این داستان تقدیم به شما
با سلام.
عید سال ۹۴ بود یک اقا وخانم خوشگل باتیپ اندمی زیبا وارد مغازه من شدن وشروع به پرسیدن قیمت لوستر وساعت دیواری شدن وبعد نیم ساعتی خرید کرده و رفتن اینم اضافه کنم که خانم خریدار که من اسمشو میزارم زیبا چون خیلی زیبا بود از اول نظر منو به خودش جلب کرد که باسنی خیلی شیک وبزرگ داشت ولی چون من کمی در محل کار خود زیادلوس بازی در نمیارم فقط زیر چشمی به این خانم نیگا میکردم وحال میکردم از اندم سکسی این زن ولی به خودم جرعت نمیدادم اشاره یا چشمکی بهش بزنم گذشت وروز سوم عید شد من به علت کمی تعمیرات مغازه مشغول کار بودم که گوشیم زنگ خورد وشخصی بنام علی اقاگفت که چند روز پیش از شماخریده داشتیم ولی ساعت بعد دو روز از کار افتاده وازم خواست تا برا درست کردنش برم خونشون منم گفتم که کمی کاردارم ولی برا درست کردنش بیاره مغازه وخداحافظی کردیم گذشت تا اینکه روز هفتم عید بود ومن داشتم کار تعمیر مغازه رو به پایان میرسوندم که پیامی به گوشیم اومد که نوشته بود سلام من خانم علی اقا هستم برا تعمیر ساعت مزاحم شدم واز من خواست تا برم خونشون ساعت رو درست کنمولی من چون چند روز بود پشت سر هم کار میکردم خسته بودم وبهانه اوردم که خانم گفت نمیشه من فردا مهمون دارم باید بیاین درستش کنید منم گفتم باشه ولی بعد اینکه کارم تموم بشه میام که خانم استقبال کرد از گفته من ومن غافل از همه چی مشغول بکار شدم بعد باز برام پیام اومد که کی میاین منم کمی خودم زدم به اون راه گفتم کی بیام بهتره که زیبا گفت ده ونیم شب خوبه گفتم چشم ساعت حدود های ۹شب بودوکار من تموم شد که زیبا باز پیام داد که میای حتما من گفتم اره میام گفت اگر امشب بیای خوب میشه اخ شوهرمن امشب شیفته شبه ومن گفتم چشم وفکر میکردم که شوهرش خونه هست وبعد اینکه من ساعت رو درس میکنم میره سرکار غافل از این که خونه نیست رفته سر کارگذشت تا ساعت ده شد باز برام پیام اوند که دستت ابزار باشه تا مردم شک نکنن باتعجب گفتم اونم به چشم بعد من ادرس گرفتم که برم دیدم که از خونه من سه گوچه پایین تره …
خلا۳من جمو جور کردم وبه راه افتادم که پیام اومد کمی دیر بیا تا بچه کوچلوم رو یک سال ونیم داشت بخوابونم . خلا۳بعد کمی بالا پایین کردن وتعجب از حرف خوابوندن بچه ادرس رو پیدا کردم ودر زدم که یک دفعه در باز شد وزیبا که کلی ارایش کرده و یک چادر مجلسی سرش بود درو باز کرد ومن داخل شدم بعد که از حیاط کوچیک رد شدم وداخل خونه رفتم سلامی کرد وخنده ریزی کرد بعد من جایه ساعت رو خبر گرفتم وشروع کردم به باز کردن ساعت البته با قاشق چون پیچ باز کن تو ابزارهام نبود خلا۳بعد کمی زحمت بازشد ومن دیدم که ساعت باطری خالی کرده وباطری خواستم که زیبا گفت نداریم واز کنترل تی وی در بیار که من نیگا کردم دیدم که باطری کنتر کچلو هست یعنی نیم قلمی وبعد به سراغ گوشی رفتم واز زیر اون باطری در اوردم وانداختم رو ساعت بعد باز با زحمت نصب کردم سرجاش بعد نوبت رسید به نصب لوسترشون وقتی داشتم لوسترو نصب میکردم پام پیچ خورد وزمین خوردم که عمدی نبود وزیبا شرو به خنده کرد ومنم خندم گرفت ودر این لحظه حرفی زد که من تعجب کردم گفت که چرا خودتو انداختی زمین خواستی من بلندت کنم ومن از جام بلند شدم وکارمو تموم کردم وخواستم که وسایل خودم جمع کنم که زیبا میوه از یخجال در اورد وگذاشت رو اوپن کمی گذشت که منو به زیبا نگا میکردم که خندید وگفت عکس دختره رو پروفایل تلگرامت کیه گفتم دخترم کمی بعد که زیبا اونطرف اوپن ومن این طرف اوپن بودیم من بی اختیار دستمو بردم جلو ودست زیبارو گرفتم که اونم مقاومتی نکرد ومن شرو به نوازش دستش کردم بعد رفتم تو اشپز خونه وبی اختیار بغلش کردم وازش لب گرفتم وشروع کردم به خوردن لبش وگردنشو بوسیدم وچون تو پذیرایی بچه خوابیده بود
دوتایی رفتیم تو اتاق شاید باورتون نشه من وقتی داشتیم میرفتیم به اتاق زیبارو از پشت بغل کردم وباسنش منو ده سانتی عقب تر نگه داشته بود خلا۳رفتیم تو اوتاق وزیبارونشوندم رو صندلی pcوازش باز لب گرفتم ولی زیبا گفت عجله نکن وکمی ازم سوال که بنظرم بی معنی بود پرسید ومن بعد جواب ازش خواستم تا زود دست بکار بشیم چون دیرم شده بودبعد کمی گردنشو خوردم تا پیرهنشو در اورد و بعد من بدن سفید ومثل توپ سفتش رو بوسیدمبعد من سوتینشو باز کردم بجون خودم سینه های هشتادو پنج وتوپ وسفتوشو تا دیدم شرو به خوردن کرم کمی بعد شلوارشو گشید پایین وتنها شورت به تن داشت ابی نفتی که با سوتینش یک دست بودن از رو شورت به کوسش دست زدم خیلی خیس بود حال کردم برا خودم ولی نامرد زود شورتشو در اورد وازم خواست تا بکنم توش حتی اجازه نداد لیس بزنمش وبخورمش اینم بگم سوراخ کونش بهم چشمک میزد بدون مو یک مو یک میلیارد بعد زود مدل سگی شد وازم خواست تازود بکنم تو کوسش منم این کارو کردم وزیبا شروع کرد به اه اوه کردن با صدای بلند که ترسیدم همسایه هااا بشنون
دستمو گذاشتم دم دهنش کوسش خیلی داغ بود واب از کوسش میزد بیرون ومن نمیدونم چرا بی اختیار زود ارضا شدم اخ من کمری سفت دارم ودیر ارضا میشم زیبا ازمن خواست تمام ابمو بریزم تو کوسش منم همین کارو کردم واوفتادم روش وبعد چند لحظه بلند شدم وبوسش کردم لباس پوشیدم وباعجله که باعث شد گوشیم تو خونش جا بمونه وبعد برگشتم ازش گرفتم ورفتم بعد اون روز چند بار ازم خواست تا برم خونشون وترتیبشو بدم ولی نمیدونم یک چیزی تو درونم بهم میگفت نرم تا اینگه فهمیدم شوهرش در جریانه همه کارهای ما هست و همه این کارا با برنامه ریزی اون انجام میشده و از سکس منو زنش فیلم داره. دیگه دیر شده بود و زن و شوهر ازم فیلم داشتن و من دیگه مجبور بودم به حرفشون گوش کنم…
ادامه دارد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید