این داستان تقدیم به شما
جندگی های من برای شوهر خالم و پسر خاله هام قسمت هشتم
یه مدت بود دیگه نداده بودم ، و فقط با شوهرم یه رابطه عاشقانه داشتم، و یه ماه دیگه هم که مراسم عروسیمه، شوهر خالم یه روز بهم زنگ زد گفت دوباره میخاد منو بکنه تهران خونه گرفته، همش حرفای رکیک بهم میزد، میگفت کیرم تو کونت کونده، اگه گفتی چند بار تا حالا گاییدمت، منم گفتم زشته اینطوری صحبت نکنین، من دیگه از اون کارا نمیخوام انجام بدم، گفت اگه نیای شب قبل یا عروسیت یه جای خلوت گیرت می ندازم میکنمت، من میگفتم یعنی چی شوهر خاله، بذار زندگیمو کنم دیگه، گفت نمیشه من الان تهرانم تو همون خونه ایی که چند بار کیرمو تو کونت فرو کردم ساراجون، گفتم بسه نمیخام از این حرفا بشنوم دیگه، خسته شدم، ولی ول کن نبود بازم حرفای زشت میزد، میگفت سارا جنده، بیا بکنمت، منم عصبانی شدم، گفتم من امروز تکلیفمو با تو روشن میکنم، الان میام اونجا میدونم باهات چیکار کنم!
مسخره میکرد میگفت وای ترسیدم، سریع قطع کردم، ولی انگار با وجود اینکه میدونستم حریفش نیستم، بازهم منو میکنه، واسه کم نیاوردن رفتم، خونش، یه تریپ مثل جنده ها زدم، ارایش کردم یه مانتوی کوتاه مشکی تا بالای زانوم، زیرش یه شلوار لی آبی، زیرشم یه شورت قرمز توری مشکی زیر مانتومم فقط یه سوتین مشکی پوشیدم رفتم به سمت اون خونه، رفتم در زدم، در و باز کرد رفتم تو، بهش گفتم تو خجالت نمیکشی، از رو مانتو یه دونه زد رو یکی از سینه هام، گفتم اهی چیکار میکنی، با یه دستش به سرعت دکمه مانتو باز کرد از تو سیوتینم یه دونه از سینه هامو کشید، بیرون، منم یکی خوابوندم دم گوشش، گفتم خیلی کثافتی، از عمد با دستش اون سینم که بیرون بود رو گرفت دستش، میکشید منو به سمت داخل، منو دنبالش رفتم دیدم پسر داییمم اونجاست، شوکه شده بودم، گفت بس با هم دست به یکی کردین، پسر داییم گفت به به سارا خانم دلم واسه کونت تنگ شده بود، گفتم تورخدا من با چه رویی تو روی شوهرم نگاه کنم، شوهر خالم دستشو برد سمت کونم، دو طرفشو از مانتوم میمالید، شروع کرد به خوردن لبام گاهی اون سینمم که بیرون بود رو میخورد…
شالمو از سرم برداشت، مانتوم آورد بالا از رو شلوار به کونم دست میزد، دکمه شلوارمو باز کرد شلوارمو داد پایین تا زانوم، به کونم دست میزد از رو شرت، دو طرفشو کشید لای قاچ کونم، اون یکی سینمم از مانتوم و سوتیینم در آورد، منم داشتم حال میکردم، گفت بریم تو اطاق تخت هست، به پسر داییم گفت تو بعد من بیا تو اطاق، اونم گفت باشه اینبار دستمو گرفت منم که خیلی حشری شده بودم موقع راه رفتن که مانتو رو کمرم بود بدجوری کونمو قر میدادم که پسر داییم کونمو ببینه، چهار دستو پا رفتم رو تخت، سرمو آوردم پایین رو بالش گذاشتم، کمرمو دادم تو، کونمو دادم براش بالا، شوهر خالم مانتومو که اومد بود پایین دوباره فرستاد بالا رو کمرم، شروع کرد به خوردن و گاز گرفتن دو طرفم کونم منم میگفت وااای دردم اومد شوهر خاله گاز نگیرش علامتش میمونه، میگفت خوشمزه ست، شرتمو کشید پایین، کلا از پام در آورد، شروع کرد به لیسیدن سوراخ کونم، اههه چه حالی داشتم میکردم، داشت کونمو میلیسید و زبون توش میکرد ، کیرشو در آورد گذاشت لای کونم،( که از کیر پسر داییم دراز تر بود اما کلفتی کیر پسر داییم یه چیز دیگه بود) اووف چه داغ بود، جووون منو بگا شوهر خاله فدای کیرت بشم قربون کیرت بشم، من عاشق کیرتم، بعد عروسیمم همیشه بهت میدم…
شوهر خالمم داشت حال میکرد که این حرفارو بهش میزدم، کله کیر گندشوگذاشت دم سوراخ کونم ، با اینکه میدونستم چقدر کون دادن درد داره، ولی گفتم جووون بکنش تو منو بگا، گفت میگامت جنده، فشار داد، رفت تو اف چقدر داغ بود، اول گفتم جووون بعدش سریع گفتم آییی آخخ، تا ته فرستاد تو، شروع به عقب جلو کردن کرد منم آه و ناله میکردم، هم درد داشت هم بهم حال میداد، میگفتم کیرتو بخورم کیرت تو کونم، اف جووون اههه، از پشت که داشت تلمبه میزد موهامو میکشید به سمت خودش و تو کونم تلمبه میزد میگفتم آخ آرومتر ، چه صدایی میخورد اوووووف تالاف تولوف تالاف تولوف تو همون حالت که کونم بالا بود و کمرم قوس برداشته بود تا خایه تو کونم میرفت میومد بیرون، بعد نیم ساعت تلبمه زدن آبشو تو کونم خالی کرد، چقدر داغ بود اف خیلی بهم چسبید، بلند شد رفت بره بیرون گفت بمون پسر داییتم تورو بکنه. گفتم باشه فقط یکم استراحت کنم. گفت باشه مانتومو دادم پایین. سینه هامو فرستادم تو نشستم کنار تخت…
به شوهرم زنگ زدم یکم باهاش حرف زدم. بعد قطع کردم. ایینه برداشتم به لبام رژ لب زدم ارایشمم دوباره درست کردم. یه پامو گذاشتم رو اون یکی پامو، مانتومم از اون قسمت دادم بالا که پسر داییم اومد تو، کونمو پشت رون سفیدمو ببینه….
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید