این داستان تقدیم به شما
جندگی های من برای شوهر خالم و پسرخاله هام قسمت دهم
بعد رسیدن به خونه خالم تو قزوین، متوجه شدم، که خالم و شوهر خالم خونه نیستند، ساعت 3 بعد از ظهر بود پریود بودم خیلی هم بی حس، بعد از اینکه رفتم داخل پسر خالم جلوی در از رو مانتو به کونم دست میزد، شکاف کونمو انگشتاشو می کشید، گفتم نکن حوصله ندارم نهار نخوردم گشنمه، کوچیکه هم اومد سلام گفت بهم، بزرگه مانتومو داد بالا گفت اوف عجب کونی، گفتم نکن، از رو شلوار هی به کونم، دست میزد، میگفتم الان نه تو روخدا الان حوصله ندارم، دستشو داشت میبرد تو شلوارم که دستشو گرفتم، اونم خم شد دو طرف شلوارمو گرفت کشید پایین تا زانو، گفتم من پریودم، گفت به کست کار ندارم، گفتم یعنی چی، دیگه شورشو در آوردی، همونجوری که وایساده بودم، کوچیکه هم جلوم بود هی قربون صدقم میرفت میگفت قربون لبات، خلاصه شرتمو کشید تا وسط رونم پایین که نوار بهداشتی هم توش بود…
کیرشو در آورد یه تف به سر کیرش زد، یه تف به دم سوراخ کونم، کیرشو به زور چپوند تو ، گفتم آیییی اخخ اووف ، نکن توروخدا، ، یکمم خودمو خم کرده بودم، کمرو ناخوداگاه فرستادم تو باسنمو عقب فرستادم براش من اصلا انتظار نداشتم در بدو ورود باید بدم، کوچیکه که جلوم بود، شروع کرد به خوردن لبام، حس نداشتم لبامو فقط میذاشتم دهنش، اونم به زور با لباش لبمو باز میکرد زبونشو میکرد دهنم، و از رو مانتو به سینه هام دست میزد، بزرگه هم هی تلبمه میزد، مثل عقده ایی ها میخواست عقب جلو کنه، موقع فرستادن کیرش تا ته تو کونم ضربه میزد به کونم، یعنی مثل چکش میکرد تو کونم، منم آه و ناله میکردم، هی میگفت گایدمت، کیرم تو کونت کونده، دارم میگامت سارا، میدونست با این حرفا آزارم میده، کوچیکه لبام میخورد، بزرگه هونطوری سرپا شدید الحن تو کونم بیست دقیقه تلبمه زد، منم اشک تو چشمام جمع شده بود، آبش اومد تو کونم خالی کرد، داغیش بهم حال میداد، کیرشو کشید بیرون رفت کنار کوچیکه لبام ول کرد، کیرشو در آورد بی مقدمه کرد تو، کیرش کوچیکتر از کیر داداشش بود، تا خایه هاش میکرد تو کونم، و سینه هامو از رو مانتو فشار میداد، حس نداشتم اصلا…
هی عقب جلو میکرد کیرشو، اونم شروع کرد به بی ادبی کردن، هشت سال از من کوچیکتر بود، من 24 اون 16، میگفت کونده خانم، کونتو تا حالا چند بار گاییدم، گفتم نمیدونم، گفت کیرم تو کونت، گفتم تو که کیرت تو کونم هست دیگه چرا هی میگی، هی میگایید هی فحش میداد، دوست داشت تحقیر کنه، منم آه و اوه میکردم همش، رفته رفته سرعتشو زیاد کرد تا آبش اومد، خالی کرد تو کونم، بعدش کیرشو کشید بیرون، منم شورتمو کشیدم بالا، شلوارمو کاملا از پام در آوردم، ساکمو برداشتم رفتم اطاق، یه دامن قرمز برداشتم پوشیدم، تا زانو میومد، یه جوراب هم پوشیدم که خالم دعوام نکنه که چرا پاهام بیرونه، مانتومم که در آورده بودم، با یه تاپ مشکی که نافم قشنگ معلوم میشد، رفتم دست و صورتمو شستم، رفتم از آشپزخونه پلو خورشتی که از نهار مونده بود برداشتم نشستم رو صندلی میز نهار خوری، سوراخ کونم درد میکرد، ولی دردش برام عادی شده، حسابی غذا خوردم، پسرخاله هامم رفتند به ترتیب دوش گرفتن، بعدشم رفتن بیرون، خالم اینا اومدند، رفتم جلو روبوسی کردم، شوهر خالم یجوری با ولع بوسم کرد مشخص بود، رفتیم نشستیم، احوال پرسی کردیم، بعد ده دقیقه، یه لحضه خالم رفت دستشویی، شوهر خالم گفت بیا عسلم پیش من، گفتم نمیخام، گفت بیا دیگه، گفتم الان خاله میاد میبینه، گفت نیماد یه پنج دقیقه، من عادتشو میدونم، بعدشم حموم میکنه.
رفتم جلو گفت بشین رو پام، گفتم نمیشه، گفت بشین دیگه خوشگل من، از کنار نشستم رو پاش، در واقع نشستم رو کیر شقش، گفتم توروخدا شوهر خاله، امروز پسرات داغونم کردن، گفت پس حسابی گاییده شدی، کونتم میسوزه گفتم آره، گفت من واسه امروز نمیخوام، امشب استراحت کن. فردا خونه یکی از دوستام بریم، اونجا کونتو پاره میکنم، گفتم یعنی چی، یعنی دوستتم هست؟ گفت آره با چندتا از دوستام فردا قرار گذاشتم، گفتم عمرا. دامنو کشید به سمت بالا، گفتم یعنی چی؟ گفت میخوام اون رونای خوشگلتو ببینم، گفتم خجالتم میکشم، خب الان خاله ممکنه بیاد، با دستش رونامو میمالید، سینه هامو از رو تاپ دست میزد، گفت میخواد دامنو بده بالا رو کمرم با شرت بشینم رو کیرش که تو شلوار بود، تا داغی کونمو بیشتر حس کنه، گفتم نه، نمیذاشتم، گفت اگه نذاری همین الان میکنمت، منم ترسیدم، دامنمو دادم بالا، خلاصه یکم لب گرفت ازم، گذاشت بلند شم، خلاصه رفتم اطاقی که همیشه خالم برام در نظر میگرفت استراحت کنم، یکم خوابیدم، بعدشم رفتم حموم، خلاصه اون روز و شب تا فرداش اتفاقی واسم نیفتاد، سکسی پیش نیومد، تلفنی هم با شوهرم کم و بیش در ارتباط بودم، شبم در اطاقمو قفل کردم که پسرخاله هام نیان تو، صبح بلند شدم صبحونه خوردم، دوش گرفتم، حسابی به خودم از هر لحاظ رسیدم، ولی پریودم هنوز تموم نشده بود، شوهر خالم زنگ زد گفتم میشه بذاری واسه فردا، پریودم خب، اونم قبول کرد…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید