این داستان تقدیم به شما
مهلا هستم. 29 سالمه. قبلا خاطره ی اولین کون دادنمو براتون نوشتم. حالا میخوام اولین سکسم با رضایت خودمو بنویسم براتون…
***
بعد از اون کون دادن زوری افسردگی گرفته بودم. سوم دبیرستان بودم که به خیال خودم عاشق شدم اونم عاشق پسری که نه سال ازم بزرگتر بود. چون بی حوصله بودم بابام برام یه کامپیوتر قسطی خرید. اون سالها تو شهر ما کمتر کسی کامپیوتر داشت. ماهان دوست داداشم بودو دانشجو. میومد خونمون به داداشمو من کامپیوتر یاد میداد. کم کم حس کردم بهش علاقه دارم. اونم دست کمی از من نداشت. به هم نزدیکتر شدیمو جایی به خودم اومدم که دیدم تو اتاقش زیرش خوابیدمو داره با ولع سینه های کوچولومو میخوره. کلاس اضافه ی مدرسه رو پیچونده بودمو الان داشتم زیر دست اون کسی که ادعای عاشقی میکرد دستمالی میشدم. از خودم بدم اومده بود با اینکه با رضایت اومده بودم پیشش تا راجع به آینده مون حرف بزنیمو اینکه چطور خانواده هامونو راضی به ازدواجمون کنیم. فکرشو نمیکردم از کسی که عاشقشم همچین رودستی بخورم. ازش بدم اومد. هلش دادم عقب از روم رفت کنار. مث سیخ سر جام وایستادمو نفس نفس میزدم. اینبار مث دفه اول، اون دختر چشم و گوش بسته نبودم که فکر میکرد با کون دادن حامله میشه. همه چیزو دیگه راجع به سکس میدونستم.
اومد سمتمو گفت چی شد عشقم چرا پا شدی. از خشم دهنم باز نمیشد که بهش بگم قرارمون این نبود. از نگاهم نفرتمو خوند که گفت خب بخاطر سن کمت و بیکاری من بابات تورو به من نمیده پس بذار پرده تو بزنم تا مال هم بشیمو مجبور بشن قبول کنن. انگار که یه سطل آب یخ ریختن رو سرم. جا خوردم مث چی. من اومده بودم قرارای قشنگ بذارمو اون ….
بغلم کردو دوباره افتاد به جون سینه هام که هنوز از مانتو بیرون بود. جیغ زدم گمشو عوضی. چی داری واسه خودت شرو ور میبافی. رفت عقب. مانتوم رو جمع و جور کردمو کیفمو از کنار اتاق برداشتم که برم از پشت بغلم کرد. آروم در گوشم زمزمه میکرد. حرفای قشنگ میزد. منه احمق که فک میکردم عاشقمه خام شدم. سست شد پاهام؛ کیفم از دستم افتاد رو زمین و دوباره زیرش ولو بودمو سینه هام که دیگه درد گرفته بودو محکم میمکید. انقد کوچولو بودن که کامل تو دهنش جا میشدن. مانتو و تاپ و سوتینمو درآورده بود و مقنعه مم یه گوشه ی دیگه ی اتاق افتاده بود. لذتی برام نداشت. یاد کون دادنم به سلمان افتاده بودم. ترسیده بودمو میلرزیدمو ماهان فک میکرد حس شهوته. هنوزم حرفای قشنگ میزد. از کلبه ی چوبیمون تو جنگل و بچه مون که اسمش قرار بود “هستی” باشه.
آروم آروم رفت پایینو رسید به شکمم. زبونشو میچرخوند توی نافمو دستشو از رو شلوار گذاشته بود رو کسمو فشار میداد. چشمامو بسته بودمو به خانواده ی بیچاره م فکر میکردم ولی ته دلم به عشق ماهان گرم بود. آروم شلوارمو (شلوار فرم مدرسه ای بود و کمرش کشی بودو دکمه نداشت) خیلی راحت کشید پایین. من که فکر اینجاهاشو نکرده بودم بخاطر همین کس پشمالوم از زیر شرت پیدا بود. یه لحظه نگاهمون تو هم گره خورد. از خجالت نگاهمو دزدیدم. تو یه لحظه شرتمو تا زانو داد پایین. هنوز کسم خیس نشده بود و لذتی نبرده بودم. با دوتا انگشتای دست راستش کسمو از هم باز کردو با دست چپشم سینه مو میمالید.
داغی انگشتاش که به کسم خورد وا رفتم. تنم گر گرفت. خیسی کسمو حس کردمو اونم با لبخند نگاهم میکرد. فهمید حشری شدمو انگار که خیالش راحت شده باشه زبونشو کشید رو چوچولم که از زیر یه عالمه موهای کسم با دوتا انگشتش اومده بود بیرون. آه و ناله م بلند شد. چند بار لای کسمو کامل لیس زد و نوک زبونشو رو سوراخم چرخوند. دیگه حال خودمو نمیفهمیدم. داغ داغ شده بودم. اولین لذت سکسی تو عمرم بود اونم از طرف عشقم. خودشو کشید بالا و اومد روم. چشمامو بوسید و گفت تا آخرش مال منی باشه؟ لال شده بودم انگار. چشمامو به حالت تایید حرفش بستمو باز کردمو اینبار من لبامو رو لباش گذاشتم. همینجور که لب تو لب بودیم بغلم کردو خودش رفت زیرو منو برد روی خودش. گفت اجازه میدی لباسامو در بیارم. پیرهنشو که درآورده بود قبلش. فقط رکابی تنش بودو شلوار. دستامو انداختم زیر رکابیشو کمکش کردم در بیارتش. شلوارشم همونجور که روم خوابیده بود با شرتش یه جا کشید پایینو با پاهاش پرت کرد اونطرف. حالا لخت لخت روم خوابیده بود. کیرشو لای پاهام حس میکردم.
قد بلندش باعث میشد کیرش پایینتر از کسم باشه. دوباره از خوردن سینه هام شروع کردو به لیسیدن کسم رسید. بعد دستشو گذاشت زیر گردنمو کشیدم بالا تا بشینم روبروش. رو زانو نشسته بودو کیرش البته خیلی بالاتر از سر من. خودشو مایل کرد سمت پایینو سر کیرشو گذاشت رو لبم. دوس نداشتم بخورمش. بدم میومد. با التماس نگاش کردمو اونم بدون اصراری هلم داد عقب که افتادم رو زمین. انگار وحشی شده بود. پاهامو باز کردو کیرشو گذاشت دم سوراخ کسم. نگام کردو بی درنگ با یه فشار محکم هلش داد تو کسم. یه درد عمیق تو کل بدنم پیچیدوبا یه جیغ بلند اشکام بی اختیار میریختن و ناله میکردم. کیرش تا ته تو کسم بود. کیری که خیلی گنده تر از کیر سلمان بودو خداروشکر کردم که قرار نبود بره تو کونم. بدون توجه به درد من کیرشو کامل کشید بیرون و دوباره با قدرت فرو کرد تو کسم. داشتم نابود میشدم از درد. بدن نحیف و لاغرم طاقتشو نداشت. ولی ماهان بدون ذره ای رحم شروع کرد تو کسم تلنبه زدن. فقط درد بود و درد. ولی تو همون حال یه سوال تو ذهنم میچرخید که چرا از کسم خون نیومد. کسم خشک بودو چون لذتی نمیبردم از آب شهوتمم خبری نبود. تو همین فکرا بودم که ماهان کیر گنده شو از کسم در آورد و همه ی آبشو ریخت روی شکمم و موهای کسم. بعدشم خودشو ول کرد رو زمین کنارم.
***
حالا هردومون کنار هم خوابیده بودیم و من از درد به خودم میپیچیدم که ماهان بی مقدمه گفت: این فیلمارو واسه من بازی نکن که درد داری. کجا پرده تو به باد داده بودی که میخواستی با ازدواج با من ماست مالیش کنی.
شوکه شدم. هزار تا سوال تو سرم میچرخید. نکنه سلمان اونروز به پرده م آسیب زده. نکنه تو بچگی بلایی سرم اومده و …
گریه م شدت گرفت. پا شدم با بدبختی و هزار تا درد و تحقیر، کسمو شکممو از آب کیرش با شورت خودش پاک کردمو لباسامو پوشیدمو زدم بیرون از خونشون. نامرد حتی نیومد دنبالم. فکرم مشغول بود. عشقم بهم تهمت زده بود. منو پس زده بود. بعد چندروز که اشک و ناله و زاریهام تموم شده بود جریانو با دخترخاله م که پرستاری میخوند در میون گذاشتمو اون گفت که احتمالا پرده ت ارتجاعی بوده و از یه دکتر زنان برام وقت گرفت. دکتره بعد از معاینه م بهم اطمینان داد که پرده م ارتجاعیه و گفت میتونم از ماهان شکایت کنم. اما من طاقتشو نداشتم به هزار دلیل که شاید یکیش این بود که هنوز عاشقش بودم. یه دختر هفده ساله بودم با یه دل شکسته و هزار تا آرزوی دفن شده و این تازه شروعی بود برای سکسهای بی پایان من با کسایی که حتی اسمشونم گاهی نمیدونستمو بعد این همه سال هنوز مجردم البته با یه کس که بعد این همه سکس هنوز مث روز اول تنگه و هر مردی رو از پا در میاره…ماهان اما چن سال بعد اون جریان ازدواج کردو جالبه که نامرد اسم بچه شو گذاشته هستی!
نوشته: چیزلا… ببخشین مهلا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید