این داستان تقدیم به شما
از اونجا شروع کنم که از بچگی زیاد همو انگولک میکردیم
من احمدم و پسر خالم که با اون سکس دارم رضاس
داستان اصلی مال هفته پیشه ولی مقدمه داره داستان
برا هم ساک میزدیم همو انگشت میکردیم لاپایی میزدیم با هم سوپر میدیدیم و برا هم جق میزدیم
حدود تا یه بار تو همون دوران بچگی که داشتیم همو انگولک میکردیم بهم گفت من میکنم بعد تو بکن
این حرفیه که همه اولش میزنن برا گول زدن… منم قبول کردم و کشیدم پایین… شروع کرد لاپایی زدن و خودشو خالی کرد. نوبت من که رسید فرار کرد و نداد
بعد از اون روز گفتم تا نکنمش دیگه نمیزارم هیچکاری باهام بکنه… یه سال بعدش تو مدرسه با یکی از همکلاسیام به اسم مهدی رفتیم تو دسشویی مدرسه و باز همین اتفاق افتاد لاپایی بهم زد و قرار بود زنگ بعد اون بده که فرار کرد… ولی ایندفه یه چیز عجیبی بود… ایندفه خیلی لذت بردم
حس کردم چقدر گرمای کیر رو دوس دارم
ولی از اونجایی که رضا و مهدی لاشی بازی در میاوردن دیگه نمیذاشتم هیچ کاری بکنن
وقتی رفتم دبیرستان راهم خیلی طولانی بود. همیشه اتوبوس سوار میشدم. یه مرد میانسالی وسط راه سوار میشد. چون همیشه اتوبوس شلوغ بود سرپا بودیم. منم جلو در وایمیسادم که جلو رو ببینم و هوا بخورم. این مرده میومد و همیشه همه بچه هارو انگشت میکرد
هیشکی هم از ترس آبرو صداش در نمیومد فقط سعی میکردن جا به جا شن… تا اینکه رو من سیخ کرد و داعم انگشت میکرد و میمالید کونمو و لذت میبردم
تو مدرسه هم خیلی انگشت میشدم ولی در همین حد
تا رفتم دانشگاه… اونجا کونی بودن از سرم افتاد تقریبن
ولی بعضی وقتا برا تنوع سوپر گی میدیدم و یاد بچگیام میکردم… موقع جق خودمو انگشت میکردم. انگار که دارن میکنن… بعد یه مدت باز اون حس بیدار شد. دیدم پسرخالم رضا دیگه لاشی بازی زیادی در نمیاره علاقم بهش زیاد شد… البته اینم بگم از بچگی تا الان بهترین دوستای هم بودیم ولی نمیذاشتم کاری باهام بکنه.
تا اینکه یه شب با هم مست کردیم. من میخاستم جق بزنم و بخوابم
اونم گفت ای بابا باز میخای بزنی… گفتم اره زده بالا شدید باید خالی شم… شروع کردم زدن بیش از چهل دقیقه داشتم میزدم و آبم نمیومد
به رضا گفتم ای بابا نمیاد بیا یکم بساک برام بیاد تموم شه کون که نمیدی بساک حداقل باز جمله همیشگی رو گفت: اول تو… منم گفتم گمشو اصن نخواستم داشتم میزدم که شروع کرد مالیدنم دیگه میخاستم فقط آبم بیاد داشت کون و رون پامو میمالید… تو اوج بودم که آبم اومد دستشو زدم کنار و گرفتم خوابیدم
فکر جدیدی تو سرم شکل گرفت… تشنه کیر بودم و تنها گزینه رضا بود… چند بار دیگه با هم مست کردیم و هی بهم میگفتیم بخور میخورم بکنم میزارم بکنی و از این چیزا…
هفته پیش خونه خالی بود و تصمیم گرفتیم مست کنیم
خیلی خوردیم جوری که تلو تلو میخوردیم هوای خونه هم گرم بود بعد خوردن رضا رفت دراز کشید
من یکم فوتبال نگا کردم که دیدم زده بالا. گفتم برم بزنم بخوابم… در حین زدن کونم دلش آب کیر خواست و دهنم تشنه کیر شد. رضا خوابش برده بود… صداش کردم جواب نداد… دلو زدم به دریا و رفتم پتو رو زدم کنار و شلوارشو یکم دادم پایین کیرش اومد بیرون… یکم براش زدم دیدم بیدار نمیشه شیرجه زدم کیرشو کردم تو دهنم و شروع کردم ساک زدن شلوارش کامل پایین نرفته بود و هی میومد بالا…سعی کردم تا زیر کونش بدم پایید که یهو بیدار شد و ناخوداگاه شلوارشو کشید بالا… گفت چیکار میکنی… گفتم میخام… گفت چی?…گفتم کیرتو میخوام… یکم مکث کرد گفت باشع بیا آروم بخور… گفتم تو هم باید بخوری برام… سریع 69 شدیم و شروع کردیم ساک زدن… دیدم کیرم داره منفجر میشه گفتم رضا به پشت بخاب یکم بکنمت بعد تو پارم کن گفت نه کون نمیدم… لاپایی بزن
یکم لاپایی زدم گفتم باز کن بکنم دیگه ناز نکن گفت باشه ولی اول بزار منم لاپایی بزنم
به شکم دراز کشیدم لاپایی داشت میزد که یه دردی تو کونم پیچید گفتم بکش بیرون جر دادی… رفت کرم آورد زد به کیرش گفت بزار بکنم بعد بکن منم که هنوز مست و پارع بودم شل کردم آروم آروم کرد تو و شروع کرد تلنبه زدن رو شکم خابیده بودم و اونم روم افتاده بود و فقط میکرد (آخ باز حوس کردم) گفتم بسه… بلند شد پشت و رو شدم گفتم بشین روش… گفت باشه بعد دیدم پاهامو گذاشت رو شونش و کیرشو باز کرد تو کونم و تلنبه زد گفتم لاشی قرار بود بشینی… بهم گفت من کون بده نیستم امشب فقط میکنم
منم که داشتم لذت میبردم گفتم باشه پس بکن
اونم جوون تازه ای گرفت و تلبه هاشو شدید کرد… صداش کل خونرو برداشته بود من داشتم آه آه میکردم و اونم داشت نفس نفس میزد گفتم وایسا برم دسشویی… رفتم برگشتم پریدم رو کیرش و شروع کردم ساک زدن کیرش هم تو کونم بود هم کرمی ولی انقد مست بودم حالیم نبود یه رب براش ساک زدم اونم اومد و شروع کرد ساک زدن چند دقیقه خورد که گفتم وایسا درد میگیره.
مهر تایید بر ادامه کون دادنم زدم… باز به شکم خوابوند و یهو کرد تو و شروع به تلمبه زدن دستمو از پشت بهش حلقه کردم محکم فشار میدادم که محکم تر بکنه… اونم یه روش جدید پیاده کرد. میکشید بیرون یهو میکرد تو… واقن لذت بخش بود واقن اونجا خواستم تا آخر عمرم مفعول باشم… بعد دوباره پشت وروم کرد و پاهامو انداخت رو شونه هاش و تلنبه هاش شروع شد نیم ساعت تمام تو این پوزیشن بودیم فقط میکرد بدون توقف… بعد یهو کشید بیرون و گفت پاشو…
گفتم نه بکن همینجوری خوبه
گفت آبم اومده پاشو برو کونتو بشور… دست زدم دیدم غرق آبه بلند شدم رفتم خودمو شستم بعد که اومدم بیرون دیدم رضا خوابه منم لباسامو پوشیدم و خوابیدم
نوشته: احمدوفسکی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید