این داستان تقدیم به شما

ساعت هفت و نیم صب دم در خونمون بود.
با عجله و استرس داشتم پرواز میکردم به سمتش
رسیدم سر کوچه و دیدم توی ماشینش خوابش برده. در ماشینو باز کردم و از خواب پرید. خودمو پرت کردم توی بغلش. خیلی دلم واسش تنگ شده بود.
میدونستم حالا که صبح به این زودی داریم میریم خونه خواهرش و واسه اولین بار من واون توی یه خونه تنهاییم اتفاقای خوبی نمیفته. ولی من عاشقش بودم. واسم مهم نبود چی میشه.
اول رفتیم بنزین زدیم. اولین بار بود که توی روشنایی روز و با نور خورشید میدیدمش. چقدر زیبا بود… منم سعی میکردم مدام زل بزنم تو چشاش. چشمای سبزم توی نور آفتاب بهتر میشد و اونم عاشق چشام بود.
احساس میکردم اون روز بیشتر دوسم داره. ما بعد از یک سال فقط لپ همو بوسیده بودیم اونم فقط یکبار! از فکر اینکه امروز بعد از یکسال بالاخره طعم لباشو میچشم قلبم به تپش افتاده بود. بوی عطر تلخش ماشینو پر کرده بود. قبلا میگفت سیگار کشیدن خط قرمزمه ولی یهو شروع کرد سیگار کشیدن. با اینکه خیلی اعصابمو خورد میکرد ولی دیدنش موقع سیگار کشیدن با اون ژست سکسیش و وقتی اون لبای سرخ و قلوه ایش دور سیگار حلقه میشد منو بیشتر به هوس مینداخت.
بالاخره رفتیم توی اون خونه.
خونه ی نقلی و قشنگ خواهرش. رفته بودن یزد و من و اون کاملا تنها بودیم. من نشستم روی مبل و اونم مبل روبروم. با یه خنده ی خیلی قشنگی نگام میکرد و باهام حرف میزد. خدایا چقدر دوسش داشتم…
خیلی استرس داشتم و در عین حال هم سعی میکردم خودمو کنترل کنم هم دوس داشتم واسش دلبری کنم و الان که فکر میکنم حتما حرکاتم خیلی مضحک بوده.
بهم گفت بیا بشین پیشم! کنارش میز بود و جامون نمیشد. گفتم اونجا تنگه تو بیا پیش من!
تا نشست جفتم و دستشو انداخت دورم با همون مانتو و روسری و کیف عین یه بچه خودمو پرت کردم توی بغلش و سرمو گذاشتم روی سینش. خندش گرفت و گفت با کیف؟ کیف و روسریمو ازم گرفت و گذاشت کنار. اونم دستشو دورم حلقه کرد و مرتب بوسم میکرد و قربون صدقم میرفت. کاملا غرق خوشی بودم که یهو گفت تو نمیخوای بوسم کنی؟ اینقدر توی خلسه بودم که اصن اونو یادم رفته بود. یه ماچ محکم از لپش کردم و دوباره سرمو گذاشتم روی سینش که بازم بوسم کنه و من لذت ببرم. همونجور که داشت نازم میکرد یهو گفت ببینمت. سرمو آوردم بالا و از نزدیکترین فاصله ی ممکن چشم تو چشم شدیم. حالت نگاش عوض شده بود. با جدیت چشماش روی اعضای صورتم میگشت. میدونستم که نزدیکه. اصلا نفهمیدم چی شد. انگار که من چند ثانیه خواب بودم و بعد که بیدار شدم دیدم فاصله ی لبامون به میلیمتر رسیده. من گیج بودم و ترسیده بودم. چشامو بسته بودم و منتظر بودم. با چشای بسته لبام دنبال لباش میگشت و بالاخره بعد از یک سال لباشو گذاشت روی لبام و محکم فشار داد و اولین بوسه ی ما اونجا شکل گرفت… لباش میلرزید و منم گیج و منگ هم داشتم از بوسیدن عشقم لذت میبردم و هم توی شوک بودم که چه اتفاقی داره میفته. نشست روبروم و زل زده بود تو چشام. من خجالت کشیده بودم و یه لبخند کمرنگ زده بودم . شاید اگه کسی اونجا بود بهمون میخندید. عین دیوونه ها فقط همدیگه رو لمس میکردیم و سفت همو بغل میکردیم. داشتم له میشدم!
از شب قبلش به دروغ بهش گفته بودم پریودم چون گیر داده بود میخوام بخورم برات. خب کیه که بدش بیاد؟ ولی من ته دلم به یه چیزی شک داشتم و دلم راضی نمیشد بدنمو بسپرم بهش. با این حال کاملا شیو کردم و تمیزه تمیز رفتم پیشش. با یه نگاه به پایین تنم گفت خوب شدی؟ همین که خواستم بگم آره انگار یه نفر بجای من گفت نه…
روی مبل دراز کشید و رفت کنار که منم بخوابم پیشش. میگفتم بابا جامون نمیشه. هی میگفت بابا این همه جا! آخه من یکم تپلم و دلم نمیخواست جلوش از مبل بیفتم و ضایع شم. با اکراه خوابیدم جفتش . انگشتشو روی پوست گردنم کشید و اسمشو نوشت روش. دستشو انداخت دور پام و انداخت روی پای خودشو با خنده گفت مثل فیلما! و بعد لبامون رفت تو هم. لبای همو مک میزدیم و کم کم داشتم حس میکردم که خیس میشم. یه لحظه از هم جدا شدیم و توی چشام زل زد و گفت همین چشات خرم کرد! سرشو گذاشت روی سینم و مثل یه بچه توی بغلم افتاده بود. گفت هیچکس تاحالا اینقدر با عشق بغلم نکرده بود. به پوزیشن قبل برگشت و دوباره لبامون به هم قفل شد. لبامو مک میزد و یهو شروع کرد سینه هامو مالیدن. خندیدم و گفتم ای کثافت! من داشتم بیشتر خیس میشدم و اونم لپای کونمو میمالید. دستمو گرفت و گذاشت روی خشتکش. اخمام رفته بود تو هم و خندم گرفته بود و سعی میکردم تو چشاش نگاه نکنم. فقط سفتی حس میکردم ولی نمیتونستم تشخیص بدم کیرشه یا زیپ شلوارش که یهو کشید پایین و کیرش افتاد بیرون. خندش گرفت و منم با چشای گرد شده داد زدم هولی شتتتتت!!! دستمو گذاشت روی کیرش و میمالید و همزمان لبای همو میخوردیم. یهو بلند شد که پیرهنشو در بیاره. من خندم گرفته بود و سقفو نگاه میکردم که بغلم کرد و شروع کرد ازم لب گرفتن و سینه هامو مالیدن. یهو اومد روم و چند ثانیه توی چشام نگاه کرد و لباشو گذاشت روی گردنم. آه خدای من… اگه خجالت نمیکشیدم از لذت آه میکشیدم… آروم آروم گردنمو بو میکرد و بوس میکرد و نفس میکشید و من دیگه کاملا شرتم خیس شده بود و جریان آب رو توی کسم حس میکردم. پاهامو دورش حلقه کرده بودم و موهای طلاییشو چنگ میزدم. خودمو بهش فشار میدادم که سنگینیشو حس کنم. من دلم نمیخواست ولی با اصرار اون لباسمو دراوردم. چشاش قرمز شده بود و معلوم بود خیلی حشریه. بهش گفتم بشینه. یه کیر تقریبا 15 سانتی کاملا شق شده که یه ذره از پوست سفیدش تیره تر بود و کاملا شیو شده و تمیز و خوشبو بود جلو چشم بود. از پایین تا نوکشو لیس زدم و بعد همشو کردم توی دهنم. میخواستم واسش عین پورن استارا باشم. کیرشو تا ته کردم تو حلقم و از پایین تا کلاهکشو یه مک محکم زدم. زبونمو دورش میچرخوندم که دیدم چشاشو بسته و با یه صدای خفه میگه بخور. وقتی میدیدم داره لذت میبره بهترین لحظه دنیا بود واسم. نوکشو مثل آبنبات به لبام میمالیدم و توی چشاش زل زده بودم. چشاش خمار شده بود و با صدای خفه مردونه و سکسی آه میکشید. خیسی نوک کیرشو خوردم. تقریبا شور و ترش بود! سینه هام که به زانوش مالیده میشد منو کشید بالا و دستشو رسوند بهشون. با یه دست دیگشم دستمو با عشق گرفته بود. سرمو تند تند عقب جلو میکردم و صدای بزاق دهنم بیشتر حشریش میکرد. یهو تو دهنم تلنبه زد که عوق زدم و خندش گرفت. آّب دهنمو با یه ژستی که چندش آور نباشه به کیرش مالیدم و شروع کردم با سرعت مالیدن کیرش. با کمک خودش شلوارشو بیشتر کشیدم پایین و تخماشو کردم تو دهنم و مک میزدم و همزمان کیرشم میمالیدم. کاملا سرش عقب رفته بود و چشماشو بسته بود. دستم داشت خواب میرفت. میخواستم سرمو بلند کنم که سرمو محکم فشار داد پایین. پاهاش میلرزید. دستمو میذاشت روی کیرش و بالا پایینش میکرد که بمالمش ولی دستم خواب رفته بود. با شدت تر تخماشو میمکیدم که خودش شروع کرد کیرشو مالیدن و با یه آه از ته گلوش آبشو ریخت روی شکمش. منم خسته بعد از نیم ساعت ساک زدن خودمو انداختم روی پاش. گفت دیدی گفتم وقتی میگم کمرم سفته الکی نمیگم؟
.
.
.
بعد از دو ماه با زنگ زدن دوست دختر قبلیش ولم کرد رفت و زندگیمو نابود کرد. من بر خلاف میل خودم رفتم باهاش توی اون خونه که پیشم بمونه. چون همش دعوا راه مینداخت که چرا نمیای خونمون و تهدیدم میکرد که رابطمونو تموم میکنه. ولی بالاخره رفت.
از اون موقع بعضی وقتا با فکر اون روز اینقد کسمو میمالم تا ارضا شم و فکر میکنم اون ارضام کرده. بعضی وقتا به این فکر میکنم اگر میزاشتم اون روز کسمو بخوره چی میشد؟ حسش چجوری بود؟ یعنی هنوز بهم فکر میکنه؟ یعنی به اون روز فکر میکنه؟ به اون سیزده بدری که من و اون اولین هامون رو باهم تجربه کردیم؟

.
این داستان کاملا واقعیه!

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *