این داستان تقدیم به شما

سلام به همگی

من سلمان هستم متاهلم و 33 سالمه ساکن یکی از شهرهای جنوبم. مدیر داخلی یه آموزشگاهم…
***
در کل عاشق سکسم و تنوع طلبم. اما اهل جنده بازی نیستم و خیلی رعایت حفظ ظاهر میکنم.
داستان ازونجا شروع شد تابستون امسال96 منشی آموزشگاه که یه خانم خوشگله (اونم چندباری برام ساک زده) میخاست بره مسافرت و از من خواست درنبودش کارهاشوانجام بدم منم قبول کردم.
یه روز تو آموزشگاه پشت میز بودم ومشغول کارهام که در باز شد وقتی سرمو بلند کردم ببینم کیه دیدم یک خانم قدبلند چادری که از زیر چادر معلوم بود هیکل ردیفی داره و پشتش بمن بود داشت درومیبست. تو همون لحظه ته دلم گفتم جون چه کوسیه (من عاشق سکس با زنهای قدبلندم) خلاصه درو بست اومد تو دفتر.
این خانم که اسمشو میزارم سهیلا حدودا 32ساله یه زن قدبلند یه ذره سبزه چاق نبود لاغر هم نبود قدش حدود 180 چشمای میشی یک روسری قهوه ای روشن سرش بود که یک کم موهاش بیرون بود با آرایش ملایم. نمیدونم چرا اما توی همون نگاه اول یه حسی توی چشماش حس کردم.
اینم بگم من اصلا قیافه و ظاهر دخترپسندی ندارم قدم 178 وزنم حدود 85 یکم چاقم موهامم کم پشته حتی کیرم هم معمولیه حدود 14سانت البته بگی نگی کلفته (هر کی کردم از کلفتی کیرم خوشش اومده) اما خیلی مهربونم و به شخصیت طرف مقابلم چه زن و چه مرد احترام زیادی میزارم و خیلیها به خاطر همین خوش اخلاقیمه که با من دوستن.
خلاصه سهیلا اومد نشست و بعد از احوالپرسی و…. اسم دخترشو برای کلاس تابستونی نوشت منم طبق معمول کارت ویزیت که شمارم توش بود و به همه مشتریها میدادیم بهش دادم. چندروز بعدش که کلاسها شروع میشد روز اول همه دانش آموزا با پدر یا مادراشون اومده بودن. سهیلا هم اومده بود. باور کنید اینبار هم که دیدمش یه حس خاصی از نگاهش به من منتقل شد..
 
کلاس که شروع شد پدرمادرها رفتن اما سهیلا و یک خانم دیگه که مادر یکی از بچه ها بود تو دفتر موندن تا کلاس تموم بشه.
با هم حرف میزدن و منم سرم به کارم گرم بود هر از چندگاهی زیرچشمی سهیلا رو دید میزدم. اونم همزمان که سرش تو گوشیش بود با اون خانم هم حرف میزد.
خلاصه چندروزی گذشت سهیلا وقتی دخترشو میاورد کلاس همونجا منتظر میموند تا کلاسش تموم بشه ومن تقریبا هررزو میدیدمش. کم کم سر حرف باهاش باز شده بود. میگفت که بخاطر کار شوهرش منتقل اونجا شدن و خودش هم کارمند یک اداره ای بود.
هر روز که میگذشت اون حسی که توی چشماش میدیدم پررنگ تر میشد و اونو به وضوح حس میکردم که انگاری سهیلا از من خوشش اومده باشه. منم توی مراوداتم رعایت ادب و… داشتم و اصلا طوری حرف نمیزدم که شک کنه. ( در کل همیشه اینجوریم)

 
خلاصه 1-2هفته بعد یک روز صبح سهیلا به گوشیم زنگ زد. (شمارمو از کارت ویزیت برداشته بود) ازم پرسید کسی توی فرودگاه آشنا دارم چون کار ضروری پیش اومده و میخاست بره مشهد و شوهرش رفته آژانسهای مسافرتی اما بلیط گیر نیاورده. منم یکی از دوستام توی اصفهان آژانس مسافرتی کار میکرد. به اون زنگ زدم اما بلیط نبود. خلاصه بگم سر همین قضیه بلیط چندبار تلفنی حرف زدیم و پیام بهش دادم. فرداش بهم پیام داد که با کلی مکافات تونسته بلیط اوکی کنه و الان رفته مشهد و گفتش دخترشم با خودش برده و دیگه کلاس نمیاد و در ضمن هم ازم تشکر کرد که باوجود اینکه نتونستم بلیط تهیه کنم اما تلاشمو کردم. منم کلی زبون ریختم که شرمنده شدم و…
ازونجا روم باز شد و چندروز یکبار توی تلگرام پیامهای شعر و جملات قصار و… براش میفرستادم اونم جواب میداد. کم کم چت می کردیم اما محترمانه. توی حرفاش بطور غیرمستقیم متوجه شدم با شوهرش رابطه خوبی نداره.
حدود 2ماهی طول کشید تا با هم راحت شدیم تا یکبار حرفو به روابط سکسی و… کشوندم. اونم خیلی ترش کرد و گفت اشتباه کردی عجله کردی هنوزخیلی زود بود. من دنبال کسیم که عاشقم باشه تا خلا عاطفیمو پرکنم. تو هم مثل همه مردها دنبال سکسی. منو میگی به خودم لعنت فرستادم که چرا عجله کردم. اما خوب 2ماه، زمان کمی نبود. اون واقعا اندام قشنگی داشت. من عاشق سکس با زنهای قدبلندم.
کلی عذرخواهی کردم که من تو رو بخاطر خودت دوست دارم و بهرحال در کنار روابط عاشقانه سکس هم جزیی از رابطه ست اونم گفت درسته اما فقط زمانی حاضره با کسی سکس کنه که بدونه فقط بخاطر سکس باهاش نیست و عاشقانه باهاش دوسته و دوستش داره. از روابط سکسش با شوهرش پرسیدم که گفت روابط خوبی دارن و هفته ای 3-4بار سکس میکنن و هردوتاشون گرم و هاتن و چون کمبود سکس نداره فقط به دنبال رابطه عاشقانه ست.
خیلی کش ندم منم روابط عاشقانه و دوستانه باهاش ادامه دادم. هر روز تلفنی و چت و… با هم حرف میزدیم اما فقط هدفم این بود بکنمش عاشقش نبودم اما خب دوستش داشتم زن خوب و مهربونی بود. فقط یه اخلاق بد داشت اینکه خیلی بمن حساس بود که بجز اون نباید با هیچکس دیگه ای دوست باشم. یواش یواش توی چتهامون حرفای سکسی هم میزدیم و اینکه دوس دارم باهاش سکس کنم اونم کم کم نرم شده بود ولی قبول نمیکرد البته علتش این بود میترسید که اگه سکس کنیم من ولش کنم.
یکی از روزهای تابستون که تولدم بود و سهیلا رفته بودن مسافرت بهم گفت برام ادکلن خریده. حدود 2هفته بعدش برگشتن و میخاست ادکلن برام بیاره اما خب توی آموزشگاه نمیشد. چون کلید آموزشگاه دستم بود یک روز باهاش هماهنگ کردم ساعت11 صبح بیاد آموزشگاه ادکلن بهم بده و یکم باهم باشیم. اون قبول کرد اما گفت بدون سکس فقط در حد بوس و بغل.
 
خلاصه ساعت11 اومد آموزشگاه. با همون تیپ همیشگی. چادر روسری یه آرایش قشنگ ولی ملایم. تا از در اومد تو دفتر باهاش دست دادم وبغلش کردم وگوشه گونه شو یه بوس کوچولو کردم. اومد نشست رو صندلی منم نشستم کنارش بهش گفتم سهیلا چندماهه منتظر این روزم که کنارم باشی و دستمو انداختم دور کمرش چسپوندمش به خودم و لپشو بوسیدم. اونم منو بوس کرد. حس دوست داشتن و نگاهی که یکم شهوت توش بود رو میشد از چشماش خوند. آروم روسریشو درآوردم. موهاشو قهوه ای رنگ کرده بود. اونم گفت که خیلی دوسم داره و منو بوسید. منم همش میبوسیدمش و بغلش کرده بودم. سرشو گذاشت رو سینه م منم آروم لای موهاشو نوازش میکردم و میبوسیدمش. چشماشو بسته بود و از حالت چهره ش معلوم بود خیلی دوسم داره و ازینکه پیشمه لذت میبره. بهش گفتم روز اول یه حس خاصی تو نگاهت بود. هاج واج مونده بود گفت از کجا فهمیدی!!! همون لحظه اول که دیدمت یه موج مثبت از تو حس کردم و روزهای بعد که میومدم آموزشگاه به بهونه دخترم میموندم تا تو رو ببینم چون دوستت داشتم و دارم.
دیگه نزاشتم حرف بزنه لبامو گذاشتم رو لباشششش وای چه لبهای داغ و خوشمزه ای یکم لباشو خوردم اونم همکاری میکرد آروم آروم شهوت رفته بود زیر پوستمون چشماشو بسته بود و لبای همو میخوردیم معلوم بود حشری شده.
ازش خاستم بریم توی یکی از کلاسها لباساشو در بیاره اولش مخالفت کرد گفت قرارمون سکس نبوده منم الکی گفتم نمیکنمت فقط میخام بدنت قشنگتو که آروزمه ببینم و یکم سینه هاتو بخورم. الکی داشت مقاومت میکرد شهوتی شده بود اما چون زنها ذاتا دوس دارن التماسشون کنی ناز می کرد. منم نازشو کشیدم بردمش توی یکی از کلاسها. یه مانتو خیلی خوششگل پوشیده بود. مانتوشو درآوردم یه تاپ قرمزآلبالویی تنش بود. واااای چی میدیدم یه بدن کشیده و توپر. زیر چادر اصلا بهش نمیومد همچین دافی باشه. بازم بغلش کردم و بوسیدمش. آروم از روی تاپ سینه هاشو گرفتم. بخدا اگه بگم سینه هاش 85 بود اغراق نکردم سفت توپر واااااای الان که یادش میفتم شق کردم. یواش یواش تاپشو درآوردم یه سوتین آلبالویی. ست کرده بود. کیف و روسری و رژلب و تاپ و حالا هم سوتین. همه شون قرمز آلبالویی…

 
سوتین دادم بالا شروع کردم خوردن سینه هاش. واقعا خوشمزه بود اونم حشری شده بود. با این یکی دستم اون یکی ممه شو میمالیدم. تو چشماش نگاه کردم. حس شهوت و عشق توام با خجالت. از چشمهاش میشد فهمید مردده خودشو در آغوش عشقش رها کنه و لذت ببره یا ممانعت کنه که مبادا به شوهرش خیانت کرده باشه. دوباره شروع کردم خوردن ممه هاش سیر نمیشدم آروم از روی شلوار دستمو بردم پایین روی کسش گذاشتم و شروع کردم آروم آروم نوازش کردن. بدون صدا نفس نفس میزد. کمربند شلوارشوباز کردم و کشیدم پایین هیچ مقاومتی نکرد وای چی میدیدم یه شورت قرمز آلبالویی. خم شدم دستمو گذاشتم رو شرتش و نوازش کردم از شدت شهوت شرتش از آب کسش خیس شده بود. شرتشو کشیدم پایین تا بهشت گمشده مو ببینم…. چه کوصی واقعا شاه کوس بود یه کوص توپول سفید که تازه اصلاح کرده بود. شروع کردم زبون زدن به کوسش حسابی تحریک شده بود بهش گفتم سهیلا اجازه هست بکنمت گفت نه داخل نه همینجوری… یکم که کوسشو خوردم خم شد با دستاش شونه هامو گرفت بلندم کرد و دوباره بغلم کرد بوسم کرد. منو نشوند رو صندلی معلم سرکلاس. کمربندمو باز کرد و شلوارمو کشید پایین شورتم از پیشاب کیرم خیس شده بود. کیرم داشت میترکید. یه نگاهی بهش کرد و نشست روی زمین آروم با دستاش شروع کرد کیرمو نوازشش کردن (از کوچیک بودن کیرم خجالت کشیدم). بهش گفتم میخوریش با یه نگاه مهربون به من بدون اینکه حرفی بزنه کرد تودهنش و شروع کرد کیرمو خوردن. واااااای نمیدونید چه لحظه لذتبخشی بود. خیلی قشنگ و با ولع میخورد و زبون میزد داشتم دیوونه میشدم اونقدر حرفه ای میخورد و ساک میزد دیدم اینجوری ادامه بده آبم میاد و نمیتونم بکنمش.
بهش گفتم سهیلا جان بزار بکنمت دارم میمیرم برات بازم گفت نه همینجوری ساک میزنم آبتو میارم بازم اصرار کردم که قبول کرد ازش خواستم روی میز معلم دراز بکشه. بازم شروع کردم کوسشو خوردن نمیدونید چه حس قشنگی بود لیسسسسس زدن کوس سهیلا. اونم حسابی شهوتی شده بود. دیگه وقت کردنش بود. وایسادم کیرمو گذاشتم دم کوسش یکم مالیدم به چوچولش و کردم تووووو یه کوس داغ و تنگ جونم داشت میومد سرکیرم. شروع کردم تلنبه زدن چشمای سهیلا مست و شهلا شده بود چندتا تلمبه زدم دیدم اینجوری سختمه قد میز بلنده و اذیت میشم ازش خواستم روی نشیمنگاه نیمکت دراز بکشه اونم قبول کرد. وقتی روی نیمکت خوابید دوباره شروع کردم تلنبه زدن. سهیلا هیچی نمیگفت فقط نفس نفس میزد و شهوت توی همه چهره وبدنش به وضوح دیده میشد

 
منم تند تند به تلمبه زدنم ادامه میدادم و همش مراقب بودم آبم نیاد (یه تکنیک هست برای تاخیر در انزال که موقع تلمبه زدن جدول ضرب حل کنید) خلاصه اینقد تلمبه زدم که سهیلا ارضا شد منم که غرق شهوت و لذت وقتی سهیلا ارضا شد منم خودمو رها کردم تا آبم بیاد بهش گفتم آبمو کجا بریزم؟ گفت بریز توکوسم (میدونستم بخاطر بیماری که داشت 10سال بوده که دیگه بچه دار نمیشد) سرعت تلمبه هامو زیاد کردم آبم که داشت میومد کیرمو تا ته کردم توی کوسش آبم با فشار خالی شد و منم با خیال راحت آبمو تو کوسش خالی کردم….
بیحال و خسته از یه سکس توووپ اما شادمان و شنگول
سهیلا رفت WC و بعدش لباسهاشو پوشید و یکم دیگه همو بغل کردیم و… سهیلا رفت.
هنوزم باهاش کمابیش چت میکنم. بعدش بازم ازش خواستم سکس کنیم اما دیگه قبول نکرد. میگفت بعد از اون قضیه پیش وجدانش ناراحته منم راستش علیرغم اینکه هنوزم دوس دارم بکنمش اما اصرار نکردم.
اینم داستان من. چندتا سکس دیگه هم داشتم اگه فرصت بشه داستاناشو بعدا میگم…
 
 
 
نوشته: سلمان فارسی‌

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *