این داستان تقدیم به شما

اسم من مریم هست داستانی که برام اتفاق افتاده  هم می‌تونه جنبه لذت داشته باشه هم تجربه…
 
سال ۸۸ بود و همزمان با شلوغی انتخابات و هر شب می‌رفتیم بیرون تا دیر وقت حتماً خاطرتون هست که چه فضایی بود و همه بیشتر میرقصیدن تا اینکه برای تبلیغات منم از بس داخل کشور تفریحات داشتیم با دوستم میترا می‌رفتیم دور دور ولی داخل ماشین پیاده نمیشدیم فقط میچرخیدیم و خیلی هم میخواستن شماره بدن اما دوستم میترا از بس از مردها متنفر بود پاچه همه رو می‌گرفت و همه رو رد می‌کرد خودمم زیاد از این کارها خوشم نمیومد …. اگر یادتون باشه اون شب‌های آخر اگر میرفتی بیرون جریمه و حتی پلاک ماشین ها رو میکندن… منم به واسطه اینکه پدرم وضعیت مالی خوبی داشت یک ماشین شاسی داشتم که خوب در زمان خودش بهترین بود و مقداری مغرور و اینم الان بگم قد 163 وزنم هم 68 یکم سبزه اما چون به شدت ورزش میکنم و میکردم اندامم خیلی خوب بود ….توی همون شلوغی ها یک پسر با تیپ خیلی سنگین و کت و شلواری نظر من و به خودش جلب کرد که داشت با مأمور ها بحث میکرد و می‌گفت خونه ما اینجاست چرا نمیزاری رد بشم و این داستان ها اسم این آقا که بعداً معلوم شد فرزین بود و خلاصه مأمور اجازه عبور نداد و اونم مثل ما دور زد اما به شدت جذاب و تیپ مردانه و خوش تیپ و از همه جالب تر مدل ماشین من دقیقا همون رنگ داشت و وقتی داشت سوار ماشین میشد رو کرد به من و با اعصاب داغون گفت به خاطر شلوغ کردن الکی شما من نمیتونم برم خونه و محکم در ماشین و بست و معلوم بود بد جور قاطی کرده ..
 
القصه به صورت کاملاً اتفاقی اونور خیابون من و میترا تصمیم گرفتیم بریم بستنی بخوریم این آقا فرزین هم اونجا ایستاده بود و داشت توی ماشین سیگار می‌کشید که راه باز بشه بره خونه… متوجه حضور من و میترا نشد من رفتم سفارش بدم اونم داشت با گوشیش تو ماشین ور میرفت اصلأ هم من و ندیده بود …. که یهو دیدم داره میاد سمت مغازه که انگار می‌شناخت صاحب مغازه رو آمد تو همچنان داشت غر میزد و با صاحب مغازه می‌گفت صبح ساعت ۷ پرواز دارم باید فرودگاه امام باشم نمیتونم برم خونه استراحت کنم و خیلی عصبی ولی به شدت جذاب و خوش پوش و خوش تیپ و کاملا معلوم بود خیلی بزینس شلوغی داشت تماس پشت تماس ….یهوووو نگاهش به من افتاد و انگاری شناخت اولش که انگار نه انگار اما اومد جلو گفت ببخشید من واقعاً عصبی بودم و به شما گیر دادم و چیزی گفتم منم خیلی مغرور و جدی گفتم پیش میاد …. و منتظر بودم که بستی حاضر بشه رفتم تو ماشین با میترا شروع کردیم بستنی خوردن اونم دیگه بی توجه دوباره داشت دم در سیگار می‌کشید و فقط من حواسم بهش بود میترا هم که میخواست جرش بده بخاطر برخوردش و ضد مرد بودنش ….
من نمی‌دونم چرا دلم میخواست توجهش و جلب کنم و بدم نمی‌آمد ارتباط برقرار کنم حس پیدا کردم بهش و تو همین فکرها بودم دیدم دوباره داره نگاه می‌کنه اینبار عمیق تر و همچین دنبال جلب توجه بود که همه پسرا همینجورین خخخخخ.پیاده شدم که آب بگیرم اومد جلو مجدد گفت من فرزین هستم میشه شماره من و داشته باشید اگر ممکنه خیلی محترمانه و جدی منم موندم چی بگم و گفتم چرا ؟؟؟؟گفتش چرا نداره که می‌خوام با هم آشنا بشیم تو همین لحظه دست کرد جیبش داخل کیف چرم از تو کتش یک کارت مشکی خیلی شیک داد به من …. منم گفتم بعید می‌دونم بتونم تماس بگیرم و اومدم میترا هم که فقط میخواست هم من و هم و اونو جر بده ….

 
 
یک نگاه به کارتش انداختم دیدم شمارش اینقدر رنده که همون جا حفظ شدم ….میترا کارت و گرفت انداخت بیرون که فرزین کاملاً متوجه شد و اومد کارت و برداشت دوباره تمیزش کرد گذاشت لای کیفش و رفت …. منم به میترا گفتم واقعاً کارت بد بود حد اقل میزاشتی بعد بندازی بیرون اونم یک فحش به فرزین داد و دیگه راه افتادیم ….با خودم صد بار شمارش و تکرار کردم که فراموش نکنمش زمانی که این اتفاق‌ها داشت میوفتاد من ۲۳ سال داشتم و دختر بودم و رابطه داشتم ولی در حد دخترانه نه زنانه….از اون شب صد بار خواستم بزنگم ولی گفته بود می‌ره سفر و منم گفتم الان بزنگم چی بگم و با اون رفتار احمقانه من و میترا چرا باید جواب بده و اگرم جواب بده برخورد خوبی نخواهد داشت …. دقیقاً یک هفته بعد از اون شب زنگ زدم داشتم مثل سیر و سرکه میجوشیدم تا اینکه یک صدای جدی و مردونه گفت بله بفرمایید….گفتم سلام اونم متقابلاً جواب سلام داد بدون هیچ مقدمه و حرفی گفت چقدر دییییر زنگ زدی یعنی داشتم شاخ در میاوردم که از کجا فهمید کارت و که انداختیم بیرون با تعجب گفتم ببخشید من کی هستم ؟؟؟ گفت پرادو مشکی ۲ در وااااااای چقدر این زبل بود گفت من کارت محل کارم و دست کسی نمی‌دم و فقط به شما دادم شما هم که انداختینش بیرون منم بلافاصله گفتم من ننداختم اونم گفت متوجه شدم دوستت این کارو کرد منم عذر خواهی کردم … و دلیل دیر زنگ زدنم و گفتم که گفتی به اون مغازه داره داری میری مسافرت و نیستی اونم گفت پس فرداش برگشته به خاطر کار خانوادگیش که تجارت آهن آلات دارن می‌ره قزاقستان و روسیه خلاصه صحبت های اولیه شد و آشنا شدیم و هر روز حرف می‌زدیم اون موقع که تلگرام اینا نبود فقط تماس و تلفن و فیس بوک که من نداشتم . تو این مدت خیلی بیرون رفتیم و شدیداً هم بهش علاقه داشتم و اونم همینطور چون می‌خوام به اصل داستان برسم طی مراسمی سکس هم داشتیم و بعد چند وقت زحمت کشیدن آقا فرزین و بکارت من و برداشتن اینقدر روشهای جدیدی از سکس رو امتحان کردیم که دیگه هر روشی بگین و انجام دادیم اینم بگم فرزین تو سکس خیلی قوی بود و جوری من و ارضا میکرد که داد میزدم منم خیلی هات بودم به شدت و هروز میخواستم سکس داشته باشم از رابطه ما ۳ سال گذشته بود و به شدت علاقه داشتیم به هم و مطمئن بودم دوستم داره و همیشه میخواست من بیشتر حال کنم و لذت ببرم تا من ارضا نمی‌شدم ارضا نمیشد جوری میخورد برام که روانی میشدم تا اینکه ….. تمام فانتزی ها اجرا شده بود و فرزین همیشه می‌گفت دلم میخواد کس دادنت و ببینم ولی در عمل به شدت غیرتی و سگ بود واسه همین میگفتم با خودم در حد حرف تو سکس و لذت دوجانبه بود تا اینکه یکبار گفت مریم دوست داری یک حال اساسی بکنیم … برای اولین بار در حالت غیر سکس پیشنهاد داد برای سکس سه نفره و جالب اینکه از بس رو من غیرتی بود حتی با دوستاش هم من و خیلی آشنا نمی‌کرد و خیلی رفت و آمدی نبود منم گفتم فرزین !!!!!جدی میگی ؟؟؟ گفت اگر بخوای ؟؟؟ منم واقعاً هنگ کرده بودم و تمام تصوراتم داشت از بین می‌رفت با خودم گفتم چجوری میشه کسی که قرار ازدواج داره با من بتونه من و ببینه زیر کس دیگه

 
 
چند روز درگیر بودم حتی نمیتونستم درست باهاش صحبت کنم میخواستم داد بزنم و اون هم باز این حرفا رو میزد و پیشنهاد میداد منم کم کم گفتم آره جون می‌خوام دو تا کیر بره داخلم کس و کونم و جر بدین از این حرفها اینا رو که میگفتم زودتر ارضا میشد و آنگار واقعا دوست داشت و قضیه جدی بود ….. تو این سالها من با فرزین خیلی مسافرت میرفتم و مخصوصا روسیه به جهت کارش که اونجا دفتر داشتن و سویت …. یکبار فرزین گفت هفته دیگه بریم روسیه دوباره من کار دارم تو هم بیا بریم چون ایندفعه طول می‌کشه منم گفتم اوکی ولی اینکه سکس سه نفره داشته باشم دیگه کاملاً تو همه سکسها مون بود و حتی جزئیاتش هم برام ترسیم میکرد و منم دیگه بهش فکر میکردم و یکسره فیلم سوپر ۲ به ۱ میزاشت می‌دیدیم و بهانش لذت بیشتر من بود و خودش خلاصه که رفتیم روسیه مثل همیشه دفتر و سوییت و خرید و عشق و حال همیشه تا اینکه یک شب گفت بریم ماساژ مخصوص تو یک مرکز ماساژ که تا اون موقع اصلاً نرفته بودیم چند تا آقا و خانم بودن از من پرسید کدوم یکی دوست داری ماساژت بده گفتم یکی از خانمها فرزین پرو پرو گفت آقا انتخاب کن یک نگاه کردم گفتم فرزین …. اونم گفت جون دلم انتخاب کن فقط در حد ماساژ دیگه منم میام پیشت کاملا میدونستم داره واسه چی آماده می‌کنه هم خودش و هم من و منم هاج و واج گفتم فرقی ندارن هر کدوم خودت میدونی و یکیشون اومد تو اتاق و فرزین گفت باید لخت شی با شورت و سوتین خوب طبیعی بود زیاد لب ساحل رفته بویم باهم منم لخت شدم و یک حوله انداختم روم و یارو اومد نزدیک تر و شروع کرد ماساژ دادن و خیلی جدی داشت کارش و میکرد فقط فرزین روسی یه چیزایی بهش می‌گفت که من نمی‌فهمیدم حس میکردم خیلی داره کشاله پام و کسم و دستمالی می‌کنه و سوتینم و میداد بالا سینه ها مو میمالوند با روغن واقعا نمی‌دونستم چکار کنم هم شهوتی شده بودم هم نمی‌خواستم شهوتی بشم یک وضعیتی بود فقط دیگه کاملا سوتینم و در آورده بود و داشت به شدت ماساژم میداد و یک جوری ماساژ میداد دوست داشتم زودتر بره سراغ کسم و حال کنم ولی به شدت حرفه ای بود و داشت تحریکم میکرد دیگه آبم راه افتاده بود و زیر چشمی فرزین و می‌دیم که رو تخت کناری نشسته با شورت و کیرش کلفت شده بود در حد پارگی شورت کم کم ماساژوره داشت می‌رفت پایین منم چشام بسته بود و داشتم مثلاً حال نمیکردم تا اینکه شورتم از پام در اومد توسط فرزین و یه چیزی به ماساژور گفت و دوباره نشست روی تخت کناری و ماساژور رفت سراغ کسم روغن ریخت و شروع کرد به ماساژ دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم یک آه کشیدم شکمم ناخواسته رفت بالا و سرم و فشار میدادم رو تخت و ناله میکردم یک دستکش لاتکس دستش کرد و شروع کرد انگشت کردن من کوسم مثل چی داشت آب میداد و فرزین هم نگاه میکرد و کیرش و میمالوند منم دیگه دست خودم نبود من اونجا فهمیدم داخل کس یک نقطه ای هست به نام جی اسپات اون و داشت تحریک میکرد و داشتم دیگه داد میزدم که دیدم ماساژور یه چیزی گفت به فرزین و اومد نزدیک دست من و گذاشت رو کیرش از روی شلوار منم انگار نه انگار شروع کرم مالیدن کیرش…
 
 
عجب کیری هم بود به شدت بزرگ بود دراز دیگه داستان سکسهای خودم و فرزین و فانتزیهاش داشت به واقعیت تبدیل میشد و که ماساژور کیرش و کاملا در آورد و شروع کردم به جرق زدن براش واقعا کیر بزرگی داشت و فرزین هم نزدیک شد و بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن گفت عشقم حال کردی دوست داری ادامه بدیم یا بگم بسه منم با حال خراب و کس خیس و لخت که داشت میمالوندش ماساژور گفتم خفه شو آخرش کار خودت و کردی و فهموندم که بدم نمیاد حس عجیبی داشت فرزین هم شروع کرده بود و داشت لب می‌گرفت و اونم داشت انگشتم میکرد و میمالوند و منم واسش جرق میزدم که ماساژور کاندوم آورد و خیلی آروم کشید روی کیرش و بدون مقدمه و بدون اجازه از هیچ کس گذاشت روی کسم و خیشس کرد و فشار داد تو کسم و فرزین هم دستم و گرفته بود داشت لب می‌گرفت کیرش و آروم میکرد توی کسم و جدی جدی داشتم به یک مرد روس کیر کلفت کس میدادم و فرزینم کیرش و جلوی صورتم گرفته بود گذاشت توی دهنم دیگه مثل یک جنده داشتم به دوتا کیر میدادم و به شدت لذت میبرم دیگه رو ابرها بودم فقط داشتم ارضا میشدم و ناله میزدم صورت کردنش زیاد شده بود و فرزین هم داشت میکرد تو دهنم که گویا فرزین فقط اجازه سکس با کاندوم داده بود اونم از کس فقط … من و آورد لب تخت و محکم میکوبید توی کسم صدای کس دادنم می‌پیچید و فرزین هم روبرم روی تخت دراز بود و کیرش و می‌خوردم با لذت همزمان با دونفر بودن و نمی‌دونم تجربه کردین یا نه ولی عجیب حسی داره با تمام وجود داشت من و میکرد کیرش تمام کسم و گرفته بود و فرزین هم کیرش از همیشه بزرگتر توی دهنم پاهام سست شده بود جالب اینکه فرزین که خیلی دیر ارضا میشد داشت ارضا میشد و به شدت آبش و خالی کرد توی دهنم و روی صورتم چند برابر همیشه آب داد اما ماساژور چنان داشت میکرد تو کسم که دیگه نمی‌دونستم چقدر ارضا شده بودم دیگه حالی برام نمونده بود لذت بی نهایتی برده بودم و به فرزین گفتم تورو خدا بگو تمومش کنه دارم جر میخورم فرزین هیچی نگفت نامرد اونم با قدرت میکرد تو کسم یک پام روی تخت یک پام پایین بود و داشتم دیگه درد می‌کشیدم و منتظر ارضا شدن ماساژور بودم که حتی اسمش و نمی‌دونستم که فشار کیرش بیشتر شد و تا ته کرد تو کسم آبش خالی شد تو کاندوم یک ناله زد و کشید بیرون یک بوس از کونم کرد و رفت از اطاق بیرون منم بی حال مثل جنازه افتادم رو تخت و بعد از چند دقیقا رفتیم دوش با فرزین و رفتیم خونه اما فرزین خیلی حرف میزد و هر جور بود میخواست ببینه نظر من چیه منم نمی‌دونستم داریم به چه مرحله ای از رابطه نزدیک میشیم ….و به این نتیجه رسیدیم که این زندگی‌ ارزش سخت گیری نداره تا میتونیم باید لذت ببریم و عشق بدیم و عشق بگیریم. لذت بدون مرز و گور پدر هر کسی‌ که میگه این گناهه و از این کس شعرا .

 
 
نوشته: مریم گلی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *