این داستان تقدیم به شما
سلام عرض ادب و احترام
داستانی ک میخوام براتون شرح بدم یکی از لذت بخش ترین خاطره های زندگیمه من کامران هستم 27 ساله از تهران کار من ماساژه تو استخری مشغول ب کار هستم ینی ی جورایی شغل دومم محسوب میشه صبح تا بعدازظهرمغازم غروب هم تا نیمه های شب استخر هستم و تفریح و شنا و در کنارش اگر کسی مایل بود ماساژ هم میدم
خیلی از قصمون دور شدیم عذر میخوام …
***
با توجه ب کارم تو استخر زیاد با بدن های اشخاص مختلف سرکار دارم و ی جورایی تو محل با همه اشناییت دارم و….
حاشیه نمیرم ک چی شد و فلان و بیصار
ما مشغول ب کار خودمون بودیم ک یکی از رفقا پیشنهاد داد ک یکی از بچه ها همین دورو اطراف تو منزلشون استخر داره بیا بریم هم ی ابی ب تن بزن هم ی مشت و مالی بده ما هم موندیم تو رودرواسی و رفتیم تاریخ مقرر رسید و ما هم تو محل حاضر شدیم داخل استخر قدم میزدم ک دیدم بچه های خودمون بعلاوه چن تای دیگه ب همراه چند تا خانم سانتال مانتال ب جمعمون اضافه شدن کپ کردم خانم اینجا چیکار میکنه و فلان و بیصار اومدم لباسمو بپوشم ک برم فاز مذهبی گرفته بودم عجیب بچه مثبت پاستوریزه خداییش هم تا حالا خانم لخت پخش زنده ندیده بودم حالا کار ندارم حاضر شدم ک برم یکی از دوستام عرشیا دستمو گرفت گفت کجا گلابی منم اعتراض کردم ک فلانی قرارمون چیز دیگه ای بود و فلان و بیصار عرشیا گفت ک خرالاغ بیشعور وسط بهشتی جمع کن مسخره بازیتو مرتیکه فلان فلان شده غربتی ی مقدار ب غرورم برخورد و شل شدم گفتم جهنم و الضرر میمونم تا ببینم چی میشه لباسامو کندم و اومدم لب استخر دیدم میزشون رو چیدن ی میز بار در حد لالیگا بترکون انواع و اقسام مشروب خشکبار میوه و … بساط کباب هم داخل حیاط براه ….
حقیقت مشروب خورده بودم ولی نه ب این غلیظی و بریز و بپاش بی اهمیت از کنارشون رد شدم پریدم توی اب ی مقدار شنا کردم و اومدم بالا شروع کردم ب شیرجه زدن ب انواع مختلف ی ده دقیقه ی ربعی ب همین منوال گذشت دوباره اومدم بالا دیدم ی خانم با ی بدن سبزه با شرت و کرست تمام قد جلوم وایستاده اصلا تو عمرم ی همچین چیزی ندیده بودم هنگ کردم کار نداریم سلام و احوال پرسی و عرشیا خیلی از شما تعریف میکنه و …. اومدیم سر میز مشروب با مخلفات خوردیم و جوجه رو هم ب دندون کشیدیم مست مست پاتیل پاتیل چند دقیقه ای شنا و شیرجه وسنی و جکوزی و تا رسیدیم ب مشت و مال اصلا فکر میکردم خواب میبینم ی دختر لخت مادرزاد رو ی تخت منتظر منه ک ی حالی ب تن و بدنش بدم نمیدونی دست و پام داشت میلرزید خلاصه کار نداریم ک مشت و مال رو شروع کردم و مقداری روغن زیتون ریختم رو بدنش و شروع کردم ب ورز دادن بدنش خیلی بدن قشنگی داشت یا شاید برای من خیلی زیبا بود اندامش کارمون تموم شد و تشکر کرد و رفت دوش گرفت منم حقیقتا حسابی آلتم راست شده بود ک مورد مضحکه جمع قرار گرفتم دوش گرفتم و خدافظی کردیم و اون شب تمام شد اصلا فکره این دختره از سرم بیرون نمیرفت ک نمیرفت قاطی کرده بودم فقط میخواستم زیر دستام ماساژش بدم و لذت ببرم هر جور شده شمارش رو پیدا کردم و تماس گرفتم معرفی کردم خودمو و بابت اون شب خیلی تشکر کرد و … و در کمال ناباوری من از من دعوت کرد ب ی جمع دوستانه با نهایت میل قبول کردم و خودمو رسوندم ب محل یا حضرت عباس اینجا دیگه کجاست اصلا انتهای منزل این خانم معلوم نبود تا چش کار میکرد درخت گل و …
رسیدم با استقبال گرمی هم روبرو شدم و ب جمعشون اضافه شدم خانم تو جمعشون ی جوری من رو معرفی کرد ک انگار سالیان سال با هم در ارتباطیم ریختیم خوردیم پاشیدیم رقصیدیم و استخر روبازی هم داشت ابش هم خیلی سرد بود ولی مست مست بودم ی قدی شنا و اب بازی و اون خانم هم پرید تو استخر اما خیلی سرد بود ک ب پیشنهاد اون لب استخر نشستیم و گپ زدیم اونجا فهمیدم ک خانم اسمش هستی تو کشور خارجی تحصیلات داشته و پدر و مادرش هم خارجه اقامت دارن خودش هم برای انجام کاری ب ایران اومده و تا چن روز دیگه برمیگرده….
خیلی سردمون شده بود و رفتیم داخل یکی سیگاری میکشید یکی با دوست دخترش وسط میرقصید یکی پیک میچسبوند و … اوضایی بود
ی قدی ک گرم شدیم هستی گفت من ماساژ میخوام منم با کمال میل قبول کردم روی تختی دراز کشید و من هم شروع کردم خیلی لذت میبردم مجرد هستمم و حتی سکس هم نداشتم ولی تو ماساژ کار بلد بودم میدونستم بیشتر با کدوم نقطه از بدنش بیشتر بازی کنم ک خوشش بیاد تو این هیری ویری عرشیا سر رسید با دیدنش جا خوردم و شوکه شدم خودمو کشیدم کنار عرشیا پوزخندی زد و گفت ای شیطون راه افتادیا ب کارت برس و راحت باش فقط بپا شرتت پاره نشه هستی وسط حرفش پرید و گفت کامران امشب مال منه میخوام از وجودش لذت ببرم و … ی مقدار شارژ شدم ولی گفتم ن زیاد مزاحمتون نمیشم و رفع زحمت میکنم در کمال ناباوری گفت خفه شو دیگه کامران چقدتو حال بهم زنیمیخوام امشب مزه ی کیرت رو بچشم عاقا منو میگی خشکم زد ب پتته پتته افتادم ولی بیشتر شارژ شدم دیگه شرم و حیایی نداشتم و با جون و دل ماساژ میدادم تو ماساژ استادمو تا حد مرگ داشت لذت میبرد عرشیا راست میگفت شرتم کم کم داشت پاره میشد کیرم اکبند بود تو بگو ی جق هم ما نزده بودیم با دستم رفتم سمت با سنش خیلی خوش فرم نرم بود حسابی با روغن زیتون آغشتش کردم و ب کارم ادامه دادم لخت عریان بود رفتم پایینتر و برگشتم رسیدم ب کسش ی دست کشیدم ی آه جانانه از ته دلش کشید و گفت ب کارت ادامه بده دیگه زدم ب سیم آخر گفتم هرچی باداباد شروع کردم ب مالیدن کس و …. خندش گرفت گفت خیلی ناشی هستی باید رات بندازم بهم میگفت چیکار کن تقریبا دوزاریم افتاد ک باس چیکار کنم شروع کردم با ولع تمام سینه هاشو خوردن طعم روغن زیتون حالمو بهم میزد اما شلش نکردم
ادامه دادم همونجور اومدم پایین تا رسیدم ب کس حاج خانم بد مزه بود ولی تا تهش رفتم جوری لیس میزدم ک نزدیک ارضا شدنش هوار میکشید ک کامران مکش بزن بخورش بعد از چند ثانیه رفت رو ویبره و لرزید آب کسش تو دهنم جمع شده بود و احساس حالت تهوع داشتم ریختم تو گلدون و گفت دراز بکش ما هم کشیدیم دراز شروع کرد ب لب گرفتن و ساک زدن تجربه خوبی بود خیلی قشنگ ساک میزد و منم اخ و اوخم بلند شد و ابم اومد دوباره شروع کرد ب ساک زدن و خوردن داشتم دیوونه میشدم کیرم دوباره راست شد و هستی گفت حالا این شد کیر بلدی کسم رو جر بدی یا یادت بدم رو کاناپه ولو شد و پاهاشو داد بالا کم و بیش ی چیزایی حالیم شده بود ی مقدار روغن زیتون ریخت رو کیرم و گفت شروع کن همچین فشار دادم ک برق از چشاش پرید و هوار زد اروم کامران جر خوردم شروع کردم ب تلمبه زدن سرعتم هی بیشتر و بیشتر میشد و صدای ناله های مستی سر ب فلک کشید فهمیدم ارضا شده امونش ندادم ب کار خودم ادامه دادم عجب کس تنگی داغ داغ کیر میرفت توس هات داگ میومد بیرون اصلا انگار اب کیرم قصد اومدن نداشت ب نفس نفس افتادم اما ادامه دادم هستی خیلی لذت میبرد و قربون صدقه کیرم میرفت بکن جرم بده پارم کن و ….
من هم عجیب لذت میبردم ک ی دفعه درب اتاق باز شد ی خانم دیگه بود ک من باهاش اشنا نبودم اونم مست پاتیل گفت هستی اقا کی باشن گفت بیا کامران از خودمونه بیا ببین چ کیری داره و چ کمری عاقا ما سرخ شده بودیم نمیدونم چیشد چجوری شد ک اومد شروع کرد ب ساک زدن نمیدونی با چ ولعی میخورد من هستی رو ول نکردم و شروع کردم ب تلمبه زدن ک اصلا انگار کمر ما قصد خالی شدن نداشت تلمبه تلمبه دیگه نا نداشتم اما چون برام لذت بخش بود ولش نمیکردم صدای اه و ناله هستی هم ب لذتم اضافه میکرد کاری نداریم عرشیا رسید خیلی عادی اومد لخت شد و ترتیب اون خانم رو داد دیگه داشتم منفجر میشدم گفتم هستی دارم میترکم گفت بکش بیرون من هنوز با این نازنین کیر و این کمر سفتت کار دارم ی اسپره ب ما داد استفاده کردیم ی مقدار سوخت اما بی حس شد دوباره شروع کرد ب ساک زدن و ب پشت خوابید دو زانو گفت بکن توش شروع کردم ب شلپ و شلپ زدن وای چه لذتی داشت هستی با دستش با چوچولش بازی میکرد و ارضا میشد دیگه زانوهام ساییده شدن امونش نمیدادم انگار ی مسلسل گرفتن جلوی کسش رگباری شلیک میکردم صدای جیغ دادش ب عرش میرسید و من هم ب سرعتم افزایش میدادم ی آن دیدم شل شد و عجیب ارضا شد اما همچنان کیر ما پابرجا بود کیری ک چند روز پیش با ی بدن لخت عریان مواجه شد خودشو خراب کرد
الان بخخواب نیست ک نیست دوباره شروع کردم ب تلمبه زدن دیگه هستی خسته شده بود وصداش دراومد ک تمومش کن دارم نفله میشم اما کمرم خشکیده بود و …
عرشیا اومد کنارم دید دارم سخت تلمبه میزنم گفت ی دور از کون بکنش جارو برقیه لامصب منم دیگه زده بودم ب سیم اخر پیشنهاد دادم و قبول کرد ب پشت خوابید و منم پریدم روش نهایت ناشی گری فشار دادم توش خیلی تنگ و صدای جیغش پرده ی گوشم رو پاره کرد و شروع کرد ب غر غر کردن و من هم ی گوشم در ی گوشم دروازه امپر چسبونده بودم و ب کار خودم مشغول بودم تا خایه جا کرده بودم و با نهایت سرعت پیش میرفتم صدای گریه هاش تبدیل ب اه و ناله شد و راه باز و جاده دراز واقعا جارو برقی بود دیگه داشتم ارضلگا میشدم و اخ و اوخم رفت بالا خالی کردم تو کون مبارک هستی خانم و افتادم روش لب بگیر و بمال بخور و …
شب عجیب و بیاد موندنی بود دیگه هم تکرار نشد اما من از اون موقع ب بعد دیگه اون ادم سابق نبودم تا کسی اشاره میکرد چراغ سبز نشون میداد امونش نمیدادم و روکار بودم هستی برگشت خارج و این خاطره سکسی رو برام ب یادگار گذاشت…
نوشته: کامران داداش کیوان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید