این داستان تقدیم به شما
اسمم مجتبی هستش و 21 سالمه. اولین بار 15 سالگی کون دادم. درواقع کونم گذاشتن. یکی از پسرای فامیل بود. من خونشون زیاد میرفتم و بعضی شبا هم میموندم. مدت تقریباً طولانی، نزدیک یک سال، فقط منو میمالوند. هرجا که فرصت میشد. موقع خواب زیر پتو، موقع بازی، وقتی که یه جا تنها می شدیم. هیچ فرصتی رو از دست نمیداد. یه شب توی اتاقش مثلاً میخواستیم بخوابیم. منو لخت کرده بود و خودش هم لخت بود. حسابی حشرش بالا بود. کلی بوسم کرد و قربون صدقم رفت و از پشت چسبیده بود بهم. منم خوشم میومد.
گرما و فشار بدنش که از پشت بهم چسبیده بود آرومم میکرد و فشار کمرش که یه کفل وارد میشد و حرکت کیرش لای پاهام و سر خوردنش روی رونام شور و هیجان در من ایجاد میکرد. یک حس دوگانه ی عجیب و ناآشنا و البته لذت بخش بود. با آرامش خوابیده بودم و اجازه میدادم هرکار که میخواد با بدنم بکنه و هیجانی که ایجاد میشد رو به کفل و رون هام میدادم و با انقباض عضلاتم تلاش میکردم از این منبع تولید لذت، کامجویی بیشتری نصیب خودم و شریکم بکنم. بالاخره پسر فامیل از لاپایی خسته شد و قصد دخول کرد. وازلین آورد و من رو به پشت خوابوند، بالشتی زیر کمرم گذاشت، با وازلین در و کلید رو چرب کرد و روی من خوابید.
سرم رو برگردوندم و دیدم که با دقت به پایین نگاه میکنه و کیرش رو روی سوراخم تنظیم میکنه. سر کیرش رو احساس میکردم که روی سوراخ بالا پایین میشد. دستم رو بردم پشتم و کیرش رو گرفتم تا تنظیم کنم. تقریباً 16 سانت بود و قلمی. روی سوراخ تنظیم کردم، بعد آروم فشار داد. ورود دردناکی بود. دردی بود که زندگیم رو عوض کرد. بعد از اون درد تمام پسرا و مردا تبدیل به منابع بزرگ لذت شدند که در یک قرار داد جنسی میتونستم از لذت استفاده از بدن های همدیگه برخوردار بشیم. یک لحظه بعد تمام کیرش داخل روده ی بزرگم بود. یک لحظه از درد ناله کردم و سریع دهنم رو گرفت. خواستم به خودم بپیچم که متوجه شدم اسیر وزن سنگینش و بازوهاش که دورم حلقه کرده بود شدم. چند ثانیه بعد متوجه شدم تقلا شرایط رو سخت تر میکنه. آروم شدم و خودم رو رها کردم. باگذشت زمان کوتاهی از دردی که در مقعدم حس میکردم و تمام وجودم رو گرفته بود کم شد تا اینکه آروم آروم درد به کل از وجودم خارج شد. با تموم شدن درد کار سامان تازه شروع شد. کمرش رو آروم بالا پایین میکرد و ضربههای نرمی به کفلم وارد میکرد. درد خیلی کمی همراه با احساس خیلی شدیدی شروع شد. حرکت کیرش رو کامل و با تمام وجود احساس میکردم. ذره ذره که عقب میرف یا به جای قبلی خودش برمیگشت رو حس میکردم. انگار توی دستم و جلوی چشمم بود. دیگه آرامش نداشتم. پر از هیجان شده بودم. بیقراری من باعث نمیشد که بخوام حرکتی کنم. بلکه میخواستم سامان حرکت تند تر و پرشور تری داشته باشه. سامان تلمبه زدنش رو تند تر میکرد و خوردن شکمش به لپای کونم شلپ و شلوپ پر شوری راه انداخت. تلمبه زدن تند سامان زیاد طول نکشید. یک لحظه کمرش رو با تمام توان به جلو فشار داد و دستاش رو با تمام توان دور بدنم گره زد. مث ماری بود که دور طعمهاش چنبره زده و تمام توانش رو برای غلبه به شکارش به کار گرفته. یک فشار ناگهانی مثل شوک بهم وارد کرد، با فاصله ی چندثانیه یک شوک دیگه. احساس کردم داخل مقعدم کوره روشن شده. فشار سامان کاملاً قطع شد. مار چنبره زده فاتح شده بود و به آرامش برگشت. با آرامش سامان من هم آروم شدم. انگار هیجان از منبعی ساتع میشد که فقط موقع اتصال ما به هم به کار میافتاد بود. توی کونم خیلی داغ بود. انگار که کیرش اونجا منفجر شده بود. تقریباً همینطور بود. با حرکتش داخل روده ام چاشنی ها فعال شده بود و در نهایت بومب! انفجار رخ داد. سامان مثل جنازه روی من افتاده بود. من کم کم از بیهوشی لذت خارج میشدم و برای اولین بار به این فکر کردن که نکنه صدای ناشی از شور جنسی ما کسی رو بیدار کرده باشه و یک ذره نگران شدم. هرچی کیرش کوچیک تر میشد گرما داخل روده هام پخش تر میشد. گرمایی که از وجود سامان وارد من شده بود.
مدت کوتاهی گذشت و سامان جسدش رو از روی من به سختی حرکت داد و خودش رو کنار انداخت. گرمایی که داخل بدنم تزریغ کرده بود قصد داشت از کونم خارج بشه . به خوبی حس میکردم. آب کیرش و هوا از کونم خارج شد. دستم رو بهش زدم و دیدم مایع لزجیه که ریخته شده داخل کونم. منقبض و منبسط شدن دهانه ی مقعدم رو حس میکردم. مثل تپیدن قلب بود. انگار داشت نفس نفس میزد. سامان هم اول که کارش تموم شد نفس نفس میزد. حالا آروم آروم کنارم بود و شروع کرده بود به ناز کردن سرم. از خودم و بدنم تعریف میکرد و قربون صدقه ام میرفت. من همینطور به پشت خوابیده بودم. سنگین شده بودم و حرکت برام سخت بود. کیر ساسان که از مال من توی اون سن خیلی بزرگتر بود حالا کوچیک و مغموم شده بود. کیرش ابزار استخراج لذت از داخل کونم بود.
چند دقیقهای گذشت که توانم برگشت و تونستم برم دستشویی تا کامل کونم رو تخلیه کنم. راه رفتن سخت بود و یک کم دردناک. داخل دستشویی باد زیادی از مقعدم خارج شد. بعد آثار منی رو از روی کونم پاک کردم و برگشتم توی رختخواب کنار سامان و هردو خوابیدیم. بعد از اون روز رابطه ی من و سامان متحول شد. من بیشتر خونه شون میموندم و هر شبی که میخوابیدیم بهش میدادم. اما دفعههای بعد داخل کونم خالی نکرد و بیرون می کشید. بعد دوروز ساک زدن به من یاد داد. از این کار هم خیلی خوشم اومد. قبل از کردن هم سوراخم رو حسابی لیس زد که اوج لذت بود. دیگه وضعیت ما مشخص بود. هروقت تنها میشدیم و فرصت بود من برای سامان ساک میزدم و شب قبل خواب بهش میدادم. تابستون بود که شروع کرده بودیم و تقریباً تمام تابستون من تجربه ی جنسی کسب کردم. حالتهای مختلف دادن رو یاد گرفتم و خیلی خوب ساک میزدم و کیر لیسی میکردم و آب کیر هم میخوردم.
نوشته: مجتبی خایه منی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید