این داستان تقدیم به شما

سلام من اسم زنونه ام شرمین هست من ازبچگی دوست داشتم لباس زنونه بپوشم خیلی برام لذت بخش هست احساس کامل شدن دارم احساس قدرت دار م این داستان مربوط به گذشته ای نزدیک هست یک روز پس از تدریس دانشگاه رفتم خونه من قدم ١٨٠ و سین های سایز٨٠ دار م یک چمدان انواع کرست و شورت دارم یک ست گیپوری داشتم پوشیدم پروتز سینه هام را گذاشتم چون خودم سینه داشتم و مثل پورن ها شدم مانتو پوشیدم رفتم خیابون تق تق صندل ها م نظر ها را جلب میکردتو میدان منیریه سوار تاکسی شدم یک نفر کنار دستم نشست برگشتم دیدم یک دختر هست در بین راه پای رون من را مالید نرسیده به پارک خزانه پیاده شد منم پیاده شدم دوباره امد سمت من کمرم مالید من چند نقطه حساس دارم یکی کمرم هست یکی لبم را گاز بگیرد یکی نوک سینه هام من شل شدم امد معرفی کرد من دخی هستم منم معرفی کردم من شرمین هستم یک زن پوش جیغ کشید دروغ میگی زود دستش گذاشت لای پای من ١٨ سانت مفید حس کرد برق شادی تو چشمهاش زد فکر کردیم چکار کنیم برم مسافرت شبانه رفتم قطار گرفتم رفتیم شیراز درب کوپه که بسته شد لخت شد دیدم خدایا یک لعبت سفید فقط نقطه سیاه تو بدنش سر سینه هاش بود منم مانتو در اوردم شیطنت ها شروع شد نمی گذاشت کرستم باز کنم خانمها میفهمنن در سکس سینه تمایل شدیدی به چلوندن داره این دختر تا صبح ۴ بار ارضا شد دیگه صبح با هم پیاده شدیم البته دولا دولا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *