این داستان تقدیم به شما
سلام
بیژن هستم 37 ساله اهل هیچ مواد مخدری نیستم گهگاهی مشروب میخورم رو فرمم و زنا منو دوس دارن میگن مهرهی مار دارم
در مسافرتی که به یزد، در قم ایستادم صبحانه خوردم تا رفتم راهی شوم زنی بسیار زیبا و شیک پرسید آقا شما سمت کاشان میرید؟ گفتم بله یزد میرم امری بود؟
بله عرضی داشتم اگه ممکنه منو شوهرمو تا کاشان ببرید کرایه تان هم تقدیم میکنم
خانم من کرایه کش نیستم کجا دیدین با بنز E200 مسافرکشی کنند؟
ببخشید من فکر کردم این ماشین مال شماست عذر میخوام (چسب ماشینم دو تا سمند پارک بود)
نگفتم که نمیبرمتون تا یزدم بیاین مهمون من خیلی هم خوشحال میشم تنها دارم سفر می کنم
من با شوهرم هستم
دیدم خانم همون مرد خوشتیپ عینگ افتابی را مگه نمیگی؟
چرا اقا همونه ، مزاحم که نیستیم؟
نه تا باشه مزاحم های مثل شما خانم خوشتیپ و با شخصیت و همسرتونم معلومه مثل خودت باشخصیت و برازنده شماست بگو بیاد دارم میرم
رفت دست مرده را گرفت تازه فهمیدم نابیناست! اومد باهاش دست دادم خواستن هر دو عقب بشینند گفتم نه آقای محترم جلو بشین خانمت عقب باشه نگن من رانندتونم خخخخ
مرده اسمش قاسم بود خیلی با هوش و سخندان زنه اسمش مژگان حوری بهشت
اهل کاشان علت کوری قاسم به گفته اش تصادف میکنه بیناییش را از دست میده ولی فرم چشمها وقتی غینکو ورداشت حاکی از تصادف نبود هر دو چشم باباغوری بود و بسیار ناجور
تا برسیم کاشان از من دعوت کردن برم باغشون دوست بشیم زنمو دفعه دیگه بیارم رفت و آمد کنیم
باغ زیبایی داشتند با یک ویلای نقلی ترو تمیز تا رسیدیم مژگان لباس عوض کرد تازه زیباییهاش ریخت بیرون چاک سینه مرمری سفید سینه ها استاندارد کمررباریک باسن گرد رونها گوشتی و زیر ساپورن سفیدیش از پنجره بغل شلوارش تا دم پا مثل مهتابی میدرخشید گیسوها کمند پر و فشن قبلا نگو اسنپفوتو خبر کرده بود غذایی بسیار خوشمزه و گرون تا رسیدیم یک ربع نشده درو زدن مژگان رفت فکر کردم کسی میاد دیدم غذا آورد
خلاصه دوستیمان از آنجا آغاز شد
من کار داشتم باید تا عصر به یزد شهر صنعتی می رفتم جلسه داشتم خداحافظی کردم قول دادم فردا عصر برگشتنی بیام باغشون لوکیشن زدم شام را با اونا بخورم
مژگان دل و دینمو یکجا برد مخصوصا وقتی خداحافظی کردم دست زیباشو اورد دست داد چشاشو دوخت تو چشام انگار میخوا بوسش کنم منم شوخم رفتم ببوسمش تکان نخورد خندیدم و چشمکی زدم که شوخی می کردم مژگان برام بوس پرت کرد با قاسم هم که دست داده و خداحافظی کرده بودم
همش خودمو سرزنش میکردم که چرا لبشو نبوسیدم شب را تا صبح تصویر مژگان تو ذهنم بود زنم زنگ زد حال جواب دانشو نداشتم
با خودم حرف می زدم که چرا منکه همه چیز دارم زنم باشه این قاسم که کور و علیله زنش باشه مژگان
تلفن قاسم را داشتم بعد از شام زنگ زدم تشکر کردم گوشی را داد مژگان تا تونستم قربون صدقش رفتم اونجا بود دعوت به شام فردا کرد
کلی سوغاتی یزد خریدم برای مژکان اضافه بر سوغاتی ها پلاک طلای سفید دو قلبی که تو هم رفته بودند با زنجیر طلا گرفتم جمعا زیاد سنگین نبود خیلی ظریف و محکم بود نزدیک شش گرم وزنش بود پیش خودم گفتم اگه پا داد میندازم گردنش
عصر مژگان با تلفن خودش زنگ زد سلام کرد پرسید کجایی آقای مهندس
گفتم اسمم بیژن است دوس دارم اسممو بیژن صدا کنی مژگان
چشم! بیژن کجایی؟
مژگان جون تو که میدونم کجایی اما من فکر کنم باید تو قلبت باشم
آخ جووون منم پس تو قلبت جا دارم یک به یک مساوی مواظب خودت باش بگو ببینم کی میرسی
نشانو نگاه کردم
دقیقا ساعت هفت و یازده دقیقه دیگه بوست می کنم!! زده بودم سیم آخر ساعت از شش رد شده بود
چه سعادتی مواظب راه باش منتظرتم
قاسم کجاس؟
ته باغ داره گلابی میچینه
برات یه هدیه ناقابل ولی زیبا گرفتم قول بده اومدی درو باز کنی تنها بیای تا بندازم گردن بلوریت و بین اون دوتا لیموی خوشگل جا کنه
واااه چرا عده زحمت کشیدی؟! بیژن جون تو خیلی خوبی
عزیزم خوبی از توست
ساعت ۱۸:۴۷ زودتر از تایم نشان رسیدم دم باغشون تا زنگ بزنم پیام دادم عزیزم پشت درم چند ثانیه نشد درو باز کرد پیاده شده بودم خودش گفته بود تنهان بغل باز کردم خیلی ریلکس بغلمو پذیرفت لبشو بوسیدم تا میشد خورمش و پاهشو به هم مالید گفت بییییییژن حالم داره خراااب میشه گرمه نکوووون عشقم رییییخت!! تاپ مشگی خط سینه کاملن باز تا اومد بغلم تاپش تا بالای ناف اومد بالا لخت شد دامن بالای زانو سفید استریچ رونها شفاف خط شورتش کاملا معلوم حتی رنگ شورتش مشگی بود میشد حدس زد تا گفت حالم داره خراب میشه بلندش کردم دو دور چرخوندم گذاشتمش زمین
عزیزم نگهش دار تشنمه نیخام همشوو بخورم
واااا نگووو مورمورم شد
چشاتو ببند عااااا عاااا پلاک و زنجیرو انداختم گردنش زلفهای پریشان فشنشو زدم کنار زنجیرشو بستم چشاشو باز کرد وقتی پلاکو دید بوسید بغل باز کرد پرید بغلم کیرم از شق درد حالمو خراب کرده بود گفتم مژگان منم حالم خرابه نگاهی به جلوم کرد دید کیرم بغل رونم نگو شلوارمو خیس کرده نمیدونم
عشقم منم لازمش دارم تشنمه مثل تنور داغه نریز شلوارت ببین !بیژن شورت تنت نیست؟
نگاه کردم دیدم وااای اندازه چند سانتی شلوارم خیسه گفتم چرا اما بی تربیت زبان نفهم از پاچه شورتم زده بیرون خخخه
وااا چه خوووب چه نترس
رفتیم سمت ویلا مژگان جلو منم عقبش تا برسیم باز بغلش کردم حالا اون باسن گرد شهوانیش تو بغلم بود صدا زد قاسم مهندس رسید بیا تو صدامو بلند کردم تا ته باغ برسه گفتم میام پیشت دوس دارم میوه از درخت بچینم بخورم
مژگان اشاره به سینه هاش کرد کفت
اینا چی مهندس از این میوه ها هم بخور خیلی خوش مزه است پیوندیه قاسم بدبخت فکر کرد زنش میوه درختو میگه گفت مهندس راست میگه اون دو تا درختو دو سال پیش اونجا کاشتیم پیوند در پیوند سیب گلاب با سیب لبنانه هنوز خوب نرسیده ولی مزش بی نظیره
برگشتم سمت مژگان میخواست در بره گرفتمش هردو سینشو خوردم دیگه داشت آخخخ و آهههش در می اومد ولش کردم گفتم واقعا خوشمزه است رفتم ته باغ یک جعبه شاهمیوه کنده بود نمیدونم با چشم کور چطور ورچین کرده بود جعبه را ورداشتم دستشو گرفت از بازوم اومدیم تو هنوز افتاب می درخشید اما باغ خنک بود و سایه آبفشانهای جالبی داشتند آبرا تا بالای شاخ و برگها فواره میزد هوا تلطیف شده و حسی شاعرانه به باغ میداد
مژگان خیلی حریص تر از اونی بود که فکرشو می کردم بمن گفت مهندس برو دوش بگیر حال بیای منم شامو حاضر کنم که میخام امشب یک غذای سنتی کاشان را که مامانم یادم داده براتون بپزم
شام اماده بود قابلمه روی اجاق بود نم نم میجوشید !! در شیشه ای قابلمه را دیدم حس کردم بوی کفته است یا آبگوشت البته برنج هم یک قابلمه کوچک بود از در شیشه ایش معلوم بود
ببین رسپی این غذا ایناست که داره آماده میشه
قاسم جون تو هم برو با سگت بازی کن تا مهندسم دوس داشت بعد دوشش میاد تا من غذام آماده شد صداتون کنم اینم بگم قاسم کربو هم بود همون شب فهمیدم
مژگان انگار از بچگی با من بوده !
رفتم تو تا لباسمو در آوردم خواستم برم زیر دوش دیدم درو زدن تا باز کردم مژگان بود بدون هیچ لباسی حتی شورت !!
اومد تو گفت شیرو باز نکن خیس نشیم عرق تنتو میخام پرید بغلمو خدایا حوری بهشت که میگن همینه دستمو کشیددآورد اتاقشون افتادیم رو تخت گفتم قاسم نیاد گفت نه خاطر جمع باش او تا یکساعت هم بشه صداش نکنم نمیاد
پاهاشو انداختم رو دوشام کیرمو چپوندم تو کسش کسی مه مثل هلو پر آب و پف کرده بود دو سه بار نشد تلمبه ام آبشو بدون اینکه بپرسم یکعالمه خالی کردم توش با مشت منو زد
پس من چی چرا اینهمه زود؟! من موندم بکووون
باشه تحمل داشته باش اخه زن به خوشگلی تو تو دنیا نیست نتونستم دوام بیارم
چند دقیقه ای کیرم تو کسش بود آرام آرام شروع کردم تلمبه زدن که این بار شاید بیش از یک ربع گاییدمش که بدنش لرزید یه لحظه ناخن هاشو کرد تو گوشتام تا شل شد ادامه دادم تا آبم باز اومد
سکسمان که تمام شد رفتم دوش گرفتم قاسمو صداش کرده بود از حمام در اومدم گفتم بلخشید من کمی وسواسم با تاخیر از حمام در میام
مژگان گفت پس قاسمو ندیدی دو ساعت زیر دوش می مانه شما یک ساعتم حمامتون طول نکشید شامو خوردیم پا شدیم با ماشین من رفتیم شهرو گشتیم مژگان از عقب هی بوسم می کردو با دستاش صورت و سینمو می مالید هی می گفت از این خیابون برو یکی دو جا تا بگه رد شدم قاسم گفت بیا بشین جلو راهنمایی کن منم سیگارمو اون پشت بتونم بکشم
مژگان نشست جلو تا نشست کمربندمو باز کرد زیپمو داد پایین کیرم که خود کشی میکرد کشیدش بیرون لبشو گذاشت قبل اون گفت مهندس این خیابونو تا آخر برو رسیدی سه راهی بپیچ دست راست بوسه از سر کیرم برداشت با زبانش سر کیرمو زبان زد و لیسید و کرددتو دهنش و با دستش برام جق زد خیابانو تا سه راهی رفتم پیچیدم سمت راست سرشو بلند گفت بعدش بپیچ کاشانی جلو کافه لورک نگه دار چرا حرف نمیزنید مهندس با من قهرید با قاسم همش میگفتین و میخندیدین
خوب قاسم آقا پشت سر هم سیگار دود می کنه مجال حرف نداره شما هم سرتونو گذاشتین فکر کردم خوابتون برد
رفتیم در کافه قاسم گفت من نمیام برایم هاتچاکلت بگیرید شما برین مهندس کافه را ببینه رفتیم تو همه با دوس دختراشون نشسته قلیون می کشیدن و گپ میزدن و منم با مژگان رفتیم گوشه دمجی و کوکتل سفارش داد برای قاسمم شاگردو گفت هاتچاکلت برد خیلی لذت بردیم مژگان تو بغلم تکیه داده بود چشاش تو چشام بود با موهاش بازی می کردم و از هم لب میگرفتیم گفت سیگار میزنی؟ گفتم رانندگی می کنم ممکنه اتفاقی بیفته گفت نترس معطل میشیم میپره به گارسون گفت یه سیگار چاق و چله بار کن با عشقم میخام شب حسابی بترکونم !!!
سیگاری آورد من سه پک بیشتر نزدم بقیشو مژگان زد وااای چشاش نمیدونید چه زیباتر شد خمار و درشت زل من زیاد حال نکردم نیمساعتی نشستیم حساب کردم رفتیم به قاسم گفت
جات خالی به مهندس سیگار هم دادم کشید تصادف نکنیم صلوات
خودت چی؟
منم هی چند پکی زدم مهندس خیلی پاستوریزه است سه پک الکی بیشتر نزد من تو هوام خخخخ
تعجب می کردم چرا اینهمه ایندو راحتن و قاسم بد دل نیست؟!
تا رسیدیم رفتیم خواب
خوابم نبرد رفتم در اتاقشون باز بود و چراغ خوابشون کامل اتاقو روشن کرده بود مژگانو قاسم روی تخت پشت به هم خوابیده بودن یواش دستی زدم به باسن مژگان اووومی کردو چشاشو باز کرد دید منم هیس کرد چرخید باسنشو تا لب تخت داد کنار، لخت بود پیرنش تا بالا رفته بود شروع کردم خیلی ریز و ملایم باسنشو بوسیدن و کسشو خوردن نوازش خیلی مزه میداد اشاره کرد کیرتو بکون تو کسم یه بالش گذاشتم زیر زانوهام خیلی آرام کیرمو کردم تو کسش آرام آرام تلمه زدم خیلی طولانی شد مگه آبم می اومد استرس داشتم نزدیک یک ساعت گاییدمش چند بار مژگان ارضا شد آب کسش همه رون و باسنشو خیس کرده بود تا آبم اومد وقتی برگشتم اتاقم سفیده زده بود همه جا روشن بود
ساعت ۱۱بیدار شدم رفتم دستشویی اومدم هنوز مژگان خواب بود اما قاسم پیشش نبود نگاه به باغ کردم قاسم کورمال کورمال داشت قسمتی از باغو ویجین میکرد معلوم بود زودتر از من بیدار شده رفته بیرون
خیلی راحت رفتم پیشش دراز کشیدم بغلش کردم فهمید منم گفت بیژن جون بغلم کن سینه هاشو کالیدمو شروع کردم با ملچ مولوچ خوردنشون چند جای سینش کبود شده بود جای دندونام معلوم بود لخت شدم پراهن خوابشم در آوردم باز حدود بیش از نیم ساعت گاییدمش خواستم از کونشم بکنم گفت نه مال تو کلفته اذیت میشم بذار برای بعد هنوز قاسم هم از کونم نذاشتم بکنه کیرش از مال تو کوچکترم هست
اون روز را تا عصر پیششون بودم ناخارو از بیرون سفارش کرد اومد باز قاسم رفت دنبال سگ بازیشگفتم باید برم
بیا من سیر نشدم بکن برو
از عقب میخوام
نه مال تو کلفته پاره میشم
اگه اذیت شدی بی فرهنگ میستم نمیکنم
قول بده
باشه بجون مژگان نمیذارم اذیت بشی
باشه کرم بزن مال خودتم چرب کن
باشه
کرم داد با انگشتم توشو پر کردم کرم مگه انگشتم میرفت قلقلک می اومد و سفت سوراخشو می بست کیرمم چرب کردم تا سر گرم کیرمو زدم در کونش انگار سوراخش رام شد با یک فشار جزئی نصف کلاهکش رفت تو باورمون نشد نگهداشتم خیلی میلیمتری گفتم خودت با کونت کیرمو قورتش بده دستام ستون بود کمرشم بالا می اورد شاد ده دقیقه ای کشید نصف بیشتر کیرم تو کونش بود درد داشت ولی تحمل می کرد دیگه دستام ستون نبود فقط کمرمو بال نگه داشته بودم راحت بیرون می کشیدم بدون درد تا اونجا که رفته بود می کردم توش گفت بزن تا ته بره گفتم عزیزم صبر کن اذیت میشی بیخ کیر همیشه کلفت تره گفت دوس دارم درد بکشم کونشو آورد بالا تقریبا همه کیر نزدیک به ۱۸ سانتم به اون کلفتی رفت تو کونش
آخخخخ آخخخخ تکان نخور پاره شدم جون مژگان تکووون نخور
باشه عشقم خوذت کردی
یواش بکش بیرون بکون توم
باشه
دو سه بار آرام آرام تلمبه زدم دیگه عادی شد تشکو از شدت کیفی که می برد چنگ میزد دستش رو کسش بود و میگفت
بکوووون همشو بکووون تو کونم جووون عشقم بزن پاره ام کن نوش جووونت
قبل من یهویی دیدم بدنش مثل اون سکس اولمون چنان لرزید و دندوناش به میخوره که دیوانه وار میگه بریییز آبتو برییییز تو کوووونم فدای کیرت بشم که هر چه تو کمر داشتم ریخت تو کونشو منم مثل مرده افتادم روش باسن نرم و شفاف و گردش زیر کیرم دلم میخواست تا آخر عمرم تو اون حال بمونم گفت
نوش جونت مهر کونمو یادت باشه تو شکستی بتو تقدیم کردم
آره یادم میمونه هدیشو از تهران میگیرم این دفعه که چند روز دیگه است میارم میندازم گوشات و دستت تا همیشه یادم باشی
یک هفته نشد برگشتم کاان و یزد مژگانو تا تونستم اینبار خونه مامانش گاییدم مامامش خیلی پیره و مریض پدرش فوت کرده تو یه خونه بزرگ تنها زندگی می کنه خونه سه طبقه است طبقه آخر شاه نشینه رفتژم شاه نشین به مامامش گفت میرم خرید بر می گردم رانندمو فرستادم رفت چیزی نیاز داری گگفت قرصای قلبم داره تموم میشه بخر
از ساعت دو تا نزدیک شام از جلو عقب مژگانمو گاییدم تازه پاک شده بود هنوز قاسم نگاییده بودش شب را مونم خونه خودشون که از خونه مامانش دور بود باغ نرفتیم اونجا هم تا صبح دو بار گاییدم یکبارش تو آشپزخونه جلو شوهرش رو اوپن خوابوندکش کسشو شخم زدم رفت دوش گرفت شاممونو داد نشستیم تعریف ساعت شد ۱۲ گفتم خوابم میاد رفتم خوابیدم نزدیک صبح بود باز دلم خواست رفتم اتاقشون درو باز گذاشته بود میدونست میرم لخت مادر زاد کونشو داده بود سمت بیرون تخت آماده بود برم بکنمش باز بعد نوازش کیرمو که کردم تو کسش گفت آخخخ ترسیدم قاسم بیدار شه ادامه ندادم دیدم خبری نیست گاییدنمو ادامه دادم خواستم بذارم کونش نذاشت چون چرب نبود فقط انگشت شستمو تو گاییدن می کردم توش که به کیر خودم از تو بین لایه ها می سابید همینم باعث شد زودتر از قبل آبم بیاد
بیش از چهارساله مژگانو می کنم یک دختر یک ساله داره میگه از تخم منه نمیدونم واقعیته یا نه دختره کپی خودشه خیلی شباهت به پسر کوچکم داره به زنم میگه لقمه شما را خوردم دخترم شبیه پژمان شما شده پژمان ۷سالشه راست میگه خیلی شبیه هستن زنم میگه بعید نیست مژگانو گاییدی دخترش از تخم توست! زنمم میدونه میکنمش ولی هر چه میگه گردن نمیگیرم مژگانم خیلی داناست پیش زنم خیلی پوشیده و طبیعی میگرده زنم به خودش شک میکنه
ممنونم از وقتی که گذاشتین
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید