این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان.این یه خاطره هست که همین چند وقت پیش برام اتفاق افتاده و گفتم تا داغه اینجا تعریف کنم …
 
توی تابستون همین 1402 خانمم که اسمش ثریا هست پیشنهاد داد بریم مشهد یه زیارتی کنیم منم از پیشنهادش خوشم اومد ولی بچه هامون گفتن ما خوشمون نمیاد شما میخواهید برید مشهد تنها برید ما نمیاییم . لازمه یکمی از خودم و خانواده ام بگم من اسمم سروش هست زنمم هم که معرفی کردم ثریا ، من 51 سالمه و ثریا 45 سالشه ، کارمند هستم و در شرف بازنشستگی ، قدم 178 و اندام و صورت معمولی و همچنین کیرمم معمولی 15 سانت . ثریا هم بدن خوبی داره قدش 170 هست سینه هاش 75 و کس وکون خوشگل و کردنی هم داره . دوتا بچه 13 و 17 ساله داریم و 20 ساله با هم ازدواج کردیم و خب این اواخر که دیگه کمی پا به سن گذاشتیم سکسمون خیلی کمتر شده جوریکه اگر بگم توی شش ماه اخیر شاید دو یا سه بار با ثریا سکس کردم دروغ نگفتم البته ثریا هم خیلی پیگیر نمیشه که سکس کنیم . زندگیم تا قبل از این ماجرا خیلی عادی و روتین بود و هیچ چیز هیجان انگیزی نداشتم . خب برگردیم به ماجرا و تصمیم گرفتیم من و ثریا با ماشین خودمون بریم مشهد . من یه پژو 405 دارم که زیاد هم سرحال و رو پا نیست به ثریا گفتم با اتوبوس یا قطار بریم که گفت نه با ماشین خودمون راحت تریم منم گفتم باشه و رفتم روغن و این چیزهاشو تعویض کردم و خدایی یه مدتی هم حسابی برامون دویده بود و خرجی برامون درست نکرده بود ولی به هر حال ماشین کارکرده دیگه همیشه برای آدم یه دلهره ای داره …
 
به هر حال که یه روز صبح زود دیگه حرکت کردیم سمت مشهد تقریبا نیمی از راه را رفته بودیم و کولر هم از ماشین گرفته بودم و هوا هم گرم بود که هی میدیدم آمپر آب سریع میره بالا و هی کولر را خاموش میکردم ولی فایده ای نداشت ماشین جوش اورده بود و راه نمیرفت خیلی ترسیده بودم موتور چیزیش نشه آخه همانطور که میدونید 405 معروفه به واشر زدن که متاسفانه همین هم شده بود و دیگه با سلام و صلوات خودمونو به یه شهر بین راهی رسوندیم ( حالا اسم شهره بماند) دیگه همینطوری رفتم جلوی یه مکانیکی و جریانو بهش توضیح دادم اونم گفت کاپوت رو بزن و یه نگاهی انداخت و گفت واشر زده و باید بازش کنیم و سر سیلندر بره برای تراش منم که اصلا برای چنین چیزی آمادگی نداشتم مرده که تقریبا هم سن و سال خودم شایدم یکمی کوچیکتر نشون میداد بهم گفت با این وضع نمیتونی بیشتر بری گفتم خب چکار کنم؟ اینجا غریبیم اونم گفت دیگه من نمیدونم چیزی که باید میگفتم را بهت گفتم دیگه خودتون میدونید اعصابمم خورد بود یه خرج زیادی ماشینه رو دستم گذاشته بود و هیچ راهی هم نداشتم دیگه به همون مکانیکه گفتم خودت میتونی درستش کنی؟ گفت آره مشکلی نداره یه دو سه روزی کار داره منم گفتم دو سه روز؟ ولی ما جائی برای موندن نداریم اینجام که فکر نمیکنم هتلی چیزی داشته باشه یارو گفت یه مسافر خونه داره ولی بهتون پیشنهادش نمیکنم آخه سر و وضع من و زنمو دید که تیپ مون به مسافر خونه نمیخوره بعد گفت اگر میخواهید من یه اشنا دارم خونه باغ داره زیاد دور نیست میتونم ببرمتون اونجا ، منم با ثریا یه مشروتی کردم و چاره ای هم نداشتیم که قبول نکنیم مجبور بودیم .

 
 
دیگه وسایلمون را از پشت ماشین برداشتیم و با مکانیکه که اسمش یاسر بود با ماشین یاسر راه افتادیم سمت خونه باغ آشنای یاسر تو راه هم یکمی یاسر بهم دلداری داد که چیزی نیست و بلاخره اتفاقیه که افتاده و از این چرت و پرتا و متوجه بودم که از آینه هم داره زنمو نگاه میکنه چون ثریا هم دقیقا پشت سر یاسر نشسته بود دیگه تا اونجا برسیم هی سوال میکرد چکاره ای و از کجا اومدین و از این حرفها بلاخره بعد از نیم ساعتی راه رسیدیم به همون خونه باغی که میگفت از بیرون که یه در آهنی بزرگ و رنگ رو رفته ای داشت ولی وقتی با ماشین یاسر رفتیم داخل توش قشنگ بود یه باغ نسبتا بزرگی بود پر از درخت و گل و گیاه . اینا به این میگفتن خونه باغ ولی برای من که توی تهران زندگی کرده بودم این بهشت بود برام دیگه اون اتفاق تلخ خرابی ماشین تقریبا از یادم رفت چون جای قشنگ و دلنشینی بود یاسر صدا زد حسن آقا حسن آقا مهمون داری ، یه آقایی با موهای سفید و لاغر و قد بلند اومد سمتمون یاسر گفت این حسن اقا هست صاحب اینجاست تنها زندگی میکنه زنش مرده بچه هاش هم رفتن شهر کسیو نداره خونه بزرگی هم داره چندتا اتاق داره راحت میتونید استراحت کنید تا ماشینتون را درستش کنم منم از یاسر تشکر کردم دیگه حسن هم اومد و رسید به ما یاسر میخواست مارو به حسن معرفی کنه ولی خب اسممون را که نمیدونست منم خودمو و زنمو معرفی کردم و یاسر به حسن گفت این بنده خدا بد اورده و ماشینش خراب شده یه چند روزی مهمون ما هستن حسن هم گفت خوش اومدید خونه خودتونه راحت باشید قدم سر چشم ما گذاشتین اینارو که میگفت به ثریا نگاه میکرد از وقتی اومده بودم این شهر اولش که ماشینم خراب شد تو راه بعدشم نگاههای یاسر به زنم تو ماشین حالا هم این پیریه که چطور داشت به زنم نگاه میکرد ولی خب دیگه باید میموندیم .
 
 
یاسر که ما رو رسونده بود بهم گفت من برم سر ماشینت و بازش کنم ببینم چکار داره ؟ منم گفتم من باید بیام ؟ یاسر گفت نه فعلا که نمیخواد بیائی بمون استراحت کن من و ثریا هم با حسن رفتیم داخل . حسن همش بهمون خوشامد گوی میگفت یکی از اتاقهاشو بهمون نشون داد و گفت این اتاق بزرگیه همه اتاقها بزرگن ولی تر تمیز نیستن اونم اتاق منه یه اتاق دیگه رو بهم نشون داد و گفت راحت باشید تورو خدا اینجارو خونه خودتون بدونید منم ازش تشکرکردم و با ثریا رفتیم توی اتاق و ثریا هم از اینکه اومده بودیم این باغ خیلی خوشحال نشون میداد بهم گفت نگران ماشین هم نباش منم گفتم انگار خبر نداری چقدر هزینه داره تعمیرش ؟ ثریا گفت باشه هرچی باشه فوقش زنگ میزنیم تهران به داداشم برامون واریز میکنه و پولشو میدیم اینکه دیگه غصه نداره ولش کن ببین چه جائیه چقدر قشنگه منم گفتم آره بخدا خوش به حالشون ما توی تهران نمیتونیم نفس بکشیم بعد اینا توی چه بهشتی زندگی میکنند ؟ بعد دیگه ثریا گفت یه زنگ به بچه ها بزن بهشون خبر بده بگو ما شاید دیرتر برگردیم گفتم باشه زنگ زدم خونه و بهشون گفتم چی شده و نگران ما نباشن . دیگه ثریا هم لباسشو عوض کرد که یه شلوار لگ و یه تاپ آورده بود آخه اصلا انتظار نداشتیم بیائیم چنین جائی پیش خودمون مثلا قرار بود بریم هتل مشهد دیگه من به ثریا گفتم اینارو میخوای بپوشی؟ اینا فکر کنم خیلی مذهبی باشن ثریا هم گفت خب چیکار کنم چیز دیگه ای ندارم تنم کنم با لباس و مانتو هم که نمیتونم همش بشینم منم گفتم خب دیگه چاره ای نیست انگار بپوش دیگه خدا کنه چپ چپ نگاهمون نکنند ؟
 
 
ثریا هم با خنده گفت ای بابا به این چیزا فکر نکن دو روزه دیگه منم که همش نمیخوام جلوشون راه برم فکرشو نکن منم گفتم باشه . یکمی دراز کشیدیم و در هم بسته بودیم نمیدونم چقدر خوابیده بودیم که دیدم داره در میزنه رفتم لای در را بازش کردم و حسن گفت ببخشید اسمتون را یادم رفت منم گفتم سروش هستم حسن آقا اونم گفت اهان بله میخواستم بگم برای شام می خواهید چکار کنید ؟ من تنهام و شام نمیخورم ولی برای شما گفتم منم گفتم بزار به خانمم بگم ببینم چکار کنیم ؟ به ثریا گفتم فکر شام رو نکرده بودیم ثریا هم گفت اره راست میگی بعد بلند شد و گفت بریم ببینیم چیزی داره یه چیزی باهاش درست میکنم و با ثریا اومدیم بیرون . ثریا همینطوریش خوشگله با اون لگی هم که پاش کرده بود و کون خوش فرمش خودنمایی میکرد و رونهای تو پرشم که دیگه نگو برجستگی کسشم از زیر شلوار قلمبه زده بود بیرون و تاپ هم که تنش بود با یقه باز که خط سینه هاش پیدا بود اومد و با حسن در مورد اینکه چیزی توی یخچال داره که باهاش شام درست کنه داشت حرف میزد منم میدیدم حسن بیشتر چشمش روی خط سینه زنم هست و بهش جواب میده بعدشم که ثریا رفت آشپزخونه داشت به کونش و رونهاش نگاه میکرد منم برای اینکه حواسش از زنم پرت بشه صداش کردم و گفتم حسن آقا باغ قشنگی داری چند متره ؟ و این چیزا گفتم بریم یه دوری توی باغت بزنیم حسن هم با من اومد تا باغ رو بهم نشون بده . دیگه تقریبا همه باغ را بهم نشون داد و یه ساختمان کوچیک دیگه ای هم انتهای باغش بود گفتم این چیه حسن اقا ؟ حسن هم گفت این قبلا برای سرایدار بود دیگه از وقتی خودم اومدم سرایدار هم نمیخام دیگه ردش کردم رفت گفتم چطوریه توش تر تمیزه ؟ گفت نه زیاد تمیز نیست بعدش دیگه برگشتیم سمت ساختمون اصلی و دیدم که زنم با چیزهائی که تو خونه بود برامون شام درست کرده دیگه کم کم داشت شب میشد که دیدیم یاسر هم اومد خونه حسن و وقتی زنمو دید چشماش داشت میزد بیرون ثریا رو با مانتو و روسیر دیده بود و الان زنم جلوش با شلورا تنگ و کس و کون برجسته و تاپ نشسته بود واقعا بصورت علنی میدیدم این دوتا آب دهنشو برای زنم راه افتاده هم حسن که از منم بزرگتر بود ولی ماشاالله سر حال و قبراق و هم یاسر که مرد چهارشونه و قوی هیکلی نشون میداد ، دیگه منم خب مهمونشون بودم و بقول معروف دستم زیر ساتورشون بود و چیزی هم نمیتونستم بگم فقط توی دلم حرص میخوردم که چرا این اتفاق اینجا افتاد و گیر اینا افتادم ؟ زنمم که با این لباسهای بدن نماش جلوی دوتا مرد غریبه نشسته بود و به اونم نمیتونستم چیزی بگم کلا آچمز شده بودم .

 
 
دیگه یاسر هم که خوب چشم چرونیشو روی زنم کرده بود بهم گفت با شاگردم موتور را بازش کردیم همونطور که گفتم سر سیلندر ماشینت باید بره تراشکاری فردا صبح میدمش تراشکار هر وقت بهم بده یک روز هم من روش کار میکنم جمعش میکنم برات ، منم ازش تشکر کردم یاسر گفت خب من دیگه برم که حسن هم به یاسر گفت بمون کجا میری ؟ ثریا خانم برامون غذا درست کرده ، یاسر هم که از خداش بود بمونه و حسابی چشم چرونی کنه . دیگه ثریا هم جلوی این دوتا هی خم و راست میشد یا سینه هاش نصفش پیدا میشد یا اون کون گرد و قلمبه اش ، هرطوری بود منم تحمل میکردم این دوتا چشم از زنم برنمیداشتن انگار گوشت جلوی گرگ انداختن . دیگه بعد از شام هم یاسر تا دیر وقت نشسته بود منم دیدم نه خیر این یاسر انگار قصد رفتن نداره ؟ منم برای اینکه یه کاری کرده باشم تا بلکه بره به ثریا گفتم خانم بریم اتاقمون بخوابیم دیگه دیر وقته ساعت 11.5 شده حسن آقا و آقا یاسر هم حتما خوابشون میاد ولی نمیدونم چرا که ثریا بهم گفت تو برو اتاق بخواب منم برم ظرفهارو بشورم و بیام اتاق منم دیدم زنم جلوی این دوتا ضایعم کرد برای اینکه بیشتر ضایع نشم گفتم پس من میرم اتاق تو هم ظرفها رو زودی بشور و بیا بعد از یاسر خداحافظی کردم و به حسن هم شب بخیر گفتم و رفتم توی اتاقمون ولی همش دلشوره داشتم نمیدونستم در نبود من این دوتا چطوری به زنم نگاه میکنند ولی شنیدم که ثریا هم به حسن گفت منم برم ظرفهای شام رو بشورم بعدش هم صدای پچ پچ کردن یاسر و حسن را میشنیدم ولی اصلا حرفهاشون مفهوم نبود و نمیدونستم چی به هم میگفتن دیگه کمی بعد ثریا اومد تو اتاق منم گفتم چی شد شستی ظرفها رو؟ اونم گفت آره و اومد که با هم بخوابیم ، منم که از وقتی اومده بودیم اینجا و همش میدیدم این دوتا چطوری رو زنم زوم کرده بودن نمیتونستم بخوابم اعصابم بهم ریخته بود ثریا گفت بخواب دیگه فردا برو ببین این یاسر چکار کرد برای ماشین ؟ گفتم باشه و ازش پرسیدم یاسر نرفته بود هنوز ؟ ثریا هم گفت نه نرفته نشستن دارن حرف میزنند منم گفتم باشه. راستش با دیدن کس و کون زنم توی اون شلوار لگ تنگ خودمم بینهایت هوس کرده بودم باهاش یه سکسی بکنم ولی چون توی خونه غریبه بودیم بیخیال شدم و پشتمو کردم به ثریا و دیگه توی افکارم غرق شده بودم نمیدونستم چقدر زمان گذشته بود چون ساعت نمیدبندم و گوشیمو هم برای اینکه ثریا بیدار نشه روشن نکردم و بی سر صدا دراز کشیده بودم که یهوئی یه صدای خیلی آرومی گفت ثریا خانم ثریا خانم … منم گوشمو تیز کردم ببینم کیه چی میخاد ؟ ثریا هم بلند شد و اونم آروم گفت بله ؟ اون یارو که بیشتر صداش به یاسر میخورد گفت بیا بیرون کارت دارم که ثریا هم بدون اینکه منو صدا کنه بلند شد و رفت بیرون وای مونده بودم چرا زنم اینکارو کرد ؟ اخه اصلا تا حالا چنین رفتاری ازش ندیده بودم
 
 
 
خلاصه ثریا که رفت بیرون بیشتر گوشمو تیز کردم تا ببینم با زنم چکار دارن که یکمی ساکت بود همه جا و بعدش انگار سر صدای خفیفی میومد که نفهمیدم چی بود بعدش دوباره همه جا ساکت بود و صدای باز و بسته شدن یه در را شنیدم اولش فکر کردم ثریاست که برگشته توی اتاق ولی هرچی منتظر شدم دیدم نه ثریا نیومد بخوابه بلند شدم اروم رفتم دم در و لای در را باز کردم دیدم هیچکی توی پذیرائی نیست دلشورم بیشتر شد یکمی دور و بر را نگاه کردم دیدم نه خیر خبری از کسی توی خونه نیست اروم رفتم بیرون و پا برهنه هی میرفتم توی باغ دیدم از دور چراغ همون واحد سرایداری روشنه و فهمیدم رفتن اونجا و پاورچین رفتم جلو و جلوتر که شنیدم صدای حرف و صدایی مثل دعوا و هم همه میاد شک نداشتم این دوتا زنمو بردن توی سرایداری تا تریبشو بدن برای همین رفتم پشت یه پنجره که میشد از اونجا داخل را دید پنجره شیشه نداشت برای همین نمیتونستم کامل سرمو ببرم بالا ولی یه نگاه دزدکی کردم دیدم این دوتا زنمو گرفتن و لختش کردن و ثریا هم هی اشک میریزه و التماسشون میکنه تا کاری باهاش نداشته باشند ولی این دوتا اصلا به زجه موره های زنم توجهی نمیکنند ثریا بیچاره لخت مادر زاد بین دوتا ادم حشری گیر افتاده بود . نمیدونم چی فکر میکنید و چی میگید ولی برای من این اتفاق افتاده بود که منتظر بودم ببینم چه خواهد شد . دیگه از ثریا التماس و خواهش و تمنا از اونها هم که میگفتن خفه شو جنده خانم تا باهات حال نکنیم ولت نمیکنیم دیگه یه ده دقیقه ای یکی این بازوی ثریا رو گرفته بود یکی اون بازوشو گرفته بود و با سینه های زنم ور میرفتن با کس و کونش بازی میکردن دست یکی روی سینه هاش میرفت دست اون یکی لای کس و کون زنم و هی دستاشون همه بدن زنمو میمالیدن و انگشتش میکردن و بیشتر با کسش بازی میکردن که دیگه ثریا هم وا داده بود و هیچی نمیگفت کم کم انگار لذت هم میبرد که خود ثریا به حرف اومد و گفت دربیارید کیراتون عوضیا دارم میمیرم برای کیرتون این دوتا هم دیگه از خدا خواسته . اینام کامل جلوی زنم لخت شدن وای بیشرفها چه کیر کلفت هم بودن از اون فاصله که کیرشونو میدیدم باور کنید حداقل 23-24 سانتی میشد و کلفت و دراز و شق و رو به هوا باورم نمیشد حتی حسن با اون سن سالش چه کیری داشت ؟

 
 
کیر یاسر از مال حسن هم عظیمتر بود و هیولاتر بود دیگه زنم با دیدن این دوتا کیر انگار تازه خوشش اومده بود . همش برام شگفتی درست میشد انتظار نداشتم زنم به این راحتی باهاشون راه بیاد و بشینه جلوی کیرشون و براشون جق بزنه کیرشونو براشون بماله و لذت ببره . اوایل ازدواجمون یه چند باری برام ساک زده بود اونم با کلی خواهش و التماس من که برام کیرمو بخوره ولی میدیدم زنم راحت و با اشتیاق نشست جلوی کیرهاشون و برای یکی جق میزد برای اون یکی را میخورد و میلیسید و جون جون میگفت و نوبیتی برای هر دوشون اینکارو انجام داد بعدش میخواستن زنمو دیگه بکنند منم قایم شدم تا نبیندم . که با صدای ناله بلند ثریا سرمو بلند کردم و دیدم زنمو خوابوندن و حسن رفته رو کس زنم و داره تو کسش تلمبه میزنه یاسر هم کیرشو داده زنم بازم براش ساک بزنه . کیر یاسر که دهن زنم بود نمیتونست راحت اه و ناله کنه و فقط گاهی میتونست ناله بزنه که کیر دهنش نبود و یاسر هم از ناله های زنم کیف میکرد زنمم هی میگفت وای جون قربون کیرت بشم حسن جون اخ بکن بکن بکن کسمو حسن هم داشت حسابی کس زنمو میکرد و اون کیر خرکیشو تا بیخ میکرد تو کس زنم و هی میگفت جون دوست داری کیرمو؟ دوست داری کیرمو؟ زنمم با کیر یاسر ور میرفت و میگفت وای اره اره اره بکن کسمو بکن تو فقط بکن کسمو، میدونم از سر شب چشمت دنبال کس و کونم بود بیا اینم کسم مال تو باید تا صبح کسمو برام بکنی ، حسن و یاسر هم میخندیدن میگفتن پس چی خیال کردی تا وقتی اینجائی باید بکنیمت ثریا هم ناله میزد و میگفت وای جون جون و برای یاسر ساک میزد . دیگه انگار حسن میخواست آبش بیاد که ناله های بلندی میزد که کشید بیرون و یاسر رفت برای کردن کس زنم فکر کردم حسن ارضا شده باشه ولی حسن داشت کیرشو میمالید منم یواشکی همه چیز را میدیدم وقتی یاسر کیرشو که از مال حسن هم کلفت تر و بزرگتر بود کرد تو کس زنم بازم ثریا جیغ زد یاسر هم گفت جووووووووووووووونننننننن اره جیغ بزن جنده خانم ، ثریا خانم جیغ بزن کستو برات جر دادم نه؟

 
 
 
ثریا هم که از درد کسش هی آه و ناله میکرد معلوم بود داره درد بدی رو تحمل میکنه ولی به یاسر میگفت بکن لعنتی بکن منو جرم بده کسمو جر بده کسم مال شما دوتاست ، یاسر هم همچین زنمو میکرد که انگار پدرشو کشتم داره انتقام میگیره ازم ، بی رحمانه کس ناز زنمو با اون کیر کلفتش داشت واقعا میگائید ، زنمم اولش درد داشت بعدش همش با لذت آه و ناله میکرد و از یاسر میخواست محکم تر بکندش . باور پذیر نبود برام ولی چیزی که میدیدم واقعیت داشت و زنم بدتر از یه فاحشه داشت به این دوتا حال میداد و خودشم داشت بینهایت لذت میبرد چون هر بار که من باهاش سکس میکردم هیچ وقت اینطوری زیرم آه و ناله نکرده بود برای همین بود که جلوشونو نمیگرفتم . بعد از چند دقیقه ای هم که یاسر تند و محکم کس زنمو جلوی چشم گائید و اونم داشت ابش میومد که اونم مثل حسن کشید بیرون و رفت کنار دوباره حسن رفت رو کس زنم و بازم کرد تو کسش و مثل قبل داشت زنمو میکرد و دیگه سینه و لب و دهن ثریا رو هم میخورد و زنمم دستاشو انداخته بود دور گردن حسن داشت خوب بهش حال میداد حسن نوک پستون ثریا رو با لبهاش میگرفت و میکشد بالا تا جائیکه ناله های دردناک زنم دربیاد و بعد ولش میکرد و همچنان تو کسش تلمبه میزد دیگه اینقدر تند تند داشت تلمبه میزد که یهوئی حسن یه ناله بلندی سر داد و تو کس ثریا ارضا شد و همه آبشو ریخت تو کس زنم و روش افتاده بود و ناله میکرد و همچنان کیرشو تو کس زنم عقب جلو میکرد تا اینکه بلاخره ارضا شدنش کامل شد و از روی ثریا بلند شد ثریا هم که حسابی لذت برده بود لنگهاش از هم باز بود ولی موقعیتش جوری بود که نیمتونستم کسشو ببینم یکمی که گذشت یاسر اومد و نشست بین پاهای زنم و با دستمال کاغذی داشت لای کس زنمو پاک میکرد و کیرشو لای کس زنم میمالید و ثریا هم دوباره آه و ناله هاش بلند شده بود و هنوزم حشرش نخوابیده بود به یاسر میگفت جون جون کیرتو بکن تو کسم یاسر جونم قربونت بشم فدای کیرت بشم بکنش تو کسم یاسر هم میگفت جون میکنمت جنده خانم میکنننمممتتت و کیرشو کرد تو کس ثریا و شروع کرد تلمبه زدن تو کس زنم و اونم هرکاری دوست داشت با لب و دهن و پستونای ثریا انجام داد از گاز گرفتن نوک سینه هاش تا سیلی زدن به سینه هاش و مکیدشون و ثریا هم چه حالی میکرد باهاش هم کسش حسابی حال میکرد هم نوک ممه هاش دیگه اینم اینقدر تلمبه زد که آبش اومد و یاسر هم همه آبشو ریخت تو کس ثریا و خوابید روش تا حسابی از ارضا شدنش رو کس زنم لذت ببره که چند دقیقه ای رو ثریا بود و حسن هم که رو زمین خوابیده بود با کیرش بازی میکرد و به ثریا و یاسر نگاه میکرد دیگه یاسر هم دراورد کیرشو خوابید دم دست ثریا و حسن . همشون بی حال شده بودن واقعا سکس خیلی خفنی با زنم کرده بودن هرکدومشون دوبار تا مرز ارضا رفته بودن ولی فقط یکبار آبشون اومده بود انگار که زنم چهار بار گائیده شده باشه اونم با چه کیرهائی ؟؟؟!!
 
 
منم که از دیدن سکس زنم با دوتا مرد غریبه و کیر کلفت سیخ کرده بودم داشتم از فرط لذت سکته میکردم باورم نمیشد دیدن سکس زنم اینقدر میتونه لذت بخش باشه . بعد از اینکه هر سه تائی کمی دراز کشیده بودن یاسر و حسن هرکدوم که یک سمت زنم خوابیده بودن رو کردن به ثریا و بازم با دستاشون تن و بدن زنمو میمالیدن و نوازشش میکردن و دیدم که یاسر انگشتهاشو میکرد تو کس ثریا و ثریا هم هی اروم اه و ناله میکرد انگشتهاشو که از آب منی لیز میشد میاورد میکرد دهن زنم و ثریا هم تمام انگشتای یاسر رو براش لیس میزد و ناله میکرد و اینکار چندبار یاسر انجام داد دیگه اخراش همچین دو سه انگشتی میکرد تو کسش که انگار داره اون تو دنبال چیزی میگرده ثریا هم بلند ناله میکرد و بدنشو پیج و تاب میداد و یاسر از کسش انگار هرچی آب منی ریخته بود با انگشتهاش میکشید بیرون و به خورد زنم میداد زنمم با لذت انگشتهای یاسر رو میلیسید دیگه حسن بلند شد گفت برم بخوابم که من تا اینو شنیدم سریع از اون جا فرار کردم و خودمو رسوندم توی اتاقم و خودمو به خواب زدم تا اگر حسن میاد ببینه من خوابم و همین هم شد حسن یواشکی اومد در اتاقمو باز کرد و دید من خوابم و شنیدم که میگفت بخواب بیچاره بخواب که زنت داره حسابی حال میکنه بعد در را بست و رفت کپه مرگشو بزاره و شنیدم که در اتاقش را انگار بست منم یکمی صبر کردم و دیدم نه خیر هنوز ثریا نیومد برای همین بلند شدم و بازم یواشکی رفتم پشت پنجره همون اتاق سرایداری و دیدم بله هنوز این یاسر دست از سر زنم برنداشته و داره میکندش خوبیش این بود که همش پشتشون به من بود و منو نمیدیدن . منم از پنجره داشتم تماشا میکردم و ثریا را داگی کرده و داره تو کسش تلمیه میزنه هی میگه جون جون قربون کست بشم ثریا فدات بشم وای کاش اینجا بمونی هر روز و هر شب کستو بگام زن ، آخ که تو چه حالی میدی جنده؟ زنمم زیر کیرش آه و ناله میکرد هی میگفت اخ وای جون چه کیر کلفتی داری یاسر جون داری کسمو جر میدی . لامصب این یاسر انگار خسته نمیشد رو زانو خم شده بود و داشت کس زنمو میگائید همچین میزد تو کسش که انگار میخاد میخ بکوبه ، زنمم واقعا بینهایت داشت لذت میبرد ، خب من هیچوقت اینقدر محکم نتونسته بودم بکنمش تازه کیر منم این اندازه کلفت و بزرگ نبود که کسشو حال بیارم .
 
 
یاسر یکمی داگی کردش بعد بازم خوابوندش و از روبرو کردش و بعد هم دمر کرد و باز از پشت کرد تو کس زنم هی از هم لذت میبردن و به هم دیگه لب میدادن یاسر هی از زنم میخواست که از کون هم بهش حال بده ولی ثریا میگفت نه نمیتونم کیرت خیلی کلفته همین از کسم بکن منم بیشتر خوشم میاد ، ولی یاسر معلوم بود چشمش کون زنمو گرفته و محال بود که از این کون بگذره . اون شب تا سه صبح زنمو گائید و بازم آبشو تمام و کمال ریخت تو کس زنم و بازم هی با دستش همه ابشو از کسش جمع میکرد و میاورد و میکرد دهن ثریا ، ثریا هم میخندید و آب منی بکنشو میلیسید ، دیگه انگار جونی نداشتن و ثریا که حسابی گائیده شده بود با ناله میگفت وای نا ندارم تا اتاق برم یاسر هم گفت خودم میبرمت خانم بزار یکمی جون بگیرم میبرمت ثریا هم گفت یاسر جون یه چیزی ازت میخام ؟ یاسر هم گفت بگو خوشگل خانم ؟ ثریا گفت من بهت حال دادم تو هم بهمون حال بده یاسر گفت چکار کنم برات ؟ ثریا گفت پول تعمیر ماشینو از شوهرم نگیر یاسر هم خندید و گفت اخه کم پولی نیست که ازش بگذرم ثریا هم گفت منم جنده نبودم که اینطوری گذاشتم باهام حال کنید ؟ پس پول نمیگیری وگرنه دیگه خبری از سکس و حال کردن نیست ، یاسر هم گفت باشه بابا فقط باید تا وقتی اینجائید حسابی بهم حال بدی باید از کون هم بکنمت تا حسابمون صاف بشه ، ثریا هم خودشو لوس کرد و که مثلا یاسر رو خرش کنه گفت اخه نمیتونم بخدا کیرت خیلی بزرگ و کلفته من کون به شوهرمم ندادم یاسر هم گفت پس شوهرت همه پولمو میده و زنش رو هم میکنم ، ثریا هم گفت باشه باشه سگ خور بعد یاسر زنمو بغلش کرد و گفت ثریا تا حالا چنین زنی نکرده بودم لامصب تو عجب کسی هستی ؟ هرچی میکنمت سیر نمیشم ازت ، ثریا هم گفت منم از سکس با تو سیر نشدم هنوز یاسر گفت یک هفته اینجا نگهت میدارم هر شب میکنمت قبول ؟ ثریا هم گفت باشه یاسر جون ولی قول دادیا پول تعمیر ماشینو نمیگیری ؟ یاسر هم گفت باشه تو صد برابر اون پول میارزی تا حالا همچین کسی به طورم نیافتاده بود . و بعدش دیگه بلند شدن که بیان سمت خونه که منم بازم زودی رفتم و توی اتاق خودمو زدم بخواب و فهمیدم که یاسر انگار زنمو گرفته روی دوشش و اوردش توی اتاق و خوابوندمش کنار دستم و به من گفت بیا اینم زن جندت تو خواب بودی من گائیدمش و ثریا هم گفت هیسسس بیدار میشه خوابش سبکه یاسر هم خندید و رفت بیرون وقتی یاسر رفت بیرون منم مثلا انگار بیدار شده باشم برگشتم رو به ثریا کردم چشامم تنگ کرده بودم که مثلا خواب بودم دیدم ثریا هنوز لخته و لباسشو نپوشیده گفتم ثریا چرا لختی ؟ ثریا هم گفت در قفل کردم هوا هم گرمه دیگه لخت شدم منم انگار تازه زنمو لخت ببینم گرفتمش بغلش کردم چون اینقدر حشری بودم که نگو ثریا هم که حسابی کس داده بود دیگه سیر بود از سکس گفت سروش ترو خدا بگیر بخواب منم که داشتم دیونه میشدم هرچی اصرار کردم باهاش سکس کنم نزاشت که نزاشت منم پشتمو کردم بهش و گرفتم خوابیدم البته مثلا خوابیدم تا خود صبح بیدار بودم و همش صحنه های کس دادن زنم میومد جلوی چشمم ولی ثریا از بس خسته بود سریع خوابش برد . دیگه همونطور که یاسر با ثریا قرار گذاشتن یک هفته مارو نگهمون داشت و توی اون یک هفته یاسر و حسن و یک شب هم که شب آخر بود یکی دیگه از دوستای یا سر هم اومده بود سه تائی حسابی زنمو میگائیدن و زنم با سه تا کیر کلفت خوابیده بود و حال کرده بود یاسر شب دوم ثریا رو از کون گائیدش که بیچاره زنم از درد کونش چه جیغ هائی میزد تا سوراخ کونش عادت کنه به اون کیر خرکی یاسر. چند شب بعدی حسن و یاسر بیشتر زنمو از کون میگائیدنش .

 
 
شب آخر هم سه کیره از جلو و عقب و دهن سرویسش کرده بودن تا خود صبح داشتن میکردنش که من دیگه رفتم خوابیدم تا بتونم رانندگی کنم . اینم بگم که تا میتونستم یواشکی از کس دادنش به یاسر و حسن و شب آخر هم با اون یارو که اسمش علی بود از ثریا فیلم گرفتم که بعدا شاید به دردم بخوره اون یک هفته واقعا برام هم شگفت انگیز هم هیجان انگیز هم بینهایت لذت بخش بود . دیگه نمیدونم صبح کی ثریا رو آش و لاش اوردن گذاشتنش توی اتاق ؟ من که بیدار شدم دیدم ثریا لخت کنارم خوابیده لای رونهاشو باز کردم و ثریا از خستگی بیدار نمیشد لای کسشو باز کردم و دیدم وای هنوز اب منی توی کس زنمه همینطوری که زنم خواب بود نمیدونم چرا این کارو کردم ولی حسم بهم میگفت کسشو لیس بزن منم زبونمو بردم لای کس زنم و داشتم منی های سه نفر رو که زنمو کرده بودن میلیسیدم ، ثریا هم خواب خواب بود از بس خسته شده بود لای کونشم باز کردم سوراخ کونش هم متورم و باد کرده شده بود قبلا رنگ سوراخ کونش صورتی روشن بود ولی الان به کبودی میزد از بس که انگار سه تائی از کس و کون گائیده بودنش ، جلوی خودم یکی تو کسش تلمبه میزد یکی هم تو کونش یکی هم توی دهنش دیگه من که نبودم معلوم نبود چقدر از کس و کون گائیده بودنش؟ یکمی هم سوراخ کونشو لیسیدم واقعا فکرشو نمیکردم روزی آب منی بکن زنمو از کس و کونش بلیسم !!!؟؟ ولی شهوت با آدم کاری میکنه که از این پست تر و حقیر بشه و من شده بودم و از لیسیدن منی بکن زنم داشتم لذت میبردم ثریا هم یه ناله های میکرد و تو خواب انگار اسم یاسر و علی رو میبرد انگار یاسر و علی بیشترین لذت را بهش داده بودن . دیگه ساعت 10-11 بود که ثریا را بالاخره بیدارش کردم یاسر هم ماشینمو اورد خونه باغ حسن که تحویلم بده منم بهش گفتم چقدر میشه هزینه اش ؟ که یاسر هم گفت هیچی ، گفتم هیچی ؟چرا ؟ یاسر گفت فی سبیل الله برات تعمیرش کردم برو به سلامت امیدوارم بازم بیائی اینجا ، حسن هم گفت اره سروش خان بیا این باغ متعلق به خودتونه دست خانمتو بگیر و بیارش چند روزی استراحت کنید ثریا هم ازشون تشکر کرد منم که از همه ماجرا باخبر بودم گفتم باشه و یاسر رو بغلش کردم و ازش تشکر کردم با حسن هم دست دادم و رو بوسی کردم و گفتم باشه انشااله مزاحم میشیم ثریا هم گفت آره حتما بازم میائیم و ازشون خداحافظی کردیم و راه افتادیم
 
به ثریا گفتم این یک هفته چطور بود برات ؟ ثریا هم گفت وای سروش این یک هفته بهترین روزهای عمرم بود خیلی عالی بود حسابی کیف کردم منم میدونستم از چی کیف کرده گفتم اره خدا خیرشون بده یا سر هم بهمون جای قشنگی مثل باغ حسن رو معرفی کرد هم ازمون برای تعمیر ماشین پول نگرفت ثریا هم خندید و گفت آره مدیونشون شدیم میگم بازم بیائیم پیششون ؟ منم گفتم تو میخواهی بازم بیائیم اینجا ؟ ثریا هم گفت آره خیلی بهمون خوش میگذره گفتم باشه با بچه ها میائیم ، ثریا هم گفت نه با بچه ها نه خودمون دوتا ، گفتم باشه عزیزم بعد دیگه بجای اینکه بریم مشهد برگشتیم تهران اخه با اون کاری که من و زنم کرده بودیم دیگه چه زیارتی ؟ ثریا بازم توی ماشین گرفت خوابید تا نزدیکی های تهران بیدار شد وقتی فهمید رسیدیم تهران پرسید اینجا تهرانه ؟ گفتم آره عزیزم تهرانه گفت مگه قرار نبود بریم مشهد ؟ گفتم ایشاالله یه دفعه دیگه میریم ثریا هم خندید و گفت باشه سروش جون . و این شد که برای اولین بار طعم بیغیرتی و جندگی زنمو چشیدم . حالا فیلمهای سکس زنمو نگه داشتم تا یه روز ازش استفاده کنم حالا که زنم هم طعم سکس با مردای دیگه رو چشیده پس بازم دلش کیر مردای دیگه رو طلب میکنه .
 
 
نوشته: سروش

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *