این داستان تقدیم به شما

سلام به همه
من میترا هستم خوب از خودم بگم نمیخوام دروغ بگم خیلی سفید و روشن نیستم اما خوب سبزه تیره هم نیستم پوستم به سفید میزنه قدم 168 هستش و وزنمم 57
لباسایی هم که تو دانشکده میپوشم خیلی خاص و اینا نیستن مانتو و مقنعه سیاه و شلوار لی زغال سنگی و کفش اسپورت
 
خوب چهره با نمکی دارم. کلا تو دانشگاه زیاد میومدن پی ویم و مزاحمم میشدن من خیلی محل نمیدادم.تا یادم نرفته بگم من دانشجوی پرستاری هستم و الانم ترم چهارم.حالا فرض کنید مثلا آزاد مشهد.
ما تو کلاسمون خوب هم دختر بود هم پسر یه جمعی داشتیم تو پسرا که کلا خوشتیپای کلاس بودن و یکیشونم انصافا خوش قیافه ام بود خوب من دختر مغروری بودم چن تا از پسرای پزشکی منو میدیدن تو کاراموزی ها تو بیمارستان و اینا پی گیرم بودن واسه همین خیلی به پسرای کلاس محل نمیزاشتم حالا نه که به اونا محل بزارم نه ولی کلا سعیم این بود اسه برم و بیام.
 
چون تو نخ دوست پسر و رابطه ها و اینا نبودم تا قبل این واسه همین ارایشمم ملایم بود. جونم واستون بگه دیگ تو کلاس پیچیده بود که این پسره که گفتم هم کلاسی بود و خوش تیپ و خوشقیافه تو نخ ماست. خیلی پی ویم میومد میدونستم این کاره است واسه همین سعی میکردم فاصله بگیرم ازش اما نرم نرم میومد و مخ مو بکار میگرفت اوایل محلش نمیدادم. اما وقتی هی میومد و میگفت دیگ همه رو ول کرده و تلاش میکرد خرم کنه منم کم کم نرم شدم. باهم چت میکردیم و به اسم کوجیک صدا میزدیم و اینا ولی حرمت ها رو نگه میداشتیم. هنوز بیرون نرفته بودیم.دستمون بهم نخورده بود. اون خیلی میگفت البته ولی من اکراه داشتم خیلی باهش گرم نمیگرفتم خوب حق داشتم چون تو این فازا نبودم. یه روز دیدم خیلی ناراحت شده بود تو کلاسم همینجوری بود گفتم خوب علی جان باشه باهم یه کافی شاپ بربم حالا. اون ولی خیلی ناراحت بود میگفت ابرومو جلو دوستام بردی میگن این نمیخوادت از سر ترحم باهته منم خوب هنوز خیلی عاشقش نبودم نمیدونستم چی باید بگم خلاصه دیگ واقعه به زور و از سر اکراه قبول گردم برم باهش به مامان بابام الکی گفتم تولد دوستمه و شب دیر میام و دوستم منو میرسونه. یکم لباسای بهتری پوشیدم و بازم به ارایشی گردم و زدم بیرون و رفتم سر قرار با ماشین بود. تو ماشینش نشستم دستشو دراز کرد دست بده اما من جواب ندادم حرف میزدم باهش اما از سر خجالت. دیت خودم نبود خو اما خوب کم کم یخم داشت باز میشد.یه جا واستاد گفت تو ترافیکیم و کافی شاپم دوره برم دوتا شیر موزی چیزی بگیرم تو راه بخوریم عزیزم باشه منم به نشانه تایید سرمو با لبخند تکان دادم. وقتی اومد اول ی شاخه گل رز طبیعی داد بهم. واااای چقدر عالی بود خیلی لذت بخش بود.تو چشای هم نگاه کردیم خیلی حس خوبی بود. همینجوری داشتم اون شیرموزو میخوردم که کم کم دیدم چشام داره سنگین میشه.دیگ نفهمیدم چی شد. ینی صداهارو می شنیدم ها ولی نای حرکت و اینا نداشتم. یه صدای اشنا شنیدیم.

 
علی علی تو مطمئنی؟
راس میگه علی شر نشه بعدا
-نه بابا کثافت پا نمی داد غلط کرده ازش عکس و فیلم میگیرم ک کاری نتونه بکنه
جنده خانم واسه من شاخ بازی درمیاره
دیدم اینا که صدای هم کلاسی هامه همون دوتا رفیقش بودن
ولی نمیفهمیدم چی داره میشه ینی گیج بودم دوباره صدا ها اومد
خیلی خوب اینم از خونه ما ماشین ک تو خیاطه وزنی نداره بلندش کنین ببرین بندازینش وسط خال کتار ستون
کم کم داشتم توانایی پیدا میکردم یکم دست و پاهامو تکان بدم خیلی کم
-عه عه علی تاثیرش داره میره کیر تو این داروشناسی این باید نیم ساعت دیگ بهوش میومد
-گوه نخور بدو بدو ده دقه دیگ کامل هوشیاره
مث اون فیلم سکسیه ک دیشب دیدین سریع دستاشو ببندین به هم بعدش با طناب به دور ستوت ببتدین
پاپاهاشم ببندین به هم
قبلشم لباساشو کامل درآرین
 
اون تور والیبال که خریدیم کوچکش کردیم پهن کنین روش چهار سرشم اون وزنه های بدن سازی رو ببندین ک سنگین شه
تازه داشت دو هزاریم جا میفتاد چه بلایی قراره سرم بیاد
تو همون حالت مقاوت میکردم کمی اما خیلی کم بود و زورمم به سه نفر که باشگاه هم میرفتن اونم تو اون حالت ک نمیرسید
دیگه کامل دوباره برگشته بودم جیغ میزدم و التماس میکردم خیلی هم خجالت میکشیدم سه تا از همکلاسی هام لخت لخت جلو من ک لخت بودم بالا سرم واستاده بودن و منم ک دراز کش
علی نششت جلوم یه سیلی محکم زو بهم گفت تو که نمیخوای عکسایی ک دارن ازت میگیرن پخش شه ها؟ پس خفه شو جنده عوضی من فقط التماسش میکردم حالم خیلی بد بود خیلی
مرتضی نشست و بینیمو گرفت و کیرشو گذاشت تو دهنم گفت وای به حالت اگه گاز بگیری هی هقب جلو میکرد سیلی هم میزد امیر داشت هنوز عکس میگرفت علی هم با چن تا وسیله اوند ک نفهمیدم چی بودن اون موقع
منو به پهلو کردن

 
 
هنوزم از شدت فاجعه تو شوک بودم و باورم نمیشد
علی یه چوب داشت ک حالت تخت و صاف داشت حالا منو یه جوری کردن که مرتضی و امیر دوتایی کیرشونو به صورتم بمالن و بکنن تو دهنم و قمبلام هم دوتاییش رو به بالا باشه علی محکم باهش میزد به کونم واقعا داشتم درد میکشیدم فک کنم کونم خیلی سرخ شده بود با هر ضر به هی میمریدم
بعدش رفت سراغ پام و کف پام میزد محکم محکم
من فقط داشتم گریه میکردم و هی با هر ضربه میپریدم و اونام شهوتشون بیشتر میشد
اکن دوتا ابشونو رو صورتم و دهنم ک واسه سیلی ها صورتم مثه اتیش بود ریختن
حالا نوبت علی بود موهامو از عقب کشید و سرمم کشیده شد و کیرشو گذاشت تو دهنم و منم خیلی نمیتونستم دست پا بزنم حالم بد بود هی تا ته حلقم کیرشو میبرد بینی مو میگرفت حالا امیر داشت پشتمو با کمر بند میزد و میگفت چ جنده تاپی هستی تو

 
مرتضی هم انگشتشو میکرد تو کونم و با دست دیگش محکم میزد به کسم
داشتم از درد میمیردم
نمیدونم چ لذتی واسه اونا داشت
یه دست دیگ علی ک ازاد بود محکم بهم سیلی میزد و همزمان بهم فحش میداد علی روم خوابید و کیرشو برد تو کونم وااااای
خیلی درد داشت خیلی محکم کیرشو بالاپایین میکرد اون دو تا هم هی نوک تیز چاقو رو رو پوستم میزدن فقط واسه دردش ته که ببره
هر کدوم به نوبت کیرشونو بردن تو کونم و چندین بتر ارضا شدن و همزمان چوچول منم تحریک نیکردن تو اون بین منم دوبار به ارگاسم رسیدم بعدی ک دفعه اول به ارگاسم رسیدم همونجوری ب زور عرق یکم البته ریختن تو حلقم حالا دیگ واقعا مقاومتی نمیکردم علی
اینقدر به لبه های بیرونی کسم زده بودن واقعا داشت میسوخت همه جام قرمز بود چن بتر موزیشنمو عوض کردن رو صورتم و موهام و سین هام و دور کونم اب کمراشون ریخته بود اخر سر هم که دیگ نای نمونده بود واسشون هر کدوم واستادن و کف پاشون گذاشتن رو سرم و عکس گرفتن تنهایی هم کلی عکس گرفتن ازم اینقدر کیرشونو به حلقم زده بودن و منم گریه کرده بودم و واسه مشروبا تهش بالا هم اوردم یکم
ساعت 10 30 بود دیگه من به مامان بابام گفته بودم 11 30 خونه ام و اول ک اون عوضی رو هم دیده بودم بهش گفته بودم…
بلندم کردن بردنم تو حمام شستنم و لباس هامو تنم کردن دیگ یکم به خودم اومده بودم از بی حالی در اومده بودم ولی هنوز نفهمیده بودم چی شده و داغ بودم
علی منو روند با بیست دقه تاخیر و اخرشم گفت پردتو نزدم چون همین قدر واسه ادب شدنت بس بود شرتت هم دست منه باهشم که تنت بوده عکس گرفتم ازت پس ابروی خودتو نبری
تو مدرکی علیه من نداری خودت خواستی دوستات نفهمن باهمیم پس ابروتو حفظ کن
حالا هم گمشو پایین
من هیچی نگفتم و به زور خودمو رسوندم به خونه
وقتی گفتن چرا اینجوری و اینا گفتم خیلی خسته ام
داشت یواش یواش باورم میشد که چی‌ شدم،جنده ی چند تا پسر حشری که کاری نمونده بود که باهام نکرده باشن…

 
نوشته: میترا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *