این داستان تقدیم به شما
سلام بابک هستم 22 ساله بودم دانشجوی پلی تکنیک سر یک اتفاقی تو دانشگاه مشروط شدم بدون اخذ کارشناسی رفتم سربازی در کمسیون پزشکی به دور از انتظار معاف شدم دوباره به دانشگاه با کلی پارتی و بالا پایین رفتنها تونستم برگردم
برادر بزرگترم که 7 سال از من بزرگتر بود با دختری بی نهایت هات و زیبا که همان اولین برخورد عاشق هم شدیم، هم سن من نامزد کرد برادرم سرباز غایب بود دنبال خرید سربازیش بود نشد مجبور شد بره سربازی
از زمان نامزدی شان نامزدشو زیاد می اورد تهران چند روز چند روز می موندند منم اون ترم 8 واحد بیشتر نداشتم اونم اغلب غیر حضوری بود با هم می گشتیم بابای دوستم از هتل داران خیابان فردوسی بود اونجا یه اتاق سه تخته رزرو میکردیم خیلی راحت مثل یک خانواده استراحت می کردیم
پرسنل هتل نمیدونستند که آیلار زن یا نامزد منه یا برادرم اونجا فقط کارت دانشجویی منو بایگانی کرده بودند اماکنم گویا اون هتل سری نمی زد اگرم می زد مشگلی نبود چون خلافی نمی کردیم
خرید سربازی علی درست نشد مجبور شد به خدمت بره زمستان 92 بود تازه دو ماه بود علی تو کرمان اموزشی بود با فرمانده اش دعوا می کنه بازداشتش می کنند آیلار زنگ زد گفت میام تهران بلیط هواپیما بگیر بریم با هم کرمان علی دعوا کرده زندانه
آیلار پدر و مادر پیری داشت که برادر و دو خواهرش قاچاقی رفته بودند انگلیس تو یه رستوران کار می کردن اونجا ساکن بودند او تنها با بابا و مامان پیر کم سوادشون زندگی میکرد باباش بازنشسته شهرداری بود یه بقالی کوچولو هم چسب خونش داشت که اغلب زنش تو مغازه می نشست
رفتیم کرمان و پادگانشو پیدا کردیم خبردار شدیم علی با پنجه بکس زده فرماندشو لت و پار کرده از بازداشتگاه فرستادن زندان کرمان
شب به هر هتل رفتیم جایی برای خوابیدن نداشتند مخصوصا وقتی میدونستند زن و شوهر نیستیم تا یک هتلِ نچندان شیک با متوسل به کلک (شناسنامه برادرمو جای خودم زدم) اتاقی گرفتیم که 4 شب ماندگار شدیم من پایین تخت میخوابیدم آیلار رو تخت دونفره صبح میرفتیم دنبال کار علی
شب اخر بود به اصرارِ آیلار منم رو تخت پیشِ آیلار خوابیدم شدیدا آیلارو دوس داشتم ولی برخوردمان طوری بود که اجازه فکر سکس هر دو به هم نمیدادیم
هر دو با ملافه و پتوی جدا بالش جدا با فاصله ای از هم خوابیدیم خوابم نمی برد یکی از پاهای آیلار بیرون لحاف بود دم رو خوابیده بود دیدنش لرزه به تنم مینداخت آیلار راحت تو خواب عمیق بود با هزار احتیاط انگار که در خوابم دستمو انداختم رو باسن آیلار انگار هیتر تو رون و باسنش کار گذاشتن گرم بود و نرم اونقدر شماره شمردم و دستمو جرأت نکردم تکان بدم ندونستم کی تا خوابم برد
نمیدونم چه زمان از شب بود حس کردم انگار یکی را بغل کرده ام بیدار که شدم دیدم آیلار میان بازوانم با لباس خواب راحت خیلی محکم منو بغل کرده منم اونو سرش رو بازویم نفس گرم و اهسته اش بیخ گوشمو نوازش میده پای چپش از رو کمرم افتاده شلوارمم از جلو اومده پایین کیرمم بیرونه!
کاملا به هم چسبیده ایم من پیژامه نیاورده بودم یکی از ساپورتهای کشی آیلار تنم بود تا می پوشیدم کیرم اون تو حبس می شد لای رونم جاش میدادم که اون شب وقتی رو تخت خوابیدم آیلار متوجه شدم چند بار زیر چشمی کیرمو پایید که از بغل رونم زیر شورت و ساپورت مثل یک شلنگ کلفت نقشش خوب معلومه نیم خیز بود
با تعجب دیدم ساپورت و شورتم از سمت کیرم پایینه چسبیده رو شکم لخت آیلار چشام عادت کرد دیگه ایلار را کاملا می دیدم آرام و بی صدا تو بغلم خوابه کیرم با دیدن این حال دو سوته سفت شد و شروع کرد بدقلقی و ابش راه افتادن طوریکه کمی تکانش دادم دیدم به راحتی رو شکمش سر خورد و بد جوری مزه میده حرکاتمو طوری میکردم انگار خوابم تو همین فکرا بودم که آیلار با احتیاط و یواش صورتمو بوسید و دستش ارام ارام پشتمو نوازش کرد
دید من خوابم ارام سرشو اورد لبو یواش بوسید من باز خودمو زدم خواب که دستشو برد سمت شکمش و رو کیرم
کیرمو با شل کردن شکمش حلقه کرد تو دستش هرچه کرد انگشتاش به هم نرسید زیر لب گفت جووون چه کلفته شروع کرد مالیدن یک دقیقه نشد انگار یک پارچ اب بود از کیرم با فشار ریخت رو شکمو دستاشو حالا لباس خواب حریرش تا زیر چونش داده بود بالا منم رکابی تنم بود دو بندی تقریبا انگار لختم سینه های سیخ شده نازش چسبیده به تنم انگار دیوونه شده کیرمو داد پایین رد کرد لای پاش منم تمام رگهای تنمو انگار می کشند بزور خودمو نگه داشتم حالا آیلار بدون شلوار چرخیده روم
کیر منم لای پاش تو چاک کوسش به سرعت بالا پایین شد و زیاد طولی نکشید تا حس کردم انگار اب داغی ریخت رو کیر و خایم بغلم کرد حالا من تازه برای بار دوم دوست داشتم ادامه بده که ساکت شد و نتونستم دوام بیارم خودم شروع کردم کیرمو هل دادن به لای پاش که صداش در اومد جووووون فدااات بشم باااابک بیداری ؟! مال خودتم بکووون من زن توام بکوووون تشنمه چرخوندم رفت زیرم دیدم شلوارشو کامل در اورده مال منم کشید پایین گفت بکون تو کوسم ولی توش نکردم
حدود شاید 10 دقیقه شد که باز ابم اومد مال ایلار هم نگو نزدیکه بیاد اونقدر خودش زیرم بالا پایین کرد اونم ابش اومد
دیگه همه چیز تمام شده بود لباس بالاتنشو در اورده بودم تو اون گیرو دار زیر شلوار منم با پاهای ایلار در اومد فقط زیرپوش رکابی دو بندی تنم بود
همدیگرو مجال نمیدادیم میخوردیم و بوس می کردیم آیلار گفت بازم میخام منو بکون بکون تو کوسم لحظه ای لبابون از هم جدا نمیشد
گفتم اخه پرده ات چی؟!
گفت مال خودمه میخام تو پاره اش کنی به علی میگم نداشتم
من دوس دختر داشتم پرده هم نداشت بارها اونو گاییده بودم ولی آیلار یه چیز دیگه بود
هر چه گفتم بی خیال باش بذار بجاش کونتو بکنم گفت کون خوشم نمیاد بکون تو کوسم
پاشد چراغو روشن کرد
خدای من چی می دیدم بی نقص ترین #تندیس را دیدم که تو هیچ فیلم و واقعیتی ندیده بودم
کسش بقدری سفید زیبا بود رنگ پوست رونش بود انگار مویی از ابتدا نداشته با برامدگی زیبا چاک بلند و زیبا زمین تا اسمان با کوس فائقه دوس دخترم فرق داشت لبمو گذاشتم روش اونقدر خوردم و زبون زدم تا ابشو اوردم همه ابشو خوردم نمی زاشت هی می گفت نخور کثیفه مریض میشی ولی نمیدونست که چه خوشمزه و لذیذه
نمیخواستم پردشو بزنم
ولی اصرار کرد که باید پاره ام کنی
تا راضی شدم
ولی قبل پاره کردن گفتم باید خوب ببینم پرده ات چطوره پاهاشو داد بالا از هم باز کرد با دستاش لب کوسشو باز کرد گفت ببین نمیشد خوب توشو ببینم سایه میفتاد
فلاش موبایلو روشن کردم انداختم. توش چیز عجیلی دیدم یه سوراخ کوچولو ریز اندازه کمتر از سوراخ پیشاب کیر خودم ولی دایره ای تو سمت بالا بعدشم درِ واژنش کاملا بسته ولی وسط اون راه واژنش مثل دهن ماهی جمع شده اندازه ای که تقریبا یه مداد را بشه تو کرد با انگشتم مالیدم گفت فیلم بگیر خودمم میخام ببینم بعد پاره شدنم میخام ببینمش
با چه نازی و حرارتی گفت که تنم به لرزه افتاده بود انگار تو اب یخ افتادم دندونام بهم میخورد
برای نخستین بار بود کوس با پرده می دیدم
کوس فائفه را بارها دیده بودم سوراخش کاملا باز بود از این سوراخ هایی که گفتم توش ندیده بودم
فیلم خیلی جالبی گرفتم باهم هنوزم نگاه میکنم از لبهای بسته و باز و داخل سوراخ و سوراخ زیبا و صورتی خوشگل کونش و شکم و ناف سینه هاش که مک زده و گاز گرفته بودم تا زیر گلوش بعد چرخید از پشتشم گرفتم
کیرم شل شده بود میترسیدم پردشو بزنم نمی دونم چرا
خیلی دوس داشتم ولی بدجوری استرس داشتم.
کیرم اویزون شده بود انگار دیگه قدرت پا شدن نداشت آیلارم هی می گفت زود باش بکون توش نمیدونست که بلند نمیشه
با دستمم هر چه فشار دادم نرفت تو که نرفت
گفت چرا سفت نمی کنی ؟!
دوسم نداری؟ ببین چه اشکش اومده
پر اب بود توش با دستای نازش کیرمو گرفت رفت پایین برای اولین بار کیرم تو دهن یک دختر بود گفت چه خوشمزه است فقط تو فیلم دیده بودم
منم گفتم تو اولین کسی هستی که داری میخوری
تا سرشو کرد تو دهنش انگار کلیدش تو دهنش بود تو چند لحظه چنان سفت شده هرچه می کرد نمیتونست بیشتر از سرشو بکنه دهنش
بلد نبود هر دو ناشی بودیم کشید بالا گفت بکون تو کوسم تا خواستم هل بدم تو دستم را حلقه کرده بودم
گفت دوس دارم زیرت پارم کنی با گفتن این حرف چرخید زیر پاهاشو داد بالا گفت اماده ام پاره ام کن
کیرمو گذاشتم در سوراخ کسش چشامون قفل هم شد گفت پاررررم کن زووود فشار دادم تو که پر اب لیز بود سرش تا نصفه راحت رفت ولی انگار تو اون سوراخی که گفتم مثل دهن ماهی ولی دایره ای بود حس کردم اونجا گیر کرده پاهاشو قفل کرد دور کمرم گفت فشاااار بده که نامردی نکرده با یه فشار زیاد فهمیدم پاره شد رفت تو چنان جیغ زد گفتم الانه همه بریزن ابروم بره ولی خودشم فهمید ادامه نداد بریده بریده گفت بابک تکانش نده ترکیدم نگه دار اونقدر کیرم را اون تو نگه داشتم تا کمی دردش افتاد گفت همش رفت ؟
گفتم نه دستمو برد دهنش با چشما و سرش گفت فشار بده تا ته تمومش کن منم فشار دادم شاید ده سانتی یا بیشتر بیرون بود تا خایه هام رفت تو
چنان گازی بغل دستمو زد حس کردم انگار گوشت دستم کنده شد ولی دردی حس نکردم فشارم داد بخودشو دستمو ارام ارام دل کرد گفت اخییییش چه کیفی داره بذار توش باشه گفتم مبارکه عشقم خانومم نمیدونی چه لذتی برا من داره چشاش پر از شعف و شادی بود
شروع کردم لباشو خوردن و مالیدن و سینه هاشو خوردن و ارام ارام میلیمتری کیرمو عقب جلو می کردم نمیزاشت بکشم بیرون نفسش بند می شد
شاید بعد یک ربع یا بیشتر کمر زدم هر بار که میرفت ته نفسش بند می اومد هر بار میومد بیرون هم
تا خواست ابم بیاد کشیدم بیرون چشمتون روز بد نبینه تمام کیرم با خون قرمز داغ اومد بیرون خون کسشم سرازیر ملافه و پتوی زیر ملافه شد یکپارچه خون
مشتی دستمال کاغذی گذاشتم در کوسش اونقدر نگه داشتم تا خوشبختانه خونش قطع شد
بعد ساعتی دستمال را که دو بار تازه کرده بودم ورداشتم دیگه خونی نمی اومد پتو را جمع کردم تا زدم کردم زیر تخت پتوی خودمو انداختم زیر همدیگرو بغل کردیم خوابمون رفت صبح دیر وقت پا شدم ایلارم بیدار شد رفتیم دوش گرفتیم لباسامونو پوشیدیم قبل پوشیدن کسشو معاینه کردم باز چراغ انداختم فیلم گرفتم داخلش زخم بود نمیشد بازش کرد ترسیدم انگشت کنم کسش انگار زیباتر از قبل هم شده بود پفش زیادتر شده بود شکلش انگار گلی که غنچه بوده باز شده شاداب و خندان بود باور کنید کسش انگار تبسم می کرد زیاد دستکار نکردم ترسیدم باز خون ریری کنه درد و سوزش داشت
رفتیم خداحافظی کردیم هتل دار مرد خوبی بود پرسید خاطره خوبی انشاله از هتل من داشته باشید قدر همدیگرو بدونید
نمیدونم چرا من یهو اینو گفتم
گفتم حاجی شب زفافمونو تو هتل شما گذراندیم این هتل همیشه برایمون خاطره انگیز می مونه
خیلی خوشحال شد گفت اگه می گفتین جشن براتون می گرفتم صبر کن
شاگردشو صدا زد یه چیزی تو گوشش گفت سفارشی کرد او رفت رو بمن کرد پرسید مشگلی که نداشتین ؟! خونریزی چطور
گفتم متاسفانه زیاد باید اعتراف کنم پتو و یک ملافه شما را آلوده کردیم خندید گفت تا باشه از این آلودگیها
زنت عینهو دختر خودمه تو هم دامادم من دختر نداشتم حالا ایلار جون دختر منم هست مدیونین کرمان بیاین اینجا نیاین
شاگردش رسید نیم سکه ای کادو شده در عین تعجب به ایلار داد گفت اینم کادوی سرافرازی دخترم پیش دامادم مبارکه خانوم شدنت پدرت حاج محسن
هر کاری کردم دیناری بابت 4 شب کرایه قبول نکرد رفتیم تهران آیلار را با اتوبوس فرستادم شهرستان تا 23 اسفند همدیگرو ندیدیم
که اومد بازم تهران بلیط گرفته بودم برای کرمان از 24 اسفند ماه هم ده روز کرمان بودیم هنوز علی زندان بود ملاقاتش کردیم آیلار گفت بلیط برگشتمون امشبه میریم تهران ولی برگشتیم هتل که حاج محسن خندید و گفت براتون وی آی پی رزرو کردم هتل را سپرد به کارکنان رفتیم سمت بیرون شهر طرف جاده بم شهرکی که همش ویلا بود کلید ویلایی را داد فوق لاکچری گفت هر چند روز که کرمانید این ویلا در اختیارتون ویلای شخصی منه تا 11 فروردین هم خواستین بمانید کسی نمیاد در اختیار شماست 12 خانم و بچه ها از تهران میان
برای تنها شدن لحظه شماری می کردیم ساعتی حاج محسن پیشمون بود رفتیم داخل شهرک را پیاده گشتیم فروشگاه و مراکز خرید را بلد شدیم بلیط برگشتمون 4 فروردین بود با رفتن حاج محسن فرصت به آیلار ندادم لختش کردم خودمم لخت اول کسشو معاینه کردم از تعجب شاخ در اوردم سوراخ ها تقریبا همان بودند فقط معلوم بود لبه های سوراخ گرد وسطی صافتر شده و سوراخش انگار بزرگتر با انگشتم امتحان کردم مشگلی نداشت کوسش تو این مدت ترمیم شده و انگارذباز دختر بود با احتیاط و خوردن کوس خوشگلش پر اب شد و ارام ارام کیرمو کردم تو کوسش درد داشت ولی خوشحال بود کیرم به زحمت تو کوسش حرکت می کرد عین 11 روز را میشه گفت ویلا بودیم و شب و روز کارمون سکس بود تو شب اول به خواست خودش کونشم گاییدم هر چند خیلی تنگ بود ولی با روغن مخصوص بدن که قبلا خودش تدارک دیده بود ریختم و با انگشت گشادش کردم کونشم مال خودم شد
علی دو سال و 4 ماه کرمان ماند و توی دو سال یک بار مرخصی اومد من آیلار را 5 بار دیگه بردم کرمان شبا ییکه با هم بودیم باز سه تایی تو یه سوئیتی مال اونایی که اجاره میدن بودیم با هم سه تایی رو یه تخت میخوابیدیم علی وسط منو آیلار دو طرفش خودمو خواب می زدم بوسبازی های اونا شروع می شد ولی خبری از سکس بینشون نبود فقط همدیگرو بغل می کردن
صبح تا علی میرفت دوش بگیره معطل نمیکردیم خیلی عادی می گاییدمش بعد آیلار میرفت دوش می گرفت بعدش من
بعد چند روز علی می رفت پادگان بلیتمون را کنسل می کردیم میرفتیم پیش حاج محسن اضافه بر ویلا دو تا واحد خالی مبله هم داشت چند شبی تو اونا می موندیم
بعد اتمام سربازی عروسی کردن قبلش آیلار به علی میگه من حلقویم ولی دوس پسر داشتم خیانت کرد منو گایید دکتر بریم شایدم بگه دست نخورده ام ولی دروغ چرا این واقعیته اول زندگی اعتراف می کنم اگه ناراحتی علیرغم دوست داشتنت میتونی بدون هیچ مهریه ای طلاقم بدی
علی می گه عیب نداره خودمم بعید میدونستم دختر به این زیبایی تا حالا بذارن سالم بمونه و نگاییده باشن
آیلار هنوزم بچه دار نشده منو برادرم یک خونه کلنگی در تهران سمت سه راه آذری خریدیم دو طبقه است طبقه بالا یک سوئیت است همکف دو خوابه است شریکیم 3 دونگ 3 دونگ بک دهنه مغازه لباس فروشی هم سرقفلیشو خریدیم یه تایی اداره اش می کنیم
اونا همکف هستند من سوئیت حیاط هم بزرگه ماشینامونو پارک می کنیم انباری هم دو تا بزرگ 3 در3 داره
ایلار شب و روز با منه علی اوایل هر شب باهاش برنامه داشت یکی دو بار سکس تو هر شب داشت ولی الان نه
هفته ای یکبارم به زور می کنه علی تو کرمان تریاکی حرفه ای شده نکشه خماره مدتیست جامونو میشه گفت عوض کردیم بساط تریاکش تو سوئیت بالا دایر می کنه منو زنش پایین هر کدام تو یه اتاق میخوابیم که از تراس به هم راه دارند درها را قفل می کنیم من میرم تو تخت آیلار تا صبح بغل همیم نه من سیر میشم نه او از من
یکبارم نشده شب علی پاشه بیاد پایین تازه بیادم من سریع میرم اتاقم چیزی نمی فهمه
معمولا شب جمعه ها گاهی هم اون شبم نمیاد با آیلار میخوابه
ایلار تا 35 سالگی دوست نداره بچه دار بشه میگه فقط یه بچه اونم از من بیاره و #لوله هاشو ببنده منم قصد ازدواج اصلا ندارم به نظرم علی می دونه من #زنشو می کنم چون بارها به شوخی میگه آیلار برای دوتامون بسه اقتصاد میگه صرفه جویی #آیلار تظاهر به عصبانیت می کنه میگه بابک #داداشمه بی خود حرف نزن
علی میخنده می گه می ترسی تمام بشه خخخخ چجور هابیل و قابیل یه زن مشترک داشتن ما که بچه های اونایبم دوتا داشته باشیم خخخ
البته با لحن شوخی میگه ..
مرسی که سرگذشتمو خوندید #فدایی #دارین #بابک
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید