این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان!  میخوام براتون خاطره سکسم رو با یک زن متاهل به اسم شیدا تعریف کنم…
 
یک روز تولد دوست صمیمیم، امین شد که گفت اون دختر که همسایشون تو جردن بودن هم دعوت کرده بود… به منم گفت اگه درو دافی داری با خودت بیار. منم اون موقع با یه دختر دوست بودم که با این که سکسی بود ولی تیپش یکم جواد میزد، منم حوصله کل کل بعدش و با امین نداشتم که هی تیکه بندازه. اخرش تنها رفتم کلا قرار بود ۷، ۸ نفر بیشتر نباشیم، همه هم به استثنا من کاپل بودن.هنوز رویا نیومده بود که امین گفت میدونی این دافه (رویا) که زدم با خواهرش میاد چون با شوهرش قهر کرده از تبریز جایی که با شوهرش زندگی می کرد اومده تهران. به شوخی گفت داریم با جناق میشیم. آقا این دوتا خواهر اومدن تو من دیگه هنگ کردم چون بد خوب بودن. رویا خواهر بزرگه ۳۳ ساله که متعلقه بود و با امین بود… شیدا فکر کنم ۲ سالی کوچیکتر بود. هم اومد نشست سر میز همه با هم گفتیم و خندیدیم، با اینکه من همیشه تو مجلس از همه بگو بخندترم ولی اون شب من با همه گفتم و خندیدم فقط با شیدا نه آخه هم شوهر داشت هم وقتی من از یکی خوشم میاد قفل میکنم و اونم اون شب حالش خوب نبود.
 
تو همین حین شیدا یک ساعتی رفت تو اتاق تلفنی صحبت میکرد با شوهرش دعوا میکرد. رفتم دستشوی دیدم نشسته داره زار میزنه. میگفت شوهرش اصلا درکش نمیکنه و این مردای ترک خیلی خشک و یک دنده اند و تازه دست بزنم داشت یارو. برای من انگار داشت کپی زندگی خالم رو تعریف میکرد. گفتم غلط کرده مردتیکه اگه گیرم بیوفته این کارو میکنمو اون کارو میکنم، خلاصه جوگیر شده بودم یه طوری که شیدا میخواست منو آروم کنه. دیگه رفتیم و کلی زدیم و رقصیدیم موقع رفتن به من گفت که خیلی مهربونی و مدت زیادی با کسی اینجوری نخندیده بود. گذشت قرار شد امین شام با رویا برن بیرون که رویا کلید که باید منم باهاشون برم. زنگ زد امین گفت بریم شام بیرون شیدا هم میاد میخواهیم بریم رستوران دیوان تو الاهیه. گفتم آخه کس خل میریم نفری ۳۰۰ پیادمون میکن اونم شوهر داره با اون حال تخمیش من باید پول بدم تازه بخندنمشم آخر شبم تخمام بغل کنم بخوابم. دیگه کلی اصرار کرد رفتیم کلی خندیدیم از اون شبا بود موتور تربو کس شعرم روشن شده بود اونا هم مرده بودن از خنده. امین خونشون یک سوئیت داره رفتیم اونجا قلیون چاقید آورد تو تراس. منو شیدا هم که قلیونی نبودیم اومدیم داخل چون سردمون شده بود. تا اومدیم تو گفت وای چقدر سردم بود… منو بغل کرد گفت مرسی واسه انرژی خوبت و گرمات که سریع پشتش اومدم که من و با این انرژیو هدر نده خندید منم لب چسبوندم کف کرد یهو چه سریع رفتم جلو. گفتم ازین به بعد هر وقت بخندی بوست میکنم. بازم خندید که دیگه رفتم تو لب و بدشم یکم ممه خوردم. فرداش زنگ زد منم باغ لواسون با پسر خالم و دوست دخترش بودم گفتم پاشو بیا گفت تا یک ساعت دیگه اونجام. منم فهمیدم این از منم حول تره ولی دلم شور میزد که داستان نشه چون هنوز جدا نشده بود از اون مردک. …

 
اومد تو و منم بعد ده دقیقه به پسرخالم اینا ندا دادم که ما میریم بالا تو اتاق. وارد اتاق شدیم من از پشت چسبوندم بهش گردنش و اروم خوردم با سینه هاشم بازی میکردم. خیلی سینه هاش و کونش سفت بود. همرو کندم ریختم زمین رفتم سراغ کس بی موش زبونم رو انداختم توش انگار دارم بستنی داغ میخورم ابش راه گرفته بود کونشم خیس کرده بود منم انگشتم دست چپمو آروم کردم تو کونش با دو تا انگشت دست دیگم هم داشتم با کسش بازی میکردم و لیس میزدم هم زمان… راحت بیست دقیقه شد که دیدم لرزید و ارضا شد. داشت از حال میرفت دیگه. به من گفت تا حالا اینجوری نشده بودم. گفتم پس با شوهرت چیکار میکردی؟ گفت آخه اون زود انزالی داشت سر ۲ دقیقه میومد و همشم با خودش ور میرفت تازه بهش میگفته که این زن سکسی نیست.

 
تو دلم گفتم خوب جای الان افتادی میکنمت که آوازش تا تبریز براش بره. دوباره شروع کردم لباشو خوردم لباش طبیعی ولی پر و سفت بود من حس میکردم گوشت لخم دارم مک میزنم. سینهای خوشگلشو میچلوندم که از حشریت صداش در اومد در گوشم گفت بکنم. کیرم رو مالیدم رو کس خیسش فشار دادم رفت تو دیوونه شد تمام پشتمو چنگ میزد، وای ی چه کسه تنگو داغی داشت. میکردم تا ته میکردم توش و در میاوردم جیغ میزد، تمام ویلا رو گذاشته بود رو سرش. همش میگفت چقدر گندست مال تو در حالی که مال من خیلی معمولیه ولی این کس دست اول بود گوششو شروع کردم به خوردن که فهمیدم کلید حشریتشه. میخواست در بر دیگه نمیتونست من سفت و تند داشتم میکردم کسشو و گوششم میخوردم این دفه یه جوری جیغ زد موقع اومدن که من ریدم به خودم… بی حال مثل جسد افتاده بود منم میکردمش تا آبم اومد ریختم رو شکمش. یکم ولو شدیم بعدش اومدیم پایین دیدم پسر خالم یک جر مشتی از دوست دخترش سر ما خورده که اینجا مگه جنده خونست! آقا من زدیم بیرون و به سولماز دوست دختر پسر خالم یه تیکه انداختم حالا یاد نگیری شما هم جنده بازی درآرید شر شه واستون. که قاطی کرد منم د در رو…
 
از اون داستان به بعد چند بار دیگه هم با شیدا سکس داشتم ولی کم کم همش کنترلم میکرد این شوهر جلقیشم که ول کن نبود منم گفتم نمیتونم دیگه باهات دوست باشم. خلاصه با اینکه کردن زن شوهر دار کار غیر اخلاقی هست ولی این یکو نشد که دست رد به سینش بزنم… تازه شیدا فهمید سکس چیه از شوهرشم  جدا شد. ..

 
 
نوشته: سورنا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *