این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان
من یه برادر زن دارم به اسم پویا. که اگه کلی بخوای حساب کنی پسره خوبیه. ولی خیلی خیلی تنبل و تنپروره. البته ساعت پنج صبح میره سر کار تا چهار بعد از ظهر . اما وقتی میاد خونه یکسره روی مبل ولو میشه و با گوشی ور میره.یعنی اگه تشنش بشه و کسی بهش آب نده همونجا از تشنگی میمیره. پارسال پویا با یه دختر که یه جورایی بچه محل قدیمشون بوده ازدواج کرد. دختره واقعا یه هلوی خوردنیه. پوست سفید و موهای خرمایی . قد متوسط و پاها و کونش واقعا پر و خوش فرم. چند سالی هست مداوم باشگاه میره.
اینو بگم که چون پدر زن من فوت شده و آقا پویای ما هم خیلی کون گشاد تشریف دارن ، یه سری کارهای مردونه ی خونه مادر خانومم رو من انجام میدم. مثلا اه بخوان خرید چیزهای خاصی برن یا تو بستن قرارداد خونه و خرید ماشین و حتی تمام هماهنگی های لازم واسه عروسیه پویا رو من ب عهده گرفتم. یعنی مادر زنم یکی از کارت های بانکیش همیشه دست منه. بگذریم طولانیش نکنم.
از وقتی آقا ویای ما متاهل شد و پای مهسا به خونه ی مادر خانوم من باز شد و همه با هم جمع میشدیم یه جا شوخی های ما هم یواش یواش شروع شد. من کلا ادم سر حالی هستم. و چون مغازه دار هستمو همیشه تا دیر وقت مغازه ام. شبهایی که قراره شبش اونجا جمع بشیم من چند ساعت جلوتر خانومم و بچم رو میبرم خونه ی مادر زنه و برمیگردم مغازه . و بعد از بستن مغازه حدود ده و نیم میرم بهشون اضافه میشم. اون اوایل نامزدیه پویا و مهسا هر دفعه میرسیدم خونه ی مادر خانومم میدیدم پویا رو مبل ولو هستش و همه پنچر و ساکت سرشون ب کار خودشون گرمه. انصافا تو دلم میگفتم زشته این پویا رفته دست دختر مردم‌رو گرفته اورده اینجا و خودش سرش تو گوشیه و مهسا هم ساکت نشسته ی گوشه.خانوم منم که درگیر بچه ی سه ماهشه‌ . واسه همین تا میرسیدم شروع میکردم شیطونی و گیر دادن به پیمان که پاشو پاسور بیار همگی ۲۱ بازی کنیم و این حرف ها و خداییش به کل فضا عوض میشد و همه شنگول میشدن. وجدانن هم نیتم بد نبود تو این کارها. اما رفته رفته یه جورایی متوجه ی نگاه های عجیب و غریب مهسا شدم. تا حدی که وقتی اینا عروسی کردن و رفتن خونشون من واسشون تو خونه جدیده کابینت سفارش دادم و وقتی کارشون حاظر شد زنگ زدم که مسا داره بارتون میرسه کارگر میاره بالا تو بگو یه گوشه خالی کنن تا من خودم رفیقمو میارم نصب میکنم. وقتی شب با رفیقم رفتیم انقدر این به من با یه حالت هایی نگاه میکرد و خودشو میچسبوند ب من که رفیقم گفت فرخ عجب مشتری خورده به پستت اگه همین الان بهش بگی تو دو ثانیه لباساشو واست میکنه. که بهش گفتم خفشو مرتضی فامیلمونه که اون دیوث هم گفت دیگه بهتر اینجوری تو رفت و آمدت ب خونه هم کسی شک نمیکنه.
بریم سر اصل مطلب:
 
یه روز من رفته بودم با ماشین تو کوچه ی همین پویا اینا که از چند تا در اونورتر خونشون از یکی از رفیقام لوازم جلو بندیه ۲۰۶ بگیرم . چون پخش دارن بهش گفته بودم واسم بیاره‌. درو زدم و لوازم رو گرفتم و نشستم تو ماشین تا حرکت کنم همین که دنده عقب گرفتم یهو یکی داد زد آخ آخ هواست کجاست و از همین کلی بازیها . پیاده شدم دیدم یه پسره معتاد از این کارتون خوابهاست. بهش گفتم داداش من هنوز دستی رو نخوابونده بودم چطوری خوردم ب تو؟؟ بعد متوجه شدم طرف دنبال پوله که بگیره بره مواد بزنه. گفتم چقدر بدم بذاری بری گیر داد ۱۰۰ تومن منم کلا تو جیبم ۳۰ تومن بیشتر نبود چون هرچی داشتم داده بودم به پول لوازم جلو بندی رو داده بودم دیگه پولی همراهم نبود. اون یارو معتاده هم انقدر تو مخی شده بود که اعصابمو ریخته بود ب هم.یهو یادم افتاد که عه خونه ی پویا اینا تو همین کوچه هستش . گفتم میرم از اونا میگیرم و بعد بهشون میدم‌. خلاصه اف اف رو زدم و مهسا جواب داد گفت بیا بالا رفتم جلو دره واحد درو که باز کرد خشکم زد . مهسا با چشمهای پف کرده و کاملا خوابالود یه تاپ یقه بازه نازک با یه شلوارک نخی کرم رنگ اومد جلو در اول خودشو پشت در قایم کرده بود و تا دید منم، یهو درو باز کرد و کلا خودشو گذاشت تو نمایش. با یه حالت کاملا خمار و همراه با ناز و اشوه گفت بیا تو عزیزم که من واقعا تن و بدنم شل شد. گفتم نه داستان اینه پول نقد داری. خلاصه پول و گرفتمو اومدم دادم به اون معتاده و رفت.تو راه همش استیل و اندام بلوریش تو ذهنم بود. اومدم مغازه زنگ زدم که مهسا جان شماره کارت بده واست کارت ب کارت کنم که گفت اولا که قابل نداره ولی میتونی یه دقیقه واسم نقد بیاری . اما نقد بیاری رو با یه حالت ناز و ادا گفت. منم دل رو زدم ب دریا و پول ورداشتم گازشو گرفتم سمت خونه. تو راه دو تا ترامادول با یه ویگرا خوردم که بتونم خوب راضیش کنم. رسیدم درو که باز کرد اصلا حالم دگرگون شد . یه شلوارک صورتی چسب چسب که پایین باسنش زده بود بیرون با همون تاپ سفید یقه بازه. دست دادم دستمو یه فشاره عجیبی داد خواستم مثلا پل رو بدم و بیام که دستمو کشید گفت حالا بیا تو یه صبحونه بخور که گفتم مهسا من خوردم الان ساعت یازده هه وقت صبحونه نیست که. که بی شرف گفت صبحونه ای که من بهت میدم فرق میکنه . سفارشی و منو آزاده‌. منم دیگه رد نکردمو رفتم تو. وجدانن همین‌که در و بستم یهو عین این ادم ندیده ها منو چسبوند به در و خودشم چسبید به من. دکمه ی پیرهنمو وا کرد و صورتشو چسبوند به موهای سینم. یه بویی کشید که من با آهی که بعد بو کشیدنش کشید راست کردم و ویگرا هم اثر خودشو گذاشته بود. یهو از خودم جداش کردمو چسبوندمش به همون در خودم رفتم پشتش سینه هاشو گرفتم تو دستمو از پشت کیرمو فشار دادم رو کون خوش فرمش. توله سگ انگار بدنشو سمباده کشیده باشی . خوش تراش و نرم و سور سور. دیگه شرو کردیم همونطوری که پشتش به من بود نشستم شلوارکشو تا زانو دادم پایین و صورتمو کردم لای باسنش. توله سگ شورتم نپوشیده بود. ب گفته ی خودش تازه دیشبم اپیلاسیون کرده بود. و میگفت دیروز صبح پریودم تموم شده. دوستان صورتمو کرده بودم لای کونش خیلی نرم و خوش فرم بود. کسش تپلی از لای پاش دیده میشد. زبونمو کشیدم رو کسش که یهو لرزید و کسش شد خیس خیس. تعجب کردم گفتم مهسا خوبه بیوه نیستی و شوهر داری چرا انقدر تو کفی من که هنوز کاری نکردم. گفت بخدا تو این یک سالی که تو خونه ی خودمونیم تو هیچ کدوم از سکس هام خالی نشده بودم چون پویا فقط میاد منو دمر میکنه و میذاره تو کسم دو سه دقیقه ای هم آبش میاد. بعد میره دوش میگیره و کپه ی مرگشو میذاره.

 
 
تو دلم گفتم خاک تو سرت پویا این زنو نباید کرد که اینو فقط باید تا صبح نازش کنی و بخوریش. بردمش رو تخت خواب و درازش کردم طاق باز و رفتم تو کسش. انقدر خوردمش که دیگه خودش التماس کرد و گفت تو رو خدا کیرتو بکن توش دارم دق میکنم. که منم یهو خوابیدم و گفتم بیا بشین روش که خودش اومد و انقدر کوسش خیس بود که یهو کیرم تا ته رفت تو کسش و شرو کرد به بالا پایین کردن. انصافا یه جوری تلمبه میزد و کیف میکرد که انگار تو کل عمرش کیر ندیده. بعد از چند دقیقه برش گردوندمو به صورت داگ استایل از پشت گذاشتم تو کسش.خدا رو شکر ترامادول هم خوب خشکم کرده بود و آبم نمیومد . من هر چی محکم میکردم اون میگفت بازم محکمتر بکن. خلاصه یهو چشمم افتاد به سوراخ کونش ولی تو دلم گفتم بیخیال این سوراخ چوب کبریت ازش رد نمیشه تو میخوای کیر بکنی توش. اما هر بار چشمم میوفتاد نمیتونستم ازش بگذرم گفتم شاید دیگه قسمت نشه بکنمش. گفتم مهسا جون میخوام کونتم افتتاح کنم که اولش گفت درد داره ؟؟؟ گفتم دروغ چرا اره ولی اگه حوصله کنیم و من آروم اروم بذارم تو هم هم زمان کسشو بمالی یواش یواش لذتش شروع میشه حتی از کس دادنتم بیشتر بهت حال میده. که گفت عیب نداره بکن من تو این یک سال تا حالا ارضا نشده بودمو پویا اصلا ب فکر من نبود . حالا که تو اول ب فکر ارضا شدن من بودی منم میخوام بیشترین لذت رو از کس و کونم ببری . خلاصه کله ی کیرمو آروم و با حوصله گذاشتم تو کون ناز و دست نخورده اش که یه آخ کوچولو گفت و شروع کرد به مالوندن کسش که منم یواش یواش تا ته هول دادم تو. بعد دو سه بار عقب جلو کردن یهو گفت بکن دیگه عرضه نداری جرم بدی؟؟ منم گفتم ای ب چشم و شروع کردمبا تمام توانم تلمبه زدن. لپای کونشو تو دستم گرفته بودمو حالا نکن کی بکن. انقدر با سرعت زدم که دو بار دیگه بدنش لرزید و ارضا شد که دیگه منم از لرزش اون به اوج رسیدم و همشو تو همون کونش خالی کردم. انقدر آبم زیاد بود که همش از سوراخش میزد بیرون. بیچاره سوراخ کونش قرمز قرمز شده بود و کسش خیس خیس. چند دقیقه تو همون حالت هولش دادم و خوابیدم روش بعد کلی بوس و تشکر بلند شدم و خودمو شستم و خدافظی کردم. فقط موقع بیرون اومدن با بغص بهم گفت کاشکی پویا هم یذره مثل تو بود. توروخدا قول بده این دفعه ی اول و آخر نباشه. هر جوری که بخوای بهت میدم فقط بیا پیشم. الان چند بار دیگه رفتمو تو همه ی مدل هایی که نتونسته بودم با زن خودم باشم با مهسا امتحان کردمو مشتی بدنشم رو فرم اومده

 

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *