این داستان تقدیم به شما

صدای زنگ آخر چرتمو پاره کرد
دیگه وقتش شد بود ،
اگه دیرتر می زدن به یه بهمونه ای می پیچوندمو به شیوا می گفتم کیف کتابمو بیاره خونه
مثل تیری که از چله کمون در رفته از کلاس زدم بیرون
ذوق خاصی تو دلم بود
بابام قول یه تولد توپو داده بود بهم
من هم از دو ماه جلو تر داشتم سور سات تولدو می چیدم
بادکنکاشو از یه جا
ریسه و برف شادیشو از یه جای دیگه
الناز کجا بیا بریم پاساژ سپید
 
اونجا چرا شیوا
یه جا پیدا کردم وای خیلی عالیه باید ببینیش کلی چیز میز داره
چشم باز کردم ورودی پاساژ بودم
یه مغازه جم جور ته پاساژ
ویترینش پر بود از مجسمه های ریز و درشت
از آبنما تا عودسوز و باد زنگ
نزدیک مغازه که میشی بوی عود مستت می کنه
درو باز کردیم آروم خزیدیم تو
تکون تکونای باد زنگ تو جریان باد خنک کولر شده بود موسیقی متن مغازه
از عجایب یه چشمه اونجا بودو منم آلیس 14 ساله که توی یه مغازه 8 متری گم شده بودم
تو حال خودم بودم که صدای گرم مغازه دار که از پشت پارتیشن منو تا کف مغازه پایین کشید
امری دارید من در خدمتم
 
به زور 20 سالش می شد
موهای پر پشت خرماییش رنگ لعاب جذابی به پوست سفیدش داده بود
مرسی داریم نگاه می کنیم
تازه باز کردید
تقریبا از شب عید
زیر گوش شیوا گفتم چه جای باحالیه
جوابمو با لبخند ریزش دادو گفت: فروشگاه خودتونه
بعد نیم ساعت چرخیدن شیوا با سقلمه به من فهموند که وقت رفتنه
چیزی پسند نشد ؟
خدمت می رسیم حالا تازه پیدا کردیم مغازه شما رو
باشه پس این خدمت شما
یه گل رز کوچیک کاغذی
شده بود پاتوقم
و گلای رزی که هر روز به تعدادش اضافه می شد

 
دیگه محسن صداش می کردم
و به ازا هر گل سرخ یه بوسه
دنیایی که اصلا دلم نمی خواست ازش در بیام
هرچیزی که تجربه میکردم برام تازگی داشت
محسن جواب همه سولالی سرکوب شده من بود
همه چیزش برایم لذت بخش بود، محبتش ، نوازشش و حتی تشر زدن هایش
دستای بزرگو قویشو دوست داشتم
با لمس کردن بازو های سفت و سرشونه های پهنش گرمای خاصی توی دلم پخش می شد
دلم می خواست بغلش کنم بدنشو بو بکشم
 
.
محسن برف شادی هم داری
برای چی می خوایی
اول تیر تولدمه
به به پس باید برات تولد بگیرم
نه بابا تولد چی
یه جشن کوچیک دو نفره همینجا !
با اینکه از خدام بود با دودلی گفتم نه نمی خواد
یه دقیقه صبر کن الان درستش می کنم الناز
از مغازه زد بیرون
لبریز از احساس بودم
انقدر ذوق داشتم که تقریبا تولدم یادم رفته بود
یه حسی بین تردید و اشتیاق تو دلم آشوب کرده بود
 
چند لحظه بعد با یه کیک کوچیک و یه شمع قلبی رفت پشت پارتیشن
دوتا لیوان نسکافه ، یه پیش دستی گل گلی تشکیلات تولد مجلل ما بود
تولدت مبارک
تـــــــــــــــــــولدت مــــــــــــبارک
ممنونم عزیزم
بعد از فوت کردن شمع دستمو دراز کردم و گفتم کادو
همینجوری که نمیشه باید بوسم کنی
مگه گل کاغذیه محسن کادو تولده
دیگه بد تر باید دو بار بوسم کنی
یه باشه گفتمو رفتم سمتش تا گونه اش را ببوسم
سرشو برگردوند لباشو گذاشت رو لبام
شیرین بود
گرمای لباشو دوست داشتم
حرکت زبونش تو دهنم دیونم می کرد
شل شده بودمو حسابی گر گرفته بودم
اسیر شدن توبازو های بزرگش…

 
احساسی رو داشتم که تا الان تجربش نکرده بودم…
این اولیش
دومیش رو هم ذخیره می کنم برای روز مبادا
از درون آشوب ولی نمی خواستم خودمو ببازم
باشه هرجور میلته
نمی دی کیک تولدمو بخورم
الان میدم عزیزم
پاهام سست شده بود دلم میخواست کف مغازه پهن شم ولی نباید کم میاوردم
یه چیزی در من بیدار شده بود و بیشتر می خواست
بیشتر از قبل لمس شدن رو می خواستم

 
یه حسی از جنس استرس و ترس شیرین تو دلم موج می زد
سینه هام سفت شده بود احساس خیسی تو شرتم می کردم
حال محسن بهتر از من نبود
با اینکه سنش بیشتر بود ولی اوج شهوت تو لرزش دستاش می شد دید
و برجستگی پشت زیپ شلوارشو که سعی می کرد بپوشونه منو جذب خودش می کرد
نصف کیک رو خورده بودیم
نگاهای زیر زیرکی من به زیپ محسن که داشت یواش یواش می خوابید قطع نشده بود که بی مقدمه برگشت گفت
می خوای ببینیش
خودمو جمع و جور کردم گفتم چیو
همونیو که یه ربع بهش خیره شدی

 
آب دهنمو قورت دادمو سعی کردم با سکوت رضایتمو بهش بفهمونم
رفت در فروشگاه رو بست اومد سمتم زیپشو کشید پایین گفت راحت باش
دستام یخ کرده بود
مونده بودم چی کار کنم می خواستم بلند شم برم ولی کنجکاوی منو میخ صندلی کرده بود
دلم می خواست
دلم می خواست ببینمش
لمسش کنم
گرماشو
لذتشو
دلم می خواست لذتی که توی فیلمش دیده بودمو تجربه کنم
 
دستمو گرفت گذاشت توی شلوارش
دستمو کردم تو و لمسش کردم
گرم بود ومرطوب
دل زدناشو دوست داشتم
دلم بیشتر خواست درش آوردم
شیو کرده بود و بوی خوبی می داد
سفید مایل به سورتی با سر گوشتی قد متوسط ول کلفت
هرچی می گذشت سفت تر می شد
تو دستم گرفته بودم می مالیدمش
بدم می اومد عین ندید بدید ها معاینش کنم
فانتزیام با ساک زدن شروع میشد و همیشه جاشو با خیار پر می کردم
بی هوا کردم تو دهنم
 
محسن جا خورد خودشو کشید عقب گرم بود و این که تو دهنم تکون می خورد لذت خاصی داشت سرمو آرو شروع به عقب جلو کردن کردم محسن یه دستشو روی سرم گذاشته بود نفسای عمیق می کشید کیرش بزرگ تر می شد لبامو دورش حلقه کرده بودم که آب دهنم بیرون نریزه تمام دهنمو پر کرده بود شدت تلنبه هاش بیشتر شده بود دلا شد دست کرد توی مانتوم سینه هامو گرفت نفسم بند اومده بود دستم روی دستش گذاشتم ولی فایده نداشت کرد توی تاپم و نوک سینه هامو فشار داد واییی که چه لذتی داشت چشمامو بسته بودم گر گرفته بودم بین پا هام زوق زوق می کرد کیرشو در آورد شروع به باز کردن دکمه های مانتوم کرد تاپمو زد بالا شروع به مکیدن سینه هام کرد می لیسید می مکید از گردنم تا سینه هام دستش توی شلوارم برد ترس کل وجودمو گرفته بود جلوشو گرفتم گفت نترس اعتماد عمیقی تمام وجودم رو گرفت ولی باز دستمو نکشیدم کاری هم نمی تونستم بکنم زورش زیاد بود همینکه دستش از روی شرت مشکیم به کسم رسید و شروع به مالیدن کرد لذت وصف نشدنی تمام وجودمو گرفته بود اون انگشتای بزگشو روی کسم می کشید و من نفسم تو سینه حبس می شد تقریبا مانتو مدرسمو در آورده بود شلوار سرمه ای رنگم رو هم تا زانو داد پایین سینه هامو می مکید کسمو می مالید نیمه بیهوش کف مغازه دراز کشیده بودم پا هام روی شونه هاش بود کیرش لای رونام. حرکت کیرش روی کسم دیونم کرده بود با چنتا تکون آب داغشو ریخت روی شکمم . . . الان 15 سال از این ماجرا میگذره به خاطر دوس پسر بعدیم که یه مرد جا افتاده بود که همه چی داشت (و البته جرات هم داشت که منو یه زن واقعی بکنه و اون بود که پردم رو زد) با محسن کات کردم  ولی قطعا یکی از بهترین کادو های زندگیمو از محسن گرفتم ، لذت شیرینی که هیچ کس نمیتونست توی اون سن به من بده…

 
 

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *