این داستان تقدیم به شما
سلام . اسم من دانیاله ۱۸ سالمه و تک فرزندم ما توی یکی از محله های جنوب تهران زندگی می کنیم تو یه خونه ی ویلایی که ته کوچست و جز قدیمی هاییم …
***
مامانم کرمانیه و ما چون تو تهرانیم هیچ فامیلی اینجه نداره گرچه فامیلامون زیادم از ما خبر نمیگیرن بابام مسعود به گفته ی مادرم وقتی من هفت سالم بود ناپدید شد و دیگه دیده نشد راستی بابام یه آدم درست و حسابی بود و تو اون منطقه ای که هرجور خلاف فراوونه به عنوان آدم خوب و بزرگی میشناختنش …مامان منم اسمش نازنینه ۳۸ سالشه تقریبا لاغره قدش کوتاه حدود ۱۵۵ سینه های نسبتا درشت و کون خیلی بزرگی داره جوری که موقع راه رفتن و حتی ایستادن کونش بد تو دید میزنه … اینم بگم که منو دوستام تو اون منطقه برو بیا داریم و باهم خیلی خودمونی هستیم و همه قبولمون دارن … من از بچگی شر بودم و بزرگتر که شدم تقریبا عصبی شدم تا اینکه حدودا ۱۲ سالگی افتادم تو کف مامانم دنبالش بودم ولی اصن هیچ کاری بهش نداشتم و اقدامی نبود و مامانمم معمولن مخصوصن تو تابستون راحت بود و رکابی های بلند میپوشید تا زانوش و زیرش کرستم نمیپوشید فقط شرت … تا این که چند سال بعد یه روز از اتاقم اومدم بیرون و اومدم هال دیدم خم شده و داره زمینو تمیز میکنه و پشتش به من بود و حواسش به من نبود و گرم کار بود چون میخاست سریع تمیز کنه و زود حمام بره
با شرت بود اون کونش بد تر از همیشه معلوم بود ولی نکته این بود که شورتش یه کم پاره بود اونم تو قسمت کسش طوری که بخشی از کسشو نشون میداد و خودشم نمیدونست . اون لحظه تا جایی که میتونستم دید زدم که یهو بلند شد و برگشت و من سریع رفتم اتاقمو قایم شدم این جا بود که حس کردم باید یه روز یه جوری گیرش بندازم . . از اون روز به بعد منتظر یه فرصت بودم تا این که یه روز تو خیابون دعوام شد و اعصابم خیلی خورد بود اومدم خونه و دیدم طبق معمول نشسته رو مبل پا رو پا داره موبایلشو میبینه . اومدم نشستم جلوش دید عصبانیم و حرف نمیزنم هی سوال میپرسید و حرف میزد مث همیشه پیله کرده بود منم اعصابم خوردتر شد و بلند گفتم بسه دیگه و یه لحظه دوباره چشمم به اندامش خورد یه لحظه حشرم بد زد بالا و تو همون حالتی که بود بلند شدم رفتم جلوش و ناخوداگاه اون رکابیشو به به زور درآوردم یهو به خودش اومد و با حالت شوک گفت چی کار میکنی منم که هیچی حالیم نبود گفتم دیوونم کردی تو همون حال سریع شلوار و بلوزمو در آوردمو با شرت بودم و گفتم خفه شو
بعد شرتمو در آ ردم و کیر درازم زد بیرون چشاش از کاسه زد بیرون و بد ترسید گفت چیکار میخوای بکنی به زور شرتشو در آوردمو گفتم ازین به بعد مال منی و به زور نشوندمشو کیرمو تا ته کردم تو حلقش اوق زد و کلی آب دهنش ریخت بیرون همین جور شوکه بود و چون ازم میترسید بی وقفه ولی با ترس برام ساک میزد بعد نیمساز بلندش کردمو خوابوندمش به پشت کیرمو همین جوری بی هوا کردم تو کسش دیوونه وار تلمبه میزدم اونم اواسطش هی میگفت دانیال زشته تو رو جون هردومون ولی من گوش بدهکار نبود همینجوری میزدم بعد چندین دقیقه کیرمو در اوردم همینجوری که داشت التماس میکرد یه کم به کیرم تف زدم و کردم تو کونش خیلی تنگ بود تو نمیرفت اشکش در اومده بود و خیلی التماس میکرد ولی من کیر درازمو با فشار کردم تو کونش یه آه بلند کشید . هی عقب جلو میکردم هی آه میکشی خیلی محکم تلمبه می زدم هی زدم و هی زدم تا بعد چند دقیقه در اوردمو بلندش کردم و بغلش کردم و کیرمو گذاشتم دم کسش لیز خورد و رفت تو وحشیانه تلمبه میزدم اونم بهم اویزون شده بود و دستاش دور گردنم بود چه حالی میداد
چشم تو چشمم داشت زار میزد که یهو حس کردم داره آبم میاد چون از شدت درد محکم بهم چنگ زده بود نتونستم ولش کنم و تو همون شرایط با یه تلمبه محکم آبمو تا آحر ریختم تو کسش بعد چند دقیقه گذاشتمش زمین اونم که فهمیده بود قضیه چیه رو زمین نشست و زانوهاشو بغل میکرد و گریه میکرد منم اعصابم هنوز خورد بود بلند گفتم بسه اونم خودشو جم کرد اون روز به هر بدبختی گذشت چند روز بعد دیدم هی میره دستشویی و اوق میزنه ترسیدم تا اینکه یه روز که از بیرون اومدم خونه بهم گفت که چند روز قبل آزمایش گرفته و جوابش اومده حامله شده منم دروغ چرا از یه ور خوشحال بودم که بابا شدم ولی از یه طرف به خاطر این گند بزرگ بد ناراحت بودم چند روز بعد با هماهنگی من رفت و بچه رو انداخت …
***
از اون ماجرا یه ساله میگذره ولی ولش نکردم .
شده مث زنم وقتی میام خونه مبدونه که دست کم باید تا آخر شب دوبار با هم سکس کنیم از رفتاراش معلومه که دیگه عوض شده دوسم داره ولی باز ازم میترسه . به خودشم گفتم دبگه از فکر زن گرفتن اومدم بیرون شده خانم خونم بعضی موقع ها به زور بهش میگم شب تا صبح لخت کامل کارا رو انجام بده و تو خونه بره و بیاد بعضی موقع ها هم برای اذیت کردنش میگم بچه میخوام اونم ناراحت میشه ولی یه جوری از دلش در میارم .
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید