این داستان تقدیم به شما
سلام . من علیرضا ۱۷ ساله هستم . این داستان بخدا کاملا واقعیه
من دو تا دختر عمه دارم به نام بهاره و ستاره که ستاره بزرگتره . همیشه ارزوی سکس با اینا رو داشتم چون نمیتونم توصیف کنم که چقد خوشکلن مث ماهن
داستان از اونجا شروع شد که ما خونمون به خونشون نزدیکه و من همینطوری رفتم خونشون . بعد کل خونوداه به دو دختر رفتن بیرون که بعد زنگ زدن که یکی مرده . تا شب نمیاییم . میخوایم بمونیم شاید …
من موندم و اونا . ظهر بود که دوتاشون خوابیدن و منم بین اونا دراز کشیدم .
ما چون تو خوزستانیم در جه هوا بالاس . اونروز در جه ۵۱ درجه بود بخداااا
به خدا کولر هم خراب شده بود . از گرمایی پختیم !!!!!
دختر عمه های ۱۹ و ۲۱ ساله ام خودشون رو لخت کردن به جز شرت و سوتین ولی چون میخواستن که من نبینم . چادری نازک رو خودشون کشیدن .
سینه بزرگ . لبای عالی . دل منو برده بود …
موقعی که خوابیدن یواش چادر رو از سر بهاره کشیدم و لباشو بوس کردم که دیدم یک دفعه بلند شد و گفت چیکار میکنی منم دیگه دیدم ریدم زدم به خرابی . تو نگو.دوتا جنده هستن .
گرفتم ازش لب گرفتم دیدم گفت خیلی شیطونی . بعد لباشو دراوردم بعد سینه هاشو مکیدم بعد اومد کیرم رو خووورد کیرم ۱۸ سانت هست که گرفتن هی خوردش و گذاشتش لای سینه های بزرگش و هی بالا پایین می کرد . خیلی کیف می داد . بعد من از خوردن کس بدم اومد و نخوردم و کردم داخلش به همه ی روشها .
من دراز کشیدم و اون یواش نشست و گفت آه . یواش اومد پایین گفت واه . اومد تا کامل رفت داحل . سریع میومد و می رفت . بالا پایین می کرد و خواهرش ستاره فهمید که اونم خودشو لخت کرد و الان دوتاشون از من حامله شدن و مجبور شدم با دوتاشون ازدواج کنم …
این داستان کاملا واقعیه واقعی بودا واقعا واقعی مرسی که باور کردین چون فهمیدین که چقدر واقعی بود.
نویسنده: اکبر مشتی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید