این داستان تقدیم به شما
سلام من زینب هستم ۳۹ سالمه و ۱۱ ساله ازدواج کردم. شوهرم کارمنده و خودم خونه دارم. توی یکی از محلات نسبتا خوب تهران زندگی میکنیم. تا سال ۹۶ همهچی تو زندگیمون به بهترین نحو پیش میرفت و کاملا بر وفق مراد بود. ما هم دیدیم شرایطمون خوبه تصمیم گرفتیم یه سالن آرایشی راه بندازیم…
این کار رو کردیم و مدیریت و جذب نیروش هم با من بود. حدود یک سال یعنی از پاییز ۹۶ که شروع کردیم تا آخرای تابستون ۹۷ کارمون رو انجام دادیم و سود خوبی هم توش بود. اون موقع ها یادمه یه عروس داشتیم که خیلی نسبت به شوهرش جوون بود چون شوهره اومده بود دم سالن و من دیده بودمش عروس رو هم از دور میشناختم که کیه و دختر کیه و چیکاره است. اصلا تعجب نکرده بودم از این اختلاف سنی چون دختره مثلا ۲۰ سالش بود و شوهرش ۵۰ سال. مرده هم خیلی پولدار بود و معلوم بود هدف هردوشون از ازدواج کاملا با هم فرق داره. ما یه نوبت عروس براشون گذاشته بودیم و قرار بود خانوم ساعت ۱۲ روز عروسیش بیاد تا آماده بشه ولی داماد تماس گرفت و نوبت رو لغو کرد. دلیل رو ازش پرسیدم که ای کاش نمیپرسیدم. سفره ی دلش رو باز کرده بود حدود ۱۰ دقیقه داشت درد دل میکرد که آره این دختره و خونواده ش واسه پول من نقشه داشتن و کل مدت دبه میکردن تا امروز دیگه زدم به سیم آخر و همه چی رو تموم کردم. حالا من اینجوری بودم که بابا باشه تو ضربه خوردی حالا دیگه برو پی کارت من کار و زندگی دارم. برو پیش تراپیست اصلا چرا این حرفا رو به من میزنی؟
شماره ی من رو داشت و گاهی توی واتس اپ فقط واسه مناسبت ها مثل نوروز و عید فلان و فلان واسم تبریک از این کیلوییا که معلومه واسه همه فوروارد میشن فرستاد. یه بارش که مال نوروز بود رو فقط جواب دادم و منم متقابلا تبریک گفتم بهش. همین تبریک من شروع رابطه مون بود. صحبت رو ادامه داد و یکی دو ساعتی با هم صحبت کردیم. بیشتر درمورد همون اتفاق و جدا شدنش از اون دختره صحبت میکرد و این که بعد از اون هم با کسی آشنا نشده.
من با شوهرم و سکسمون هیچ مشکلی نداشتم هرچند سکسمون کم بود و شاید ماهی یک بار سکس می کردیم ولی خب نه من نه شوهرم خیلی داغ و فعال نبودیم واسه همین مشکلی نداشتیم درعوض خیلی عاشق هم بودیم. ولی این هوس لعنتی باعث شد تن به این خیانت بدم. انگار یکی تو وجودم میگفت از این فرصت استفاده کن. صحبت و رابطه مون ادامه پیدا کرد و با هم چت میکردیم. خیلی به هم نزدیک شده بودیم چند بار هم با هم بیرون رفته بودیم ولی هیچوقت لمس کردنمون بیشتر از دست و بغل کردن نمیشد یعنی من اجازه نمیدادم.
حتی چندبار بهم پیشنهاد داد خونه ش بریم و با هم باشیم منم خیلی دلم میخواست ولی نمیدونم چرا نمیرفتم یا میترسیدم از آبروم. یک سال از رابطه مون میگذشت یعنی الان شده بود اواخر سال ۹۸ و شروع سال ۹۹ که کرونا هم شروع شده بود و خیلی وضعیت فاجعه بار بود. سالن ما هم بسته شده بود و به جز موردهایی که آشنا بودن کسی جرات نمیکرد بیاد جای عمومی و کارای زیبایی انجام بده واسه همین یه مقدار وضعیت اجاره ی ما به هم ریخته بود. از اونجایی هم که نمیدوستیم تا کی ادامه داره تصمیم گرفتیم یه وام بگیریم وکلا بذاریم واسه اجاره ای که به صاحب ملک سالن پرداخت میکنیم. واسه وام هم ضامن می خواستیم که من شهرام رو یعنی همین مردی که باهاش تو رابطه بودم رو به شوهرم معرفی کردم و گفتم برادر یکی از آرایشگرامه. شهرام ولی خب در ازای این ضمانت خیلی رک و صریح گفت شیرینی میخوام. گفتم چی میخوای گفت خودتو.
بعد از این یک سالی که گذشته بود یه مقدار شل تر شده بودم نسبت به این قضیه و دلم میخواست یه بار امتحانش کنم.
قرار شد که بریم خونه ی خودش. از یه روز صبح قرار گذاشتیم و تا شب که شام رو با هم خوردیم با هم بودیم. اول ازم خواست با هم حمام بریم که اونجا یه سکس کوتاه کردیم که شاید بهترین سکس عمرم بود. سرپا توی حمام آلتش رو توی کسم میکرد و آب داغی که لای چاک باسنم رد میشد واقعا برام لذت بخش بود. قسمت بعدش روی تختش بود که اول با خوردن آلتش شروع کردم اون هم کسم رو برام خورد و بعدش داگی و میشینری با هم سکس کردیم و بعد از ناهار هم روی مبل به بغل و بوسه گذشت تا دوباره لختم کرد و براش یکمی کیرشو رو خوردم و این بار میخواست از پشتم بکنه که هیچ جوره نتونستم و برای جبران بهش قول دادم آبش رو بخورم و قورت بدم که انگار جون دوباره گرفت. رو مبل منو انداخته بود و محکم تلمبه میزد.
برخورد رونش با باسنم واقعا لذت بخش بود انگار زیر یه مرد واقعی داشت ازم استفاده میشد که تا الان تجربه ش نکرده بودم و فکر میکردم خودم آدم سردی ام ولی در واقع تو موقعیت سکس خوب قرار نگرفته بودم. منو سرپا کرد و یکمم سرپا دوباره مثل تو حموم منو کرد و گردنمو میمکید و سینه هام رو میچلوند که من مثل یه دختر بچه فقط داشتم ناله میکردم. تا اینکه خبر داد آبش داره میاد و جلوش زانو زدم اول یکمیشو ریخت روی صورتم بعد دهنم رو باز کردم و همه ش رو خوردم و قورت دادمو با لبخند بهش گفتم جندم کردی و من مال توام و میتونی همشه منو بکنی حتی با دوستات که با این حرفم یهو کیرش از جا پرید و فرو کرد تو حلقم و و بعد چند دقیقه دوباره تلمبه زد توی کسم تا اینکه اینبار توی کوسم ارضا شد…
نوشته : زینب حسینی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید