره شروع کردیم به خوردن لبای همدیگه
تاپ و شلوارشو از تنش در آوردم شروع کردم به خوردن سینه‌هاش از رو سوتین
یکم که خوردم شرت و سوتینشم دراوردم
عجب کسی ! چه سینه هایی !
سینه هاش ۷۵ و کونشم نسبتا گرد
بدن سفید و کس تپل
الان دیگه پریا لخت لخت جلوم بود و میتونستم به آرزوم برسم
دوباره شروع کردم به خوردن سینه های نرمش کم کم رفتم پایین تا رسیدم به کسش
هنوز هیچی نشده خیس شده بود و منم شروع کردم لیس زدن کوس پریا
دیگه تو حال خودش نبود و مدام آه و اوه میکرد و سرمو به دهنه کسش فشار میداد
خوب که خوردم متوجه یه لرزش شدم و بعدش پریا آروم گرفت
متوجه شدم که ارضا شده
گفتم پری خانم حالا نوبت شماس
اونم شروع کرد به خوردن کیر من
میگفت سامان همش مال خودمه و قربون صدقه کیرم میرفت
خوب که برام ساک زد اومد کنارم دراز کشید و گفت بیا بالا
روش دراز کشیدم و با دستش کیرمو تو کسش جا داد
چقد داغ بود…

 
دست راستمو بردم زیر سرش و شروع کردم به تلمبه زدن
پریا هم چشاشو بسته بود و آخ و اوخ میکرد و قربون صدقم میرفت
منم همزمان که میکردمش گردنشو میخوردم
نیم ساعت با پوزیشنایی که بلد بودم کردمش و آبمو ریختم رو شکمش
بعد دراز کشیدیم بغل هم و با هم رفتیم حمام
اونجا هم یه دست حسابی کردمش و بعدش رفتم غذا گرفتم و دوستی ساده ما تبدیل به سکسهای وقت و بیوقت شده بود تا اینکه دوسال بعد یعنی سال ۹۵ دوباره ازدواج کرد و منم نامزد کردم و دیگه با هم سکس نداشتیم اما همیشه دوستای خوبی برا هم هستیم و هیچوقت مزه سکس با پریا رو فراموش نمیکنم.
اگه مشکل نگارشی داشت ببخشید
بار اول و احتمالا اخرم بود .
 
 
بهار ۹۶
نوشته: سامان اربابی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *