داستان سکسی تقدیم به شما
…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
این داستان ادامه داستان “بسکتبال” هستش امروز میخوام از یه تجربه خیلی خاصو به یاد ماندنیم با فرهاد براتون بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد.
دو سه ماه بود دوست شده بودیم. خیلی باهم خوش میگذشت سکسمون عالی بود و هربار باهم وقت میگذروندیم کلی بهم خوش میگذشت باهم میرفتیم کافه باهم غذا میخوردیم باهم حرف میزدیم، درس میخوندیم، میخندیدیم دردو دل میکردیم همه کارمون باهم بود. ماهای اول هر رابطه واقعا شیرینن منم اولینبارم بود داشتم اینارو تجربه میکردم.
منو فرهاد همشهری بودیم وقتی تابستون بود برگشتیم شهرمون اونجا هم خیلی باهم وقت میگذروندیم هرروز میومد دنبالم و منو میبرد بیرون و باهم قدم میزدیمو میگشتیمو غذا میخوردیم و خیلی کم سکس میکردیم. بهم گفت یه هفته مامان باباش باید برن یه شهر دیگه و خونشون خالیه و میتونیم کلی وقت بگذرونیم تنهایی. مادر پدرشم منو میشناختن و فکنم میدونستن که دوست پسریم ولی به رومون نمیاوردن چون با من خیلی مهربون بودن.
روزی که مامان باباش رفتن نرفتم خونشون ولی فرداش بهم پی ام داد که بیا خونمون میخوام تا صبح فقط بغلت کنمو بوست کنم ولی اصلا بهم در مورد سکس چیزی نگفت. فکر نمیکردم سکس بخواد فکر میکردم فقط دلش میخواست بغلم کنه و عشق بازی کنیم. شاید یکم سکس دهنی ولی سکس کامل نه برا همین خودمو تمیز نکردمو کلی غذا خورده بودم.
خلاصه رفتم خونشون، وقتی منو دم در دید لبخند زد و خیلی محکم بغلم کرد. دستمو گرفت برد تو اشپزخونه. برام میوه قاچ کرده بود و چیپسو تنقلات چیده بود رو میز. منم تشکر کردم ازشو نشستم تو اشپزخونه و کلی حرف زدیمو معاشرت کردیم.
یه نور از بالای میز اشپزخونه میزد بالای صورتمون. صورت فرهاد تو اون نور واقعا زیبا بود، گونه هاش و خط فکش میزد بیرون و همینطور که داشتیم صحبت میکردیم دستمو کشیدم روی خط فکش و گفتم بهش “خیلی خوشتیپی خیلی صورتت خوبه” اونم خندیدو یکم خجالتی شد. همیشه خیلی خجالتی بود و هیچوقت نمیتونست راحت بگه سکس میخواد یا حشری شده ولی من میفهمیدمش و هربار میفهمیدم که دلش اون نزدیکیمونو میخواد جلو میرفتم و بعد اون جرقه زدنم دیگه راحتتر میشد باهامو کارشو میکرد.
با دیتم داشتم صورتشو ناز میکردم دستم که دستمو گرفت و کف دستمو بوس کرد. وقتی اینکاروکرد دلم یکم آب شد و خواستم دستمو بکشم کنار ولی محکم مچمو گرفته بود و نمیخواست اینکارو بکنم. دستمو بیشتر بوس کرد، رسید به ساعدم، به بازوم و بازومو بو کرد. بوی خوبی میداد، میدونستم چون عطر زده بودم به بازوهامو سینم. از صندلیش پاشد و منم داشتم به چشاش زل میزدم که ایستاد جلوم، جلو اومدو شروع کرد گردنمو خورد.
منم با دستم صورتشو گرفته بودم و فشارش میدادم به گردنم یه ۵-۶ دقیقا فقط گردنمو خوردو محکم داشت بغلم میکرد، نفساشم گرمتر و تندتر شده بودن. فرهاد هییچوقت اون درکی که ممکنه یکم محکمتر از حالت عادی بغلم کنه رو نداره، همیشه وقتی بغلم میکنه انقدر محکم فشارم میده که هر دقیقه احساس میکنم میتونه قفسه سینمو تو بازوهاش خورد کنه. هرباریم اشاره میکردم که یکم ارومتر باشه میخندیدو معذرت خواهی میکرد بعدش بیشتر بوسم میکرد و باهام با ظرافت بیشتری رفتار میکرد و این برای من خیلی جذاب بود.
ولی اونروز یجور دیگه ای بغلم میکرد… انگار میخواست یکم دردم بیاد انگار میخواست فشارم بده چون وقتی بغلم میکرد کمرمو محکم میگرفتو صورتشو محکم فشار میداد به گردنم ولی این حس خیلی برای من شیرین بود و ذره ای برام درد نداشت. بعد اینکه کارش با گردنم تموم شد منو یجوری بلند کرد یه دستش رو پشت کمرم یه دستش زیر پاهام محکم منو گرفتو گذاشت رو زمین اشپزخونه.
افتاد روم و دستامو برد بالا، بجوری داشت تموم بدنشو میمالید بهم که من واقعا داشتم زیرش جون میدادمو نفسم بالا نمیومد. فقط بغلم میکرد و بوسم میکرد خیلی عالی بود. بعد از روم بلند شد و همینطوری نگام کرد. ازش چند بار پرسیدم چیشد چیشد؟ ولی هیچی نگفت. بدون اینکه چیزی بگه پاشد رفت اتاقش و منم دنبالش رفتم رسیدیم اتاقش برگشت و بهم نگام کرد و اروم اروم رفت سمت در اتاقش و درو بست. بعدش بازم آروم اروم با قدمای کوتاه اومد طرفم، تپش قلب گرفته بودم خیلی هیجانی شده بودم. یهو بهم رسید و خیلی محکم هولم داد رو تخت و دوباره بهم نگاه میکردو داشت کیرشو همزمان از رو شلوار مالش میداد بعدش دوباره افتاد روم و شروع کرد به مالیدن بدنش روی بدنم و لب رفتنو بوسیدن گردنم.
بعد چند دقیقه همهی لباسامو در آورد ولی هیچکدوم از لباسای خودشو در نیاورد، من کاملا لخت بودم و اون همچنان همهی لباساش رو بدنش بود یدیقه فاصله گرفت و بدن اخت منو نگاه کرد، یه آه خیلی عمیق کشید، چشماشو بست و بازم افتاد محکم روم و داشت باهام ور میرفتو بوسم میکرد.
هرچند دیقه یبار وای میستاد و فقط بدنمو نگاه میکرد و همه جامو بوس میکردو لیس میزد داشتم دیوانه میشدم از اینکارش خیلی عاشقانه و عالی بود. یهویی با یه دستش گردنمو محکم گرفت و با اونیکی دستش شروع کرد به جق زدن برام درحالیکه با نگاهای شهوتیش داشت تو چشام زل میزد. زیرش داشتم جون میدادمو پاهام داشت میلرزید و کیرم انقدر خیس بود که جق زدنش برام خییلی خوب بود.
محکم کمرمو گرفت و برم گردوند و همینکه شنیدم که داره لباساشو در میاره بهش گفتم برا دخول حاضر نیستم. نگام کردو گفت “چرا؟ اوکی ای؟ چیزی شده؟” بعد من خیلی خجالت میکشیدم که بهش بگم چرا. یکم دیگه بهم نگاه کرد و خندید فکنم خودشم فهمید چرا بعدش بهم گفت “عیب نداره عزیزم هرچی تو بخوای قربونت بشم” و از پشت کمرمو بوس کرد.
همچنان داشت لباساشو در میاورد و انگشتاشو کرد تو دهنم تا با تف من کیرشو خیس کنه. خودشم میدونست چقدر از اینکار خوشم میاد. بعدش با یه دستش محکم کمرمو چسبوند به تخت و با اونیکی دستش کیرشو میمالید. پاهامو قفل کرد بهم و کیرشو کرد لای پاهام و دراز کشید روم. یجوری داشت آهو ناله میکرد که صدا و نفسای گرمش تو گوشم انگار یه درمان بود. پاهای من زمختو ماهیچه ایه برا همین هر چند بار یبار هی ازم میپرسید “توشه؟” و منم میگفتم نه نه هنوز لا پاییه و بعدش گفت انقدر داغه که اگر نمیدونست لاپاییه فکر میکرد توشه.
این خیلی منو خوشحال کرد چون احساس کردم میتونم ارضاش کنم برای همین پاهامو قفل کردم تا راحت خودشو بماله بهم. و بعد از اینکه کیر خیسشو لای پاهام میمالید بهم گفت ابش داره میاد ولی نمیخواد بیاد. بدنمو دوباره گرفت و پاهامو قفل کرده بود با پاهاش. همزمان کیرمو که خیس خیس بود گرفت تو دستش و جق میزد برام و کیرشو میمالید به لای پاهام. انگار تو بهش لذت بودم داشتم از لذت جون میدادم.
وقتی ابم اومد فهمید… بعد دوباره منو چسبوند به تخت و پاهامو محکم قفل کرد و کیرشو کرد بازم لای پاهام و انقدر تندتند تلمبه میزد که صدای بلند خوردن شکمش به کمرم تو کل اتاق پیچیده بود انگار داشت بهم سیلی میزد و همزمان نفسای داغش عین اتیش به کمرم میخورد و منم خیلی خوشم میومد از این قسمت سکس.
بعد وقتی داشت ابش میومد محکم بغلم کردو داشت با انگشتاش پوست شکممو میکشید، همرزمان کیرشو میمالید به کونم و ابشو خالی کرد تا قطره اخرش روی کمرم، بعضی از قطره های ابش تا گردنم میومدن انقدر که خوب ارضا میشد. بعدش یه چند دقیقه بغلم کرد از پشت و روم دراز کشیدو هیچی نمیگفت از پشت انگار جسد شده بود و فقط داشت نفس میزدو اهو ناله میکرد.
بعد بلند شدو با دستمال کمرمو پاک کرد ولی نذاشت تکون بخورم و همونجوری از پشت بغلم کردو باهم چند ساعت فقط خوابیدیم.
یه روز خیلی به یاد ماندنیای بود و یکی از بهترین سکسای عمرم با فرهاد بود.
نوشته: جوبین
نوشته های مرتبط:
بسکتبال ⛹🏻♂️
آموزش بسکتبال به خاله ژاله
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید