این داستان تقدیم به شما

تازه با الکس دوست شده بودم. پسر خوش قيافه و با مزه اي بود. خيلي هم تودار و اسرار آميز!
 
يه مدت کوتاه از دوستيمون ميگذشت که پدر مادرش تصميم گرفتن برن شمال.
الکس بهم گفت که بخاطر من ميمونه ولي ازم قول گرفت که تنهاش نذارم.
چشمام برق ميزد. ميخواستم بيچاره اش کنم. ميخواستم بفهمه که نميتونه جلوي من خودش رو نگه داره.
پاشدم رفتم آرايشگاه. موهام رو هاي لايت نقره اي کردم . بند انداختم. ابروهامو ورداشتم. بعدشم رفتم سالن اپيلاسيون و حسابي به خودم صفادادم. بعدشم رفتم ناخنهاي دست و پام رو فرنچ کردم. رسيدم خونه داشتم از خستگي ميمردم رفتم يه دوش گوچولو گرفتم که خستگيام از تنم بره بيرون.
بعدشم يه شام سبک و خواب . بايد فردا حسابي سرحال باشم.
 
8 صبح از خواب بيدار شدم . رفتم حموم. وان رو پر از آب کردم . يه عالمه شامپو بدن هوگو ريختم تو آب. بوش فوق العاده بود. لباس خوابم رو درآوردم و رفتم تو وان. بدنم رو ماساژ ميدادم. چشمام رو بسته بودم و تجسم ميکردم که الکس داره منو نوازش ميکنه. 15 دقيقه حمومم طول کشيد. اومدم بيرون کل بدنم رو بادي لوشن زدم. حوله رو پيچيدم به خودم . موهام رو سشوار کشيدم. آرايش کردم . عطر رو رو خودم خالي کردم. يه شرت و سوتين سفيد پوشيدم که پوست برنزه تنم رو بيشتر به رخ بکشه. شرتم لاکوني بود که جلوش تور داشت. يه تاپ قرمزجيغ هم پوشيدم که فقط رو سينه هام رو گرفته بود. با يه شلوارجين برموداي يخي . يه صندل چوبي هم پوشيدم که ناخنهاي کار شده و انگشتهاي خوش تراش پام توش معلوم باشه.

 
ساعت 11 صبح الکس زنگ زد و گفت مامانشينا حرکت کردن . کلي التماس کرد زود برم پيشش. منم اصلا” صدام در نميومد که آماده ام.
گفتم من تازه از خواب بيدار شدم . هر موقع حس و حالم اومد ميرم پيشش!
پاشدم مانتو روسريم رو پوشيدم و زدم بيرون. گفتم يه کم چرخ ميزنم تو خيابونا که با نگاههاي تحسين آميز انرژي مضاعف بگيرم.
يه دور تو فرشته زدم . يه نيمچه دور هم تو جردن. بعدش رفتم يه سبد گل خوشگل خريدم و رفتم خونه الکس.
در رو که باز کرد واسه چند ثانيه مات و مبهوت منو نگاه ميگرد. منم با يه لبخند مليح داشتم تو چشاش نگاه ميکردم که موفقيتم رو واضحتر ببينم.
بهش گفتم ميتونم بيام تو؟ يهو به خودش اومد و گفت آره خوشگلم. ببخشيد حواسم پرت شد دم در نگهت داشتم.
گل رو دادم دستش و مانتو روسريم رو درآوردم. الکس همينجوري با تحسين داشت منو نگاه ميکرد.
 
اومد نزديک. بغلم کرد و گفت مرسي بابت گل قشنگت . فکر کنم بوي عطرم مستش کرده بود چون دايم گردنم رو و ميکرد و نفس عميق ميکشيد.
صورتش و آورد جلو گفت ماريا ، چقدر تو خوشگلي. انگار خدا تو رو به من جايزه داده . بعد لبهاي قلوه اي و خش ترکيبش رو گذاشت روي لبام. تموم تنم لرزيد. من اين موجود رو ميپرستيدم ولي به روي خودم نمي آوردم. بوسيدمش . ابتکار عمل رو ازش گرفت طوري با لباش بازي ميکردم که وقتي تموم شد ديدم کيرش بد سيخ کرده. متوجه نگاه من شد ولي به روي خودش نياورد. گفت خانومم چي ميخوري واست بيارم. نگاش کردم. با تموم قدرتم با چشام داد ميزدم که تو رو ميخوام بخورم. ولي دهنم گفت يه ليوان آبميوه اگه دارين. رفت تو آشپزخونه . يه کم گذشت ديدم صدام ميزنه. رفتم پيشش. يه ليوان آب توت فرنگي داد دستم.
خودشم مشغول درست کردن مشروب شد. يه ليوان واسه من يکي هم واسه خودش . يه سيگار روشن کرد و همينجوري منو نگاه ميکرد.

 
منم آبميوه ام رو ميخوردم . نصفش رو خورده بودم که به هواي اينکه گوشه لبم توت فرنگي اي شده با زبونم لبم رو پاک کردم. الکس اومد کنارم نشست. ليوان مشروبش رو گرفت جلوي من و گفت به سلامتي تو. ليوانش رو تا ته سرکشيد . دور دهنش همه مشروبي شده بود. خواست پاک کنه نذاشتم . آروم آروم دور لبش رو خورم و پاک کردم گاه گداري واسه اينگه مثلا” اونور لبش رو هم پاک کنم لبم رو از رو لبش رد ميکردم اما حواسم بود که لبش رو نبوسم. سرم و کشيدم کنار تو چشاش ديدم که ميخواد. اما به روي خودم نياوردم. از تو کيفم سيگارم رو درآوردم . يه دونه روشن کردم و همينجوري خيره شدم تو چشاش. يه پک عميق زدم لبلم رو چسبوندم به لبلش و دود سيگار رو فرستادم تو دهنش. کلي حال کرده بود. ليوان مشروبم رو داد دستم گفت بريم تو اتاق
تموم روشنايي اتاقش منحصر ميشد به به آباژور که نور نارنجي اش ديونه ام ميکرد. بغلم کرد بوسيدم به با دستش کمرو شکمم رو ناز ميکرد.
 
به خودش جرات داد و دستش رو برد زير تاپم. همينکه دستش رو برد زير سوتينم تموم بدنم لرزيد. چقدر دستاش مهربون و قوي بود. تاپم رو آروم از تنم درآورد سوتينم رو با ز کرد و منو خوابوند رو تخت.
سينه هامو آرومد ميمالوند و ميخوردشون. با نوک سينه هام بازي ميکرد زبونش رو روشون ميچرخوند. اومد بالا تر گردنم و بوسيد گوشم رو ليس زد. دوباره رفت پايين زبونش رو تو نافم ميچرخوند.
با دستش هم داشت پام رو فشار ميداد. دستش رو آورد بالاتر گذاشت رو کسم.
تمام بدنم داغ شده بود. همينطور که کسم رو از رو شلوار ميمالوند اونيکي دستش رو انداخت زيرم و کونم رو فشار ميداد.
اومد دکمه هاي شلوارم رو باز کنه که نذاشتم . از زيرش اومدم بيرون . اونو خوابوندم رو تخت. يکي ازش لب گرفتم. با زبونم با گوشش بازي ميکردم .
دستم رو بردم زير تي شرتش و با نوک سينه هاش و موهاي سينه اش بازي ميکردم. بعد اومدم پايين تي شرتش رو درآوردم .

 
شروع کردم به خوردن تنش. دستم رو هم گذاشته بود رو کيرش و ميمالوندمش. احساس کردم ديگه داره منفجر ميشه . کم کمک اومدم پايينتر بين دو پاش نشستم. شلوارش رو در آوردم .
از رو شرتش با کيرش ور ميرفتم. ميبوسيدمش و گازاي کوچولو ميگرفتم. با دندونام يواش يواش شرتش رو کشيدم پايين.

از پاش درش آوردم و شروع کرم به خوردن روناش . اومدم سمت کيرش با دستم گرفته بودمش و آروم داشتم تخماش رو ميخوردم.
پاهاش رو دادم بالاتر و شروع کردم به ليسيدن و مک زدم سوراخ کونش و زير کيرش . از لذت داد ميکشيد. اومدم سراغ کيرش.

اول يکم با سرش بازي بازي کردم بعد يدفعه همش رو کردم تو دهنم . زبونم رو روش ميچرخوندم و با تموم وجودم واسش ساک ميزدم يهو دستش رو آورد که سر منو بکشه بالا.
فهميدم داره ارضا ميشه اما نذاشتم سرم رو بلند کنه الکس داد ميزد و تموم عضلاتش منقبض شده بود پاهاش رو از پشت حلقه کرده بورو به تن من فشار ميداد.
يهو آبش با فشار ريخت تو دهنم. منم تموم آبش رو خوردم. آروم که شد. کيرش رو بوسيدم.
منو کشوند بالا. همش قربون صدقه ام ميرفت و با دستش کس منو ميمالوند. پاشدم از بغلش به بهونه سيگار آوردن…

پنج دقیقه بعد دوباره زیر کیرش بودم.

 

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *