این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان اسم ها رو عوض میکنم من هادی 33 سالمه قدم 190 و لاغر و متاهلم و طرفم مینا 27 سالش اونم متاهل و لاغر سایز سینه 70 و سفید خاطره مربوط ميشه به چند ماه پیش تو سایت چتناک چت سکسی ی کم چت کردم بعد دیدم یکی اومد گروه و از شانس من همشهری از آب در اومد البته خونشون با خونه ما خیلی زیاد فاصله داشت رفتم پی ویش فقط تو دلم میگفتم کاش جواب بده و بلاکم نکنه که خب جواب دادن من شروع کردم به مخ زنی خلاصه ی 2 هفته رو مخش بودم و از زندگیش ميگفت و اینا منم هی بحث سکس رو پیش میکشیدم و استیکر میدادم براش ی شب بهش گفتم رابطه جنسی با شوهرت داری یا نه که گفت خیلی کم ماهی 1 بار گفتم احتیاجتو چکار میکنی گفت خودراضایی بهش گفتم ميشه باهم داشته باشیم که گفت حرفشم نزن گفت اگه میخاستم به کسی بدم از همون موقع که شوهرم سرد شد میدادم نه اینکه خودارضایی کنم خلاصه بعد چند روز گفت من آموزشگاه رانندگی میرم تو خيابون فلان بیا اونجا 2 دقه همدیگه رو ببینیم فقط منم کلاس گذاشتم گفتم اينهمه راه برا 2 دقه دیدنت بیام؟؟ گفت پس چی 2 ساعت لابد که خندیدم و گفتم شاید هم 2 ساعت شد معلوم نیست گفت حالا اگه میخای بیا اصراری نیست که گفتم باشه میام و ساعتشو وعده کردیم نزدیک ظهر بود که رفتم حموم شبش و پشما کیرمو با ژیلت زدم و و صورتمم زدم تیغ فرداش رفتم سر وعده بهش زنگ زدم گفتم بیا من سر کوچه وایستادم با ماشینم دیدم ی خانوم سفید با چادر داره مياد طرف ماشین اومد سوار شد احوال پرسی و اینا گفتم بهش بریم دور دور که گفت نیم ساعت وقت دارم و باید برم خونه بچم تنهاس خونه گفتم باشه و رفتیم یکم چرخ زدیم و اینا دنبال یجا خلوت میگشتم که حداقل یکم بمالمش چشمم خورد به ی فضا سبز تو کوچه پشتش بن بست بود و خلوت رفتم تو کوچه که گفت اینجا چرا اومدی گفتم یعنی نمیخای ساک بزنی باخنده که گفت خیلی پررویی اونروز با ی لب اونم به زور ختم شد موقعی که دم ایستگاه پیادش کردم که با اتوبوس بره سمت خونش گفتم فردا هم اگه کلاس داری میام فقط باید ساک بزنی که با خنده گفت من تازه کلاسم شروع شده ولی خیلی بیشعوری و خدافظی کرد شبش تو تلگرام گفتم فردا میام بعد کلاس دنبالت که گفت بیا ولی اون چیزی که میخای رو شرمنده که انداختمش تو شوخی و اینا که چیزی یادم نیست و نميدونم چی میگی اونم گفت الزایمر داریا گفتم آره کلسیمم افت کرده شیر میخام گفت خب برو بخور باز با استیکر خنده گفتم از ممه تو میخام
 
کلی فهشم داد خلاصه فرداش رفتم دنبالش و گفتم امروز تا ساعت 2 بعدظهر با منی گفت نه نهایتا تا 1 گفتم باشه و رفتم شهرک طرف خونمون آخر شهرک ساختمان خیلی کم بود و بیشترش زمین بود اصلا هیشکی رد نميشد رفتم زیر سایه درخت ایستادم و گفت اینجا کجاست دیگه گفتم دنجه آدم رد نميشه گفت خب که چی گفتم یادته دیروز چی خواستم که به خنده گفت نه الزایمر دارم که منم زدم زیر خنده و بهش گفتم خیلی دیوثی گفتم تو بیشتر رفتم سراغ لباش و بوسش کردم گفت نکن یهو یکی رد میشه گفتم نترس شیشه دودی که پیدا نیست توش هی بوسش کردم و یهو ممه هاشو گرفتم گفتم کلسیم میخام گفت نميشه منم افتادم روش و اهرم صندلی رو کشیدم و یهو صندلی خوابید به سرعت دست کردم لا دکمه ها مانتوش بازش کردم و تاپ رو زدم بالا دیدم اوووف چه سفیده بدنش و ی سوتین خوشگل مشکی گفت نکن اینجوری دستمو گذاشتم دم دهنش و سوتین رو زدم بالا و افتادم رو ممه هاش به لیس زدن و مکیدن هی داشت دستمو گاز ميگرفت دستمو برداشتم گفت نکن حشری میشم گفتم مگه بده گفت آره نمیخام تو ماشین با استرس حشری بشم گوش ندادمو یکم دیگه خوردمشون و نوکشو گاز میگرفتم جیغ میزد ميگفت گاز نگیر بسه منم پاشدم گفتم اگه میخای ممه هاتو نخورم ساک بزن که گفت تا حالا نزدم بلد نیستم شاخ درآوردم گفتم لابد بازیشه سرشو گرفتم بردم سمت کیرم با اون دستمم زیپ رو باز کردم و کیرمو آوردم بیرون یهو گفت وااای چقد گندس دوبرابر مال شوهرمه گفت بخدا تا حالا ساک نزدم بلد نیستم به اصرار یکم سرشو خورد داشت حالش بد میشد گفت بهم فرصت بده که بتونم گفتم امروز تا 1 با منی باید ابمو بیاری گفت جق میزنم برات گفتم ن فقط ساک خلاصه هی با اصرار بلاخره یکم بیشتر از کلاهشو میخورد هی هم ميگفت شوره چقد خلاصه ی 20 دقه ساک زد همینجوری و هی لا ب لاش با تف برام میمالیدش تا آبم اومد ریختم تو دستمال خلاصه اونروزم اینجور سپری شد تو فکر این بودم که کجا بکنمش مکان هم نداشتم تا اینکه به فکرم خورد ببرمش 3 چشمه نزدیک کوه بود ولی هیچ آدمی اونجا نمیومد وسط هفته تو روز بهش گفتم ی روز بپیچون کلاس رو بریم اونجا که گفت دوره و نميشه باید برگردم خونه تو همین روزها کلاسش بود که گفت بچه رو دادم مادرم امروز یکم بیشتر باهاتم تا 3 میتونم پیشت باشم منم خوشحال گفتم میبرمش همونجا میکنمش بلاخره رفتم دنبالش و در مسیر 3 چشمه که مادرش زنگ زد رو گوشیش که چرا نمیای و بچه بهونه میگیره گوشی رو قطع کرد و گفت برگرد تا برم خونه گفتم نميشه که اينهمه راه اومدیم گفت بچم آروم نميشه با اینکه بچش 6 سالش بود هی گفت و گفت و منم شق شده بود کیرم فقط باید میکردمش ی لحظه تو جاده دیدم جا رد تایر ماشین هست تو خاکی کنارم ایستادم و رفتم تو جاده خاکی گفت کجا میری دیونه ميگم برگرد برم خونه ی 5 دقه خاکی رو رفتم رسیدم ب یجا اندازه ی زمین فوتبال گود برداری کرده بودن و عمیق و رمپ هم داشت که با ماشین راحت میشد رفت پایین
 
که گفت خره من میترسم اینجا زود برو طرف خونه گوش ندادم تو دلم گفتم باید بکنمت رفتم با ماشین پایین و ایستادم گفتم بیا پایین برو صندلی عقب شوکه شد خودم پیاده شدم اومدم در رو باز کردم و بردمش طرف درب عقب و از پشت بغلش کردم گفت تورو خدا نکن دارم میمیرم از ترس این رو گفت منم امون ندادم بهش شلوار و شورتشو کشیدم باهم پایین و انداختمش رو صندلی عقب حوری که هنوز پاهاش رو زمین بود کیرمو در آوردم و ی تف انداختم رو کیرم و افتادم روش کیرمو یهو تا ته کردم توش فحش میداد ميگفت یواش دردم میاد داشت جیغ میزد منم ی 10 دقه فقط محکم تلمبه زدم دیدم داره آبم میاد گفتم بریزم توش که گفت نه خر شدی بریز بیرون رو زمین که همینکارو کردم و گفتم بکش بالا که بریم لباسشو مرتب کرد و نشست جلو و منم ابمو ریختم زمین و نشستم پشت ماشین و رفتیم

 
اینم داستان من شرمنده طولانی شد.
نوشته: هادی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *