این داستان تقدیم به شما
سلام من اسمم علیه و18 سالمه این خاطره برمیگرده به تابستان سال گذشته که خاله و پسر دو سالش اومدن اردبیل.
خونه ما و مادربزرگم اینا تو اردبیل هست و این خالم تو تهران زندگی میکنه شوهرش نظامیه و بیشتر تو ماموریت هستش. من یه خاله دارم و اونم اینه. خالم اسمش رهاست و 25 سالشه از لحاظ قیافه خوبه و رنگ پوستش سفیده یکم ممه هاش بزرگه طوری که بغلت کنه میری تو پنبه قدش حدودا 165 میشه ولی وزنشو نمیدونم. حالا بریم به اصل داستان،یه سال پیش که شوهر خالم رفت ماموریت خالم به اصرار مادر و مادر بزرگ قرار شد بیاد اردبیل چون تهران تنها بود اونم قبول کرد. و قرار شد که مرداد ماه که شوهرش رفت اونم بلیط بگیره و بیاد. خالم اینا شب روز دوشنبه رسیدن و ما رفتیم استقبالشون بعد سلام و احوالپرسی رفتیم خونه مادر بزرگ و اونا رو رسوندیم ومن و بابا ، مامان برگشتیم خونه، (من تک فرزندم و هیچ خواهر برادری ندارم.)خوابیدیم صبح بابام رفت اداره ومن و مامان رفتیم خونه مادر بزرگ که خاله رو ببینیم نهار و شام خونه مادر بزرگ بودیم.بعد شام یکم گپ زدیمو حدودا ساعت 11 بابام گفت من خستم بلند شید بریم رفتنی خالم گفت بذارید علی بمونه منم تنهام، خداییش هم راست میگفت پدر بزرگ و مادر بزرگ چون قرص اعصاب مینداختن یک دو سه خوابشون میگرفت من خلاصه موندم و بابام و مامانم رفتن. اونشب چون هوا گرم بود بابا بزرگ و مادر بزرگ رفتن تو بهار خواب بخوابن. به خالم گفتن شما هم هر وقت خواستید بخوابید جا بندازید و بخوابید و خالمم پسرخالمو خوابوند .
بعد اومد رفت یه لیوان چای برا هر کدوممون آورد و یکم حرف زدیم ، که یهو یادش اوفتاد که شیر سماورو برا پر کردن قوری باز گذاشته و آمده سراسیمه که داشت بلند میشد بره شیرو ببنده چای هردو لیوان رو ریخت رو جای حساسم (بیضه) من یه لحظه داد کشیدم و چون هنوز داغ بودن بد جوری درد داشت البته چون شلوارم لی بود خیلی نفوذ نکرد،خالم بیچاره ترسیده بود. زود رفت شیر سماورو بست و اومد گفت علی شلوارتو در بیار من اول نمیخواستم در بیارم ولی چون اذیت میکرد در آوردم. زیر شلوار یه شرت هفت شکل داشتم و چون خیس شده بود قشنگ همه چیز رو واضح نشون میداد من از خجالت دستمو گذاشتم روش تا دیده نشه خالم گفت علی ببخش فدات بشم درد نداره که؟ گفتم نه بابا خاله فدای سرت خوبه. واقعا هم خوب بود. بعد خالم پرسید شلوار و شرت داری ؟ گفتم خاله آخه این چه سؤالیه اینجا شلوارم کجا بود!یکم خندیدم و گفت پس چیکار کنیم گفتم نمیدونم. خالم با خنده گفت میخوای از لباسهای بابا بزرگ استفاده کنی گفتم نه بابا اونا نمیشه خاله گفت پس مجبوری شرت و شلوار خاله رو بپوشی منم اول قبول نکردم بعد دیدم چاره ای نیست قبول کردم رفتیم لباسهارو عوض کنم شلوارو به زور پوشیدم از اون تنگا بود. و کیرم قشنگ معلوم بود اومدم از اتاق بیرون، خالم دید و زد زیر خنده ،منم شاکی شدم گفتم خاله اگه بخندی میرم درمیارم ها، گفت باشه بابا چرا شاکی میشی. بعد تشک و لحاف آورد، تا بخوابیم خودش وسط خوابید و من و پسرش کنارش، کم کم داشت خوابم میبرد که دیدم خالم صدام کرد و با دستش منو برگردوند سمت خودش گفت علی خوابیدی گفتم نه ولی داشتم میخوابیدم. گفت علی من نگرانم مطمئنی حالت خوبه ؟ گفتم آره به خدا خوبم (من و خالم واقعا رابطمون خوبه و قبل اینکه ازدواج بکنه اکثرا باهم بودیم) خالم گفت آخه شنیدم اگه چیز داغ بریزه رو بیضه امکان داره اون فرد عقیم بشه! گفتم نه خاله من نمیشم بذار بخوابیم،گفت نه باید امتحان کنیم !
گفتم خاله چی میگی ؟ چیرو امتحان کنیم؟ گفت خر خودتی اینو گفت و خودشو به من نزدیک کرد و با دستش کیرمو گرفت و مالش داد گفتم خاله من زود ارضاء میشم ها ، خالم گفت به به زبون باز کردی و خندید. گفتم خاله بی شوخی الان شلوارت کثیف میشه ها، خالم گفت فدای سرت عشقم گفتم خاله حالت خوبه ؟ گفت من خوبم اگه تو بچه بازی درنیاری منم خیلی بدم نیومد، خالم بغلم کرد و منم دستمو گذاشتم رو کون خوشفرمش بدنش خیلی گرم بود. بعد یکم باهم لب بازی کردیم و خالم گفت پاشو میخوام لباسهای عشقمو دربیارم شلوارمو کشید پایین بعد تی شرتمو درآورد منم دست به کار شدمو خودم زود شرتمو درآوردم خالم گفت لباس منو در نمیاری گفتم فدای خالم بشم. الان درمیارم.لباسهای خالمو درآوردم و آخرش سینه بندشو باز کردم سینه هاش عالی بود. خالم منو خوابوند کیرمو خورد منم همون اولاش آبم اومد و خالم همشو خورد ، گفت بچه چقد زود اومد آبت گفتم خاله من اینطوری میشم گفت پس زود باش بیا کسمو بخور ، منم برخلاف حرفش افتادم رو سینه هاش و قشنگ یه ربعی خوردم آه و اوه خالم رفت بالا گفتم خاله نکن الان میشنون گفت تو بخور فقط بعد رفتم رو نافش یکم لیس زدم و رفتم رو کسش تا اونوقت کس از نزدیک ندیده بودم خالم کسش خیلی سفید بود و تازه موهاشو زده بود خیلی خوشم اومد فکر کنم نیم ساعت خوردم و خالم چن بار ارضاء شد بعد خالم گفت زود کیرتو بکن توش منم یکم کیرمو رو کسش حرکت دادم و خالم داشت دیوونه میشد گفت علی میکنی توش یا بیام جرت بدم گفتم خاله خیلی حال میده آخه منم کیرمو کردم توش و خالم یه آهههه بلند کشید و بعد چن دقیقه دوباره ارضاء شد منم داشت آبم میومد و به خالم گفتم خالم گفت زود درش بیار. آبو خالی کردم رو شکمش ، خالم بغلم کرد و خوابیدیم. صبح با صدای بچه بلند شدیم و بعد خالم یه بوسم کرد.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید