این داستان تقدیم به شما

سلام خدمت دوستان
چند هفته ی پیش پسر عمم باهام تماس گرفت بعد از احوال پرسی طبق عادت همیشگی ایرانی ها کار کشید ب چ خبر خوب دیگه چخبر ک گفت با یه خانوم سن بالا آشنا شده طرف کلی دوست مطلقه داره منم کلی خوشحال شدم چون یک سالی میشد با کسی نبودم افتادم به التماس ک یه جوجه بکش برا ما خلاصه گفت خبر میدم تا اینکه ی روز گفت داریم میریم فرحزاد اگه میای فلان ساعت اماده باش میام دنبالت قراره یکی از فامیلاشونم بیاد ک اشنا بشید با هم منم تو کونم عروسی شد تیپ و زدم و اماده شدم وقتی رسیدیم سر کوچشون تا اومدن خشکم زد
یه دونه محکم زدم پس رفیقم ک حاجی اینکه طفله خیلی بچس چیکارش کنم اینو گفت تو کاریت نباشه مگه نمیخوای بکنیش
خلاصه رفتیم سفره خونه نشستیم ک گوشیه دختره زنگ خورد رفت یه تخت دیگه شروع ب صحبت کرد تا اخرم نیومد منم به کل نا امید شده بودم ولی اخر ماجرا رفیقم گفت حالا بیا شمارشو بگیر
شب بهش پیام دادم ک ب طرز فجیعی رید بهم منم شمارشو پاک کردم
گذشت تا اینکه دیدم تو اینستا ی ناشناس پیام داده معرفی کرد خودش بود کلی عذر خواهی کرد ک ببخشید اون روز حال روحیه مناسبی نداشتم منم دیگه برام مهم نبود گفتم خواهش میکنم ک زود تر تموم شه حرف ک یهو گفت هنوزم میخوای با هم اشنا بشیم بهش گفتم میتونم باهات رک حرف بزنم گفت حتما (اخه ن حوصله مخ زدن داشتم ن اعصاب اخلاق ی دختر بچه رو
بهش گفتم ببین فازت چیه گفت من فاز همه چی دارم
منم از خدا خواسته گفتم من دنبال رابطه با سکسم اگه اوکی هستی صحبت کنیم با هم جا خورده بود بعد چند ثانیه گفت تو چقد پررویی گفتم خودت گفتی رک باش کلی صحبت کردیم راجعبه سکس و هدف و این کسشعرا قرار شد اولین قرارمون تو ماشین باشه بریم ی جای خلوت ک راحت باشیم
صبحش فهمیدم ک چند روز خونه برادرم خالیه بهش گفتم ماجرا رو قبول نمیکرد ک قرار اول تو مکان باشه کلی فک زدم تا راضی بشه شرطشم این بود تا اجازه ندادم کاری نکن
خوب میدونستم گردنو گوشش و ک بخورم همه چی تمومه صبح روز موعود رفتم دنبالش خواب مونده بود بدون ارایش اومد تو کل مسیر هی غر میزد من دارم چیکار میکنم و ‌‌‌‌…ک کلی دوباره براش سخنرانی کردم تا اروم شد
دقیقا همونی شد ک حدس میزدم وقتی رسیدیم بهش گفتم ی بغل نمیدی ب من تو همون بغل شروع کردم گردنشو لیسیدن ک صدای نالش بلند شد وحشیانه میخوردمش بعد یه سال داشتم منفجر میشدم لباسشو کندم افتادم ب جونش و ممه هاشو دراوردم م کلی خوردمشو رفتم سراغ شلوارش درش اوردم شروع کردم روناش و خوردن ک دیگه داشت غش میکرد موهامو گرفته بود فشار میداد ب خودش بلند شدم گفتم حالا نوبته توعه به کیرم اشاره کردم گفتم بخورش شرتمو دراورد وقتی استارت خوردنو زد تازه فهمیدم ماشالا بلده کاره جوری میخورد ک صدام دراومد و ِلذت میبردم داشت آبمو میاورد ک گفتم بسه رفتم شرتشو دربیارم یه کم مقاومت کرد برا همین ی خورده گردنشو خوردم شل شد گذاشت از پاش درش بیارم شروع کردم بازی کردن با چوچولش میپیچید ب خودش میگفت بسه دیگه اما ولش نکردم تند تر مالیدم تا به لرزیدن افتاد رفتم روغن اوردم گفت چیکار میکنی گفتم میخوام کونتو وا کنم گفت چرا کون گفتم مگه نگفته بودی پرده دارم ی خنده ی شیطانی زد گفت میخواستم اذیتت کنم بکن توش خودم خیلی کونو بیشتر دوس دارم ولی از این که از زحمت باز کردن و اخ و اوخ کردن و درش بیار بسه خلاص شده بودم خوشحال شدم

افتادم روش کیرمو میمالیدم ب کسش میگفت چرا نمیکنی گفتم تا خواهش نکنی نمیکنم توش گفت تو واقعا دیوونه ای خواهش میکنم بکن توش دارم میمیرم ک یهو جا کردمم داخل دستشد گذاشت جلو دهنش ک صدای جیغش نره بیرون اشک تو چشاش جمع شد ی لحظه میخواست در بره از زیرم ک نذاشتم دوباره رفتم سراغ گردن و گوشش ک بازم شل شد و اروم و شروع کرد ب ناله کردن دم گوشش قربون صدقش میرفتم اونم پشتمو نوازش میکرد بعد چند دقیقه احساس کردم داره میاد کشیدم بیرون و ریختم رو شکمش بعد سکس نوازشش میکردم ک گفت خیللی بدی نمیخواستن تو قرار اول بدم خندیدم و فهمیدم بچه های الان خیلی کار بلد ترن
مرسی ک خوندین
نوشته: حاجی تلمبه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *