این داستان تقدیم به شما
پایانه ازادی شلوغ نبود اینقد مسافر کم بود برای شهرستان ک با نصف قیمت هم میشد بلیط گرفت…
سوار اتوبوس شدم گوشیمو در اوردم مشغول بشم تا صب کلی وقت مونده بود منم تو اتوبوس خوابم نمیبرد دیدم یکی تو دایرکت اینستا بهم پیام داد سلام جواب دادم گفت میشناسی منو؟ منم اسمشو دیدم نوشته بود مریم تنها حدسی ک زدم درست بود گفتم اره همون مریمی ک تو تلگرام میخواستم رلم بشی نشدی و این جور حرفا گفت اره خودمم ایدی تلگرامشو داد رفتم بعد از حرف زدن ازم عکس خواست منم بهش دادم من ازش عکس خواستم تو سکرت چت (چت زماندار)فرستاد عکسشو دیدم تعجب کردم چون معلوم بود دختر نیس گفتم بیوه ای گفت ن راستش شوهر دارم… شوکه شدم ولی ب روی خودم نیاوردم گفتم حدس زدم بیوه ای یا شوهر داری گفت مرسی ک تعجب نکردی متاهلم ، منم خندیدمو حواب دادم اشکال نداره زیبا نبود ولی خیلی ب دل مینشست قیافش ی جورای تو دل برو بود ، گفتم میخوام ببینمت گفت باشه شد بهت میگم … شمارمو دادم بهش فرداش زنگ زد گفت بیا تو پارکی ک نزدیک خونه ما و خونه پدر مریم بود وقتی دیدمش دیدم با دوستشه نمیشد برم کنارشون بشینم چون آشنا احتمال اینکه رد بشن و ببینن مارو داشت
روبروشون نشستم بعد از ظهر بود هوام گرم گفت تشنمه ی آب معدنی برام میاری؟گفتم چشم خانوم خانوما اینقد محو صورتش شدم ک جز اون هیچکیو نمیدیدم … رفتم ۳تا ایستک گرفتم واس من و مریمو و دوستش من مال خودم مونده بود نصفش گذاشته بودم رو چمن مریم گفت من نمیتونم بقیشو تو میخوری؟گفتم اره پاشد اومد ایستک رو داد بخورم نگام ب پاهاش بود پاهای ک خیلی زیبا بود سندلی هم ک پوشیده بود زیبایی پاشو نشون میداد نزدیکم شد بوی بدنش دیوانه وار میومد وقتی لبمو جای دهن اون گذاشتم و خوردم ایستیکو خندید منم با شوخی گفتم خوشمزه بود فقط طعم ماتیک میداد سه تامون خندیدیم اینقد محو تماشاش شدم ک نفهمیدم داره باهام حرف میزنه داشت عصر میشد و پارک شلوق بهم گفت اینجا نمون بعدا همو میبینیم یه اشنا میبینه شر میشه…
منم رفتم ولی هنوز تو فکرش بودم بوی بدنش هنو تو مشامم بود…لحظه شماری میکردم واس دیدار بعدی ک چن روز بعد گفت میای بیرون؟من با چت های ک تو تلگرام کرده بودیم خیلی چیزا راجبش فهمیدم ک ب زور شوهر کرده بخاطر اینکه تو خونه خانوادش اذیت میکنن و اینا و شوهرشم بهش زیاد توجه نمیکنه دو دل بودم ب رابطمون من هر وقت ب بوی بدنش فکر میکردم کل وجودمو شهوت فرا میگرفت بعد ک قرار سینما رو گذاشتیم تو سینما دستاشو گرفتم دستشو بوسیدم یه لبخندی رو صورتش نشست فکر نمیکرد دستشو ببوسم ، سرمو گذاشتم رو شونش بوی بدنش داشت دیوونم میکرد در گوشش گفتم چ عطری میرنی؟ گفت نزدم گفتم پس چرا بوی بدنت داره دیوونم میکنه گفت عرق کردم هوا گرم بود اومدم ولی همین بوی عرق داشت دیوونم میکرد
اون روز گذشت شب تو تلگرام دلو زدم ب دریا بهش گفتم بوی بدنت بدجور نعشم میکنه الان نیس خمارم خندید بهش گفتم میخوام بریم یه جا فقط بغلت کنم و بوت کنم قبول نکرد گفت بهت اعتماد ندارم ک فقط بخوای بو کنی گفتم قول میدم با کلی بدبختی قبول کرد، ی پارک جنگلی بود ک میرفتی تو درختاش تراکم درختاش استتار خوبی داشت گفتم بریم اونجا من رفتم بعد ده دیقه اونم اومد بعد از سلام و احوال پرسی نگاش کردم معلوم بود ترسیده منم ترس داشتم ولی مسمم بودم ک حسش کنم بوسش کردم گرفتنش تو بغلم تقریبا هم قد بودیم من ۱۸۰ بودم مریمم چیزی از من کم نداشت نفسامون بهم میخورد خواستم لب بگیرم ممانعت کرد ی کم بوسش کردم بعد لبمو دوباره اوردم نزدیک لبش مانع نشد اینبار من هم اروم لبشو گرفتم لبامون از ترس خشک شده بود ولی وقتی لبش رو لبم بود بوی بدنش بیشتر نعشه م میکرد منم با ولع تمام تر لبشو میخوردم وقتی شلوارمو دید فهمید راست کردم هیچی نگفت بهش گفتم مانتوتو دربیار عرقتو بوکنم قبول کرد
وقتی بوش و حس میکردم دیوانه وار شروع ب مکیدن گردنش کردم کم کم داغی شهوتم شهوت مریمو هم شعله ور میکرد نمیشد سوتینشو کامل باز کرد ولی تونستم یکی از سینه های مریمو در بیارم بوی عرق بین سینه های مریم بهترین عطر جهان بود برام وقتی داشتم سینشو مک میزدم دیدم چشاشو بسته و لبشو گاز میگیره من هم با ولع تمام تر میخوردم وقتی ب نافش رسیدم بوی حرق تند تر بود ولی ب خوشبویی سینه هاش نبود خواستم شلوارشو در بیارم مانع شد گفت نه گفتم فقط بو میکنم و لیس میزنم نترس داغی شهوتش قانعش کرد ک اینکارو بکنم بوی شهوت عرق بهترین بو های بود ک اون لحظه ب مشامم میخورد ارام شلوارشو تا پایین زانوش کشیدم با ولی از زیر نافش تا بهشت بی مو زیر شرتش را لیس میزدم شورتش را پایین نیاورده بودم مریم لذت زیادی رو میچشید من هم با ولع تمام تر میخوردم کصش را بعد از چن دقیقه تمام عضلات مریم سفت شد و اب لزجی از کصش اومد بیرون و شل شد کاملا معلوم بود توانش کم شده من هم تمام ارگاسم او را با زبان پاک کردم
من هنوز ارضا نشده بودم وقتی مریم ارضا شده بود توان ن گفتن نداشت و من هم شلوارم را پایین اوردم و کیرم را ب ارامی داخل کص مریم بردم ب ارامی عقب و جلو میکردم بعد از چند دقیقه من هم کامل ارضا شدم چن لحظه فبل ارضا شدن کیرم را در اورده ک بعد با شدت زیادی منی ام را ب زمین ریختم بعد ازچن دقیقه خودمان را مرتب کردیم ب او گفتم اول از پارک خارج شود من هم چن دیقه بعد ب دنبالش تا شب تلگرام نیومد شب گفت امروز لذت خوبی داشت ولی پشیمانم چون خیانت کرده ام ب شوهرم بعد دلت اکانت کرد و شماره اش را خاموش کرد ولی من هنوز خماری نبود بوی مریم را میکشم…
نوشته: کننده ی زن شوهر دار
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید