این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان. اسمم معینه،سال دوم راهنمایی بودم،تصمیم گرفتم که سه ماه تابستونو برم سر کار،خیلی گشتم،به هرکی میگفتم سه چهار ماه میمونم میگفت نه،بعد چند جا رسیدم به یه نجاری کوچیک،ام دی اف و از این حرفا،یه مرده چاق خیلی هم‌ خوش برخورد،سلام گفتم خیلی تحویل گرفت گفتم واسه کار اومدم،گفت چند سالته گفتم سیزده سال،گفت میخوای یاد بگیری؟گفتم اره،گفت مگه درس نمیخونی؟گفتم میخوام تو تعطیلات کار کنم،گفت اها خب باشه،منم با خوشحالی گفتم یعنی از فردا بیام،گفت از همین الان بمون،کلی تشکر کردم خلاصه شروع کردیم…

در حین کار کردن هی ازم سوال میکرد،خونتون کجاست و چرا میخوای کار کنی و از این حرفا، یکی دوساعت هم کار کردیم هم حرف زدیم،تو این فاصله هر بچه ای هم سن وسالای منو تو خیابون میدید میگفت اینا همه کونین،توپسر خوبی هستی که کار میکنی،منم خجالت میکشیدم سرمو مینداختم پایین،چون بعد از ظهر بود یه چند ساعت بعد بهم گفت تو دیگه برو صبح ساعت ۸ بیا منم با کلی ذوق رفتم، فردا صبح رفتم مغازش،یه جارو داد گفت جارو کن یکم خاک گیری کردم،رفتیم سرکار،تخته هارو به من میگفت نگه دار منم نگه میداشتم،میومد پشتم خودشو بهم میچسبوند میگفت تکون نخور بعد پیچ میکرد،منم چون سنش بالا بود هیچ فکری به ذهنم نمیرسید هواسمم فقط به کار بود تا بعد چند بار احساس کردم یه چیز سفتی میخوره به کونم،وقتی فاصله میگرفت منم هی دور بر کیرشو نگاه میکردم ببینم چیه؟بعد چند دفه خودشم متوجه شد من دنبال یه چیزی میگردم،گفت چیه؟منم گفتم هیچی؟دوباره که اومد خودشو چسبوند کیرش میموند رو سوراخم،منم کونمو اینور اونور میکردم،که دعوام کرد گفت تکون نخور دیگه.من دیگه تکون نخوردم…
 
 
یه چند تا تخته رو رو هم سوار کردیم،گفت بریم یکم استراحت کنیم،ته مغازش یه اتاق کوچیک داشت،رفتیم توش یه ابمیوه داد گفت بخور.سر حرفو باز کرد و گفت تو مدرسه با این بچه کونیا چکار میکنی،من خجالت کشیم سرمو انداختم پایین.گفت خجالت نکش با من راحت باش،منم گفتم هیچی گفت نشد دیگه،میکنی یا میدی،من خندیدم،گفت این نشد جواب تا حالا چند نفرو کردی،من گفتم هیچ کی رو.گفت شلوارتو بیار پایین ببینم کیرت چقده،چون با خنده میگفت من فک میکردم داره شوخی میکنه،منم خندیم گفت تو چرا همش میخندی؟گفتم شلوارتو در بیار،جدی شد کفتم اخه عیبه،گفت مگه کی اینجاست،گفتم شما گفت نه جلوی من عیب نیست بکن،هی کلید کرد منم اروم اروم اومدم دکمه شلوارمو باز کردم،یهو اومد سمتم دکمه هارو سریع باز کرد شلوارمو کشید پایین،گفت به به تو چقد سفیدی،کیرت چقد کوچیکه،من از ترس میخندیدم،یکم با کیرم بازی کرد گفت میخوام ببینم بزرگ که میشه چقدی میشه.یکم بازی کردو کیرمو انداخت تو دهنش گفت اینجوری زودتر بزرگ میشه از پشتم با کونم بازی میکرد چون من یکم لاغر بودم یه دستش کل کونمو میگرفت،کیرم یکم بزرگ شد،گفت نه تو با این کیر نمیتونی کسی رو بکنی.
 
دیدم داره زیپ شلوارشو میاره پایین فکرشو نمیکردم بخواد کیرشو در بیاره،یهو شلوارشو باز کرد و انداخت پایین گفت باید کیرت ایقد باشه،من تعجب کردم یه کیر کوتاه که فقط قرمزی سرش مشخص بود سفت سفت بود ولی سرش بزرگ بود،گفت بیا یکم مثل من باهاش بازی کن تا بزرگ شه،منم گفتم بزرگه که،گفت تو از کجا میدونی؟ مگه چند بار دیدی؟منم ساکت شدم،گفت بیا بیا یکم باهاش بازی کن،اومد جلو دستمو گرفت گذاشت روش منم یکم یکم فشار میدادم اونم هی اه اه میکرد،گفت مثل من بنداز دهنت من هی طولش دادم سرمو گرفت یکم فشار داد گفت بخور دیگه منم یکم یکم سرشو میخوردم،گفت میتونی همشو بکنی تو تو دهنت،منم زور میزدم ولی خیلی کلفت بود،به زور جا میشد یه چند دقیقه براش ساک زدم،تازه داش به منم حال میداد، اخه زیاد اه اه میکرد،منم واسه اینکه با من زیاد حرف نزنه سعی میکردم یکسره ساک بزنم تا دهنش بسته بمونه،دیگه دهنم خسته شده بود گفت پاشو،منو برگردوند کیرشو گذاشت روی سوراخم،من دیگه لال شده بودم،یکم فشار داد منم اخ اخ کردم،یکم تف زد به سوراخم و یه انگشتشو اروم اروم فرو کرد تو کونم،یکم کونم درد گرفت،یکم بازی کرد و دوباره کیرشو گذاشت،یکم فشار داد که من احساس کردم کونم پاره شد،یه اخ محکم گفتم،با گریه گفتم درد میکنه،اونم باخنده میگفت خب خب الان تموم میشه…

 
کیرشو گذاشت لای پام پاهمو به هم جفت کردو زد لای پام،داشت لاپایی منو میکرد،سر کیرشو که از زیر خایه هام در میومدو میدیدم،یه چند دقیقه زد و منو محکم فشار داد و در حالی که داشت گردنمو میخورد ابشو ریخت لای پام،یکم دیگه نگه داشت،گفت دیدی تموم شد،شلوارمونو دادیم بالا و رفتیم سر کار،در حال کار هی منو نگاه میکردو میخندید. من اصلا باورم نمیشد یهویی چی شد،تا غروب کار کردیم، وقتی داشتم میرفتم گفت فردا میایی دیگه،گفتم اره،گفت منتظرما،گفتم باشه،فرداش که رفتم کلی خوشحال شد، دوباره موقع استراحت شد اینبار فقط من براش ساک زدم ولی ایندفه یکم با میل میخوردم،اونم بهش حال میداد،چون سعی میکردم تا اخرشو بخورم،وقتی زور میزدم تا ته بره تو دهنم ساکت میشد وقتی در میاوردم یه اه بلند میکشیدو میگفت افرین،من احساس خوبی داشتم دوست داشتم بیشتر بهش حال بدم تا تشویقم کنه،بعد چند دقیقه ساک زدن،دوباره منو برگردوند.دوباره انگشت کرد تو کونم یکم که بازی کرد انگشتش شد دوتا واقعا درد داشتم ولی تحمل کردم،

 
کیرشو گذاشت رو سوراخم و دوباره فشار داد سر کیرش که رفت تو واقعا داشتم جر میخوردم،ولی خودمو دادم جلو کیرش در اومد،کلی اصرار کرد که دوباره منم وایسادم دوباره به زور فرو کرد با همون درد تحمل کردم یه چند دقیقه اروم اروم زد تا ابش اومد ریخت رو کونم،دیگه از فرداش تقربا یه روز در میون کار ما همین بود موقع استراحت حتی اگه نمیخواست بکنه باید براش ساک میزدم،عاشق ساک زدنم بود،توی همون تابستون کونمو پاره کرد،یعنی کیری که تو دهنم جا نمیشد راحت تو سوراخم جا میشد به منم خیلی حال میداد،تازمانی که مدرسه ها شروع شد منم هر چند وقت یه بار میرفتم پیشش بهش کون میدادم و ساک میزدم،همش میگفت امسالم بیا پیش من،کارت حرف نداره و کلی میخندیدیم،اگه خوشتون اومد داستان سال بعدشو هم بنویسم،اخه یه سری ماجراهای دیگه هم پیش اومد ممنون…
 
 
نوشته: معین

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *