این داستان تقدیم به شما

سلام بر دوستان . اولین بارم است که اینجا چیزی مینویسم …
***
اسمم سعید هست و ساکن تهران 35 سالمه و 7سال است که ازدواج کردم 2 بچه دارم و خانمومم اسمش رویا هست که 28سالشه و اندام خوبی داره زیاد خوشگل نیس ولی مهربونه و هوای منو خیلی داره مخصوصا تو سکس همیشه سعی میکنه منو راضی کنه هیچ وقتم تا بحال رو حرف من حرفی نزده اما گذشته از اینها یه خواهربزگتر از خودش داره که همسن من هست اسمشم الهام هست این الهام خانم که میشه گفت 14یا 15ساله که ازدواج کردن هنوز بچه ندارن اسم شوهرشم کریم هست . وضع مالی خیلی خوبی دارن کریم آقا بازاری هست و اوضاع مالیش توپه چنان که ماشین خودش x6 و واسه الهام خانم خوشگل یه آزرا خریده و انداخته زیر پاش …

 
از روز اولی که ما رفتیم واسه خانمم خواستگاری این الهام خانمم یه جورر خواصی به دلم نشست اما هیچ کاریش نمیشد چون که اون شوهر کرده بود از اندامش بگم که سینه هاش تا اونجایی که من از رو لباسش دید زدم و فهمیدم 85 هست و کونشم بزرگ و گرد . اونا شهر اصفهان هستن و سالی دو سه بار میشه همدیگه را دید . ولی من هر روز با خیال اون زندگی میکنم همش تو خیالم باهاش گردش میرم و صحبت میکنم . خیلی تو دل برو هستش این الهام خانم ناز . هر وقت با خانمم سکس میکنم تو ذهنم اونو تلاقی میکنم که باهاش سکس میکنم همش دوس دارم راجع بهش تو خونه صحبت کنیم و از خانمم همش میپرسم که از الهام اینا چه خبر تا جایی که یه بار خانمم گفت خیلی سراغ الهامو میگیری نکنه عاشقشی منم گفتم دیوونه نشو من اونو بخاطر خواهر زن بودن دوس دارم که البته اینو دروغ گفتم راستش واسش میمیرم هر موقع که ما میریم خونه اونها یا اونها میان خونه ما من دستو پامو گم میکنم نمیتونم خوب صحبت کنم و میبینم که الهام هم مثل منه اونم عین من وقتی با من روبرو میشه خودشو گم میکنه …

 
میدونم که اونم منو میخواد و من هم اونو اما نمیتونیم هیچکدوم پا پیش بزاریم الان 7سال هست که همش با یاد اون روزها را سپری میکنم ولی نمیدونم چطوری بهش بگم یا بفهمونم که بابا من عاشق اون سینه هاتم میخوام اونا را بخورم میترسم که بگم و زندگیم از هم بپاشه . از شما اساتید محترم خواهشمندم راهنماییم کنید که من چطوری بهش بفهمونم
ممنون میشم راهنماییم کنید.

 
نوشته: سعید اسکلت

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید