این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان
علی هستم ۲۶سالمه .
یک سالی بود که عروسی کرده بودیم.خونه بابام یه خونه ویلایی دوبلکس بود یه سوییت نقلی دوخوابه هم بیرون ساختمون بود من وزنم توی اون سوییت زندگی میکردیم.شش سال پیش که خانوادم قصد مهاجرت کردن من اصرارکردم توی ایران بمونم. بخاطررسیدن به زنم لیلا حتی قیدمهاجرت رو هم زدم. خانوادم پارسال برگشتن تا توی جشن عقدم و بعد از ۷ماه عروسیم شرکت کنن. دو ماه بعدجشن عروسیم هم خانوادم دوباره برگشتن آلمان. سوییت کوچک بود و ما هم میفهمیدیم دیگ بابا اینا تا چندسال برنمیگردن رفتیم توی عمارت دوبلکس زندگی کردیم. دلبازتر و مجهز تربود. حالا خودمون دوتا بودیم و یه خونه بزرگ با یه خانمی که آشپزی و نظافت خونه انجام میداد و یه پیرمرد که باغبون بود کلا زندگی خوبی داشتیم خیلی احساس خوشبختی میکردیم و مشکل خاصی تو زندگیمون نداشتیم. کم کم قصد داشتیم بعدحدود یک سال بچه داربشیم ومیخواستیم همین روزا یه مسافرت بریم و اونجا عشقم رو حامله کنم وکلی خاطره خوب براش بسازم. من صرافی دارم و درگیربرپایی شعبه سوم بودم هر روز میرم هم به دو تا شعبه دیگ سرمیزنم و هم شعبه جدید رو تجهیزمیکنم.
یه چهارشنبه صبح بودومن رفته بودم سرکار قراربود عصرش که از سر کار که برگشتم با لیلا یه مسافرت چند روزه بریم کیش و برناممون رو اجرا کنیم.بلیط هاش هم آماده کرده بودم که نزدیکای ظهر لیلا زنگ زد گفت مهمون داریم و مجبوریم سفررو کنسل کنیم.منم خیلی سختم نبود ولی میخواستم بدونم کیه که انقدر مهمه کارام زودترانجام دادم و دوساعت زودتر از همیشه رفتم خونه. ….کیو میدیدممممم…. سهیلا خواهر زنم که حتی برای جشن عقد وعروسی ماهم نتونست بیاد ایران. فقط توی تماس تصویری دیده بودمش. اون سه سال بود از ایران رفته بود و با شوهرش فرانسه زندگی میکردن.یه زن خوشکل باپوست فوق العاده سفیدحتی سفیدتر وبرفی تراز لیلا بایه صورت عروسکی وقد متوسط یکمی از لیلا بلندتربود قبلا یکم گوشتی تربود ولی الان یکم لاغرترشده بود ولی بازم رون ها وسینه هاش درشت بودن دوسال ازلیلا بزرگ تربود ولی انقدرقشنگ بود وبخودش رسیده بود اصلا از نظر سنی فرقی بالیلا نداشت ونمیخورد از لیلا بزرگ ترباشه.بعداز سلام وعلیک و روبوسی وصحبتای اولیه پرسیدم منصورخان کجاست دیدم آهی کشید وهیچی نگفت وبحثو عوض کردبعداز چنددقیقه دیگ تعریف کرد که اختلاف داشتن وبعداز دو سال ازهم جداشدن یک سال تنهازندگی کرده وحالا دیگه برگشته. منصورهم همونجا بایه دختر ایرانی دیگ آشناشده وازدواج کردن و سرسهیلا هم بیکلاه مونده.کسی ازطلاقش خبرنداشت و ازهمه پنهان کرده بود هنوزهم خونه پدرزنم نرفته بود اومده بودبالیلا صحبت کنه ببینه چجوری میتونه به خانوادش بگه.از اون روز بیشتر روزها لیلا میرفت خونه باباش و کم کم اونا روازطلاق سهیلا باخبرمیکرد و اوناهم زنگ میزدن باسهیلا که خونه من بود واونا فکرمیکردن فرانسه هست اینترنتی حرف میزدن . سهیلا خیلی ناآروم بود لیلا که میرفت خونه باباش من باهاش حرف میزدم کلا کار رو کم کرده بودم و بیشترخونه میموندم. یه روز توحرفاش گفت اون منصورلعنتی که الان داره حال خودشومیکنه من بدبخت موندم.بااینحرفش یکم بحثوسکسی کردم و از زندگی دونفرشون و تعدادسکساشون پرسیدم و این که چراهمونجابعدطلاق راهی پیدانکرده و ازدواج نکرده .میگفت دوسه باربا پسرای خارجی وایرانی توی فرانسه ارتباط گرفته ولی بعدسکساشون بازبه هم میزدن.سهیلا هم دیده اوضاع جالب نیست ودلیلی برای موندن نداشته بالاخره خودشو راضی کرده برگرده. به شوخی گفت خوش بحال لیلا گفتم چرا گفت دیشب صداش کل خونه رو پرکرده بود خطاب به منم گفت شاه دوماد عجب جونی داری حواسم بود تا۳صبح داشتی بالیلا حال میکردی .بعدیک سال چقدرداغین شمادوتا….گفتم دیگه نیازه نمیشه کاریش کرد بعدم زنمه عشقمه دوسش دارم .دیدم سهیلا خیلی راحته گفتم اره ما معمولا یک شب عشق بازی و بخوربخور داریم شب بعد سکس کامل . گفت یعنی اون شبی هم که نمیکنیش بهش حال میدی گفتم اره چطور مگه؟گفت هیچ همیجوری پرسیدم.توپرانتز بگم(من لیلا روهیچ وقت از کون نکردم زمان پریودشم فقط عشق بازی میکردیم). یک هفته ای از حضورسهیلا توخونمون میگذشت و خیلی باهم راحت شده بودیم .دوشب بود که لیلام پریود بود ومن کوسشو نکرده بود.وقتی لیلا میرفت خونه باباش با سهیلا درمورد مسایل سکسی بهترحرف میزدیم سهیلا میگفت منصور تا چندماه اول که ازایران رفتن عالی بوده و هرشب اونومیکرده ولی کم کم دوست دختر گرفته و بیشتربااونا میرفته اخرشم به طلاق رسیدن .
وکلا از شدت نیازش واین که خیلی وقته بهش حال داده نشده میگفت منم گفتم اع مثل همیم. خندیدو گفت برو مسخره توکه دیگه خواهرمو جردادی و حسابی هم بهت حال میده.گفتم نه دوروزه پریوده نمیشه بکنمش فقط درحدعشقبازی هستیم.دیشبم دیرمن خیلی نیازدارم برام خورد تا ارضا شدم. خندیدوکلی مسخرم کرد وگفت پس سوراخ دوم چیه؟گذاشتن برااین روزا .گفتم نه لیلا دوست نداره ودردش میادمنم اذیتش نمیکنم وتحمل میکنم .سهیلا کنارم روی کاناپه نشسته بود دست انداختم دورگردنش و وسط گونش روبوسیدمو گفتم سهیلا جون چقدر خوشکلی تو .صورتشو برگردوند سرلپ منم یه بوس کرد و توصورتم نگاه کرد یه لبخند معنی دارکردکه من موندم این الان میخوادیانمیخوادوگفت ممنون ولی توخودت یکی داری گفتم دارم ولی الان نمیتونم استفاده کنم. درحال حرف زدن کیرمم بلند بود گفت معلومه دیدم نگاش سمت شلوارمه نگا کردم دیدم اوه اوه کیرم راسته وازروشلوار ضایس.گفتم چی معلومه. گفت این که نمیتونی بکنی.درحال گفتن این کلمات دستش اورد رو شلوارم ازرو شلوارکیرمو گرفت داشت میمالید گفت:اوف عجب چیزیه چقدر کلفته خوش بحال لیلا… . صدامو آروم کردم وبایه لحن حشری گفتم اگر بخوای الان مال تو میشه…میدم به توتاخوشبحال توهم بشه.همیجوری حرف میزدیم یهوصدای شکستن از آشپزخونه اومد دویدم رفتم دیدم مستخدم بشقاب ازدستش افتاده و شکسته دیدم اونجا دیگ نمیشه کاری کرد برگشتم گفتم سهیلا بریم توحیاط ؟باتعجب گفت چرا حیاط ؟گفتم حالا بریم رفتیم توحیاط دستمون تودست هم بودیه جورایی داشتم میکشیدمش دنبال خودم .البته چون نمیدونست کجامیخوام برم اون عقب تربود.تومسیرپیرمرد ۶۵ساله باغبون هم حواسش به مابودوزیرچشمی نگاه میکرد.سرموبرگردوندم یه نگاه حشری به سهیلا کردم وسرم که برگردوندم متوجه کیرم شدم که از رو شلوارم قشنگ معلومه .سهیلا رو بردمش سمت سوییت بیرونی. تا رسیدیم درو بستم وقفلش روزدم دست انداختم دورکمرش ورفتم روبروش وزیرگوشش گفتم اینجا دیگه کسی مزاحممون نیست سرموبردم بالا ولباشوگرفتم شروع کردم مک زدن.سرشو بلندکرد وگفت آخر کاردست دوتامون دادیا.گفتم عیب نداره الان هردومون نیازداریم.بعداونم که داغ بود شروع کردهمراهی کردن.بهش چسبیده بودم و خودمو به بدنش میمالیدم .کیرم راست بودوهی به رون هاش مالیده میشد.قبلا حجله من و لیلا اونجابود بخاطر همین لیلادوست داشت گاهی اونجاسکس کنیم منم بخاطر لیلا مبل وتلویزیون وتخت رو برنداشتم دکور حجله روهم که سفارشی برامون زده بودن بازنکرده بودم بعضی روزا لیلا میگفت اونجابریم. حالا قراربودسهیلاروبه حجله ببرم.ازداخل راهرو باسهیلا شروع کردیم لب گرفتن ومالیدن .درحال لب گرفتن جلو رفتیم ورسیدیم به مبل داخل حال، من نشستم و سهیلا روی من نشست وبازهمدیگه روخوردیم دیگه من سرکرده بودم توی گردنش ومک میزدم طاقت نیاورد و دست کرد توشلوارم وباکیرم بازی کرد توگوشش گفتم میخوای ببینیش؟خندیدو گفت قبلا دیدمش گفتم کی؟ گفت چندشب پیش که لیلا رومیکردی!!یه لبخندزدم وگفتم حالا همش مال خودته ازم جداشدوجلو پام پایین مبل نشست دست گذاشت دوطرف کمرم و شلوارم کشید تا قلم پاهام.منم که چون لیلا دوست نداشت شورت داشته باشم هیچ وقت توخونه پام نبود
کیرمو تودستش گرفت ویکم بادست بازی کرد وبالاوپایین کرد.آروم آروم شروع به بوسیدن کردو بعد با ولع شروع کرد کیرخوردن قشنگ بالاوپایین میکرد ولیس میزد یک ربع چنگ زده بودم توموهای لاسش که پسرونه زده بود واز کناربه کیرخوردنش نگاه میکردم . شاید ده دقیقه نشسته بودم رومبل و خورده شدن کیرم بالبای خوشکل سهیلا روتماشامیکردم وگاهی با لپش بازی میکردم .آروم گفتم سهیلا جان؟؟؟سرشو بلند کردوگفت جانم گفتم بیا خودشو کشید روی من گفتم میخوام ببرمت توی حجله !قشنگ خودشو توبغلم جاداد وگفت کجا ؟با یک دست شلوارمو کامل دراوردم وانداختم کنار بعددستم گذاشتم زیردوتا پاهاش خودشو جمع کرد توبغلم پشت کمرشم گرفتم دستشو دورگردنم حلقه کرد منم بلندشدم داشت بهم نگاه میکرد من خیره تولباش بودم گفت کجامیریم ؟حرفش که تموم شد لباشو بوسیدم وگفتم حجله…. رفتم طرف اتاق درباز بود رفتم داخل کل اتاق باچراغای مختلف تزیین شده بود پشت تخت دوتا قلب داخل هم باگل مصنوعی طراحی شده بود یه میزکوچک کنارتخت بود انواع اسپری وکاندوم و چندتا رژ لب روش بود گذاشتمش روی تخت رفتم پرده روکشیدم اتاق تاریک شد درهم بسم از بیرون نور نیاد اتاق تاریکی محض بود یکی از نورهاکه شکل یه گل رز بود رو روشن کردم ورفتم روتخت سهیلا یه ذوق خاصی توصورتش بودخودمو انداختم روبدن سهیلا جون وتاپ بنفشش رو دراوردم وااااااو دوتا ممه بلوری گنده خیلی ازمال لیلا بزرگ تر بودطاقت نیاوردم ودوتاشو باهم ازتوی سوتین دراوردم وشروع کردم خوردن یکیش رومک میزدم واون یکی رو میمالیدم جای دست وسرم رو بین دوتا ممه هاش عوض میکردم.شکاف بین دوتا ممه هاش رو بادست بازکردم ودماغمو گذاشتم وسطش واااای عجب بویی میداد سوتینشو از پشت باز کردم وازتنش دراوردم بعدشکاف بین سینه هاش رولیس زدم.سهیلا بادستش رولپم میکشید ومیگفت بست نیستآقا داماد؟سرمو بلندکردم وگفتم مگ آدم میتونه ازاین ممه هاسیربشه عروس خانم …یه لبخندبهم زد مست لباش شدم .دست بردم از میز کنار تخت رژ لب قرمزروبرداشتم و رژش که پاک شده بودرو براش خودم کشیدم وای اون لبای روی صورت خودش بدون رژ خیلی قشنگ بود دیگ بارژ که عاااالی میشد رژ رو گذاشتم رومیز وشروع کردم لباشو خوردن ….درحال لب خوردن دسمو بردم توی ساپورت وشورتش و کسش رومالیدم آروم درگوشش گفتم خانمی اجازه هست؟سرشو به نشونه رضایت تکون داد و رفتم پایین پاش، پیراهن خودمو دراوردم و حالا لخت لخت بودم بعدساپورت تنگ سهیلا که یکم نازک هم بود و توی حیاط که سربرگردوندم قشنگ رنگ شورتش ازتوش معلوم بود حالابه زحمت از پاش دراوردم وانداختم کنار تخت وشروع کردم بادست روی پاهاو رونش ماساژ دادن از انگشت پاش شروع کردم به لیس زدن تا گودی وسط رونش اونجا روهم لیس زدم انقدر بدنش گوشتی وسکسی بود که دلم نمیومد ول کنم توحال خوردنم بودم متوجه شدم سهیلا داره کسشو بادست از روشورت مشکیش میماله بازبونم گودی رونش تا کنارکوسش لیس زدم میخواس دستشو بکشه دست گذاشتم رو دستش و انگشت وکوسشو باهم لیس زدم.دلش میخواست فقط کسشو لیس بزنم
دوطرف شورتشو گرفتم وآروم ازپاش دراوردم واااااای چه قشنگ بود کس صورتی و خوشکل دقیقا مثل مال لیلا فقط یکم پهن تربود . شروع کردم کسشو لیس زدن وبا انگشتم چوچولشو میمالیدم یکم زبونمو فرو کردم توکسش دیگه بیطاقت شد دوتا دستشو گذاشت توموهام و سرمو فشاردادتوکسش منم تند تند لیس میزدم وخیلی تندتر از قبل مک میزدم یهو دیدم ارضا شد.ولی بازم میخواست لیس بزنم منم متوقف نکردم واولش آروم خوردم و لیس زدم امادوباره تند شروع کردم بازخوردم انقدرخوردم که بدنش آروم شد و تقریبا بعد یک ربع لیس زدن ومک زدن چوچولش کسش دوباره به حالت عادی برگشت وشهوتش زیادشد رفتم بالا دوباره چشمم به سینش افتاد دوباره شروع کردم ممه خوردن خیلی خوشمزه بود وبهم حال میداد.رفتم بالاتروازش فاصله گرفتم یکم سرکیرمو به کسش مالیدم و درگوشش گفتم خانمی آماده ای؟بازسرشو تکون دادو رضایتش اعلام کرد.خودش پاهاشو بازترکرد منم سرکیرمو گذاشتم دم کسش میخواستم آروم بکنم یهو بایه فشارریز کیرم لیز خورد رفت توش .داغی کسش نمیزاشت ازش جدابشم وکامل تاته کردم داخلش قشنگ تخمام چسبیده بودبه بدنش یه آی بلند کشید بعدش آه آه میکرد که دیگه من تحملم تموم شد و باشتاب هرچه بیشتر شروع کردم تلنبه زدن .تندتند تلنبه میزدم یکم که خسته شدم اروم خم شدم روش وکنج لباشو بوسیدم .یه لحظه آه کشیدنو قط کرد ودستاشو زنجیرکرد دورکمرم وگفت بخواب روم. منم خودمو بهش چسبوندم ازحالتی که گرفت فهمیدم میخوادمنو برگردونه به کمک هم به پهلو شدیم توی همون حالت یکم تلنبه زدم براش بایه حرکت منو انداخت بدون معطلی دستشو گذاشت روسینم ونشست کیرمو بادست گرفتم وبراش کنترل کردم سهیلا روش نشست شروع کرد بالا وپایین کردن. وای چه قشنگ بود سهیلا بااون صورت عروسکی و بدن گوشتی داشت روکیرم بالا وپایین میشد هرباربلندمیشد ومینشست سینه هاش هم بالاوپایین میشد با دستام سینه هاشو گرفتم که هم بازی کنم باهاشون وهم حرکتش کم بشه بتونه بزنه یه ده دقیقه همین حالت بودیم که دیدم دیگ نمیتونم پشت کمرشو گزفتم کشیدمش روخودم بایه حرکت برش گردوندم وخودم روش خوابیدم یکم بدنموجداکردم کیرموکه دراومده بود گذاشتم دم کسش وشروع کردم تندتندتندتلنبه زدن.سهیلا داشت بلند بلند ناله میکرد وآه میکشید.یهو گفت تندترتندتر وبازارضا شد من دیگه کنترلم دست خودم نبودچنددقیقه کردمش وتوی چندثانیه آبم بافشارپاشید توکس سهیلا،کل بدنم عرق کرده بود و بیحال بودم افتادم روبدن سهیلا وبعدچنددقیقه رفتم کنارش خوابیدم نیم ساعتی درازکشیدیم وحرف زدیم. هردومون سکسمون عالی بود وبهمون خوش گذشت .کم کم دیگ پاشدیم ولباساروپوشیدیم باهم برگشتیم داخل عمارت اونجابه نوبت رفتیم ودوش گرفتیم ومن رفتم توی اتاق خواب و خوابیدم نزدیکای ظهر بیدارشدم ودیدم که لیلا هم از خونه باباش برگشته.جلولیلا خیلی عادی گفتم سهیلا خانم قرص خوردی؟باتعجب نگام کرد یه چشمک زدم گفت اره خوردم .لیلا پرسیدچه قرصی .من گفتم خواهرت سرش دردمیکرد گفتم بره از تو کمد استامنیفون برداده بخوره.بعداز تموم شدن پریود لیلا یک شب که میخواستیم سکس کنیم رفت قرص ضدحاملگیشو بخوره.گفت نشونه گذاشته انگاریکیش کمه .منم گفتم چه میدونم تومیخوری حتما حواست نبوده دقت نکردی.اخه اون یه دونه رو سهیلاخورده بود. بعد یک هفته بالاخره خانوادش فهمیدن سهیلاجداشده وبرگشت پیش خانوادش .سهیلا الانم خونه مازیادمیاد اگه لیلا نباشه یاشرایط مناسب باشه هفته ای یکی دوبار هم سکس داریم. دیشب میگفت براش خاستگار اومده قراره براش تحقیق کنم اگرخوب بود زنش بشه. هیچی از این بهتر نمیشه دو تا عشق داشته باشی زن و خواهر زن….
نوشته: علی آقا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید