این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان
نیما هستم راننده تریلی ام الان 37 سالمه ، ولی این خاطره مربوط به 11 سال پیشه که یه دوست دختر داشتم که چند سالی بود با هم آشنا شده بودیم و بخاطر اینکه جانب احتیاط رعایت کنیم البته بیشتر واسه دوست دخترم بیرون از شهر قرار میگذاشتیم بعضی وقتا هم اگر کسی خونه خواهرم نبود میرفتیم اونجا من جلوتر میرفتم و در حیاط را باز میزاشتم و اونم چند دقیقه بعدش میومد داخل خونه یه بار که قرار بود بریم اونجا موقعی که دوست دخترم اومده بود داخل همسایه کناری که خیلی کسکش و فضول بود دیده بود و اومد در خونه در زد اولش باز نکردم ولی دیدم بیناموس شروع کرد دادو فریاد کردن که آی دزد و منم مجبور شدم برم دم در، خلاصه درا باز کردم گفتم چه خبره ؟ گفت اون دختره کی بود که اومد تو خونه تا اومدم جوابش را بدم دیدم چنتا از همسایه ها را و زنشم خبر کرده تو همین چند دقیقه که نتونم دختره رو فراری بدم …
مونده بودم چی بگم و چیکار کنم یکی از همسایه ها آشنا بود و سنش هم بالاتر از اون کسکش فضول بود رفتم کنارش بهش گفتم تو از اقوام مایی یه طوری این بیناموس آشغالا ردش کن تا بیشتر آبرو ریزی نکرده ،دیدم این خارکسده بدتر از اون گوه کاسه داغتر از آش شده و شروع کرد به زرت و پرت کردن ،منم دیدم اگر شل بیام حسابی لاکار میشم خلاصه شروع کردم به دادو بیداد و گفتم کسکشا چه فکری کردین اومدین در خونه زر مفت میزنین اصلا به شما چه ربطی داره که من چیکار میکنم و خلاصه گفتم برو زنگ بزن پلیس بیاد تا تکلیف مشخص بشه و اومدم تو خونه به دوست دخترم گفتم بیا پشت لنگه در حیاط وایسا که اگر شد یطوری فرار کنی و قرارمون هم باشه جلوی آژانسی که سر چهار راه دومه، بعدشم دوباره اومدم بیرون وسط کوچه اینام هیچ کدوم موبایل نداشتند قرارشد یکشون بره از خونه زنگ بزنه ولی یهو زن طرف گفت چرا خودمون نگاه نکنیم که من گفتم حق ندارین بیایین داخل ، پاتون برسه به در خونه بیچاره تون میکنم فقط پلیس میتونه بیاد تو خونه بعدشم وقتی پلیس دید که کسی تو خونه نیست من از دست تون شکایت میکنم پیره مرده و زن اون کسکش فضول چون ندیده بودن ترسیدند و به یارو گفتن مطمئنی کسی رفته تو خونه یانه طرف گفت شما اینجا بمونید تا من برم از خونه زنگ بزنم پلیس تا معلوم بشه .منم گفتم زودباش که من کار دارم ، تا رفت داخل خونه رفتم دم در خونه به دوست دخترم گفتم وقتی گفتم تا جایی که میتونی می دوی ، خلاصه بایه اشاره اومد بیرون از خونه و بعدشم با تمام قدرت فرار کرد طرف تا اومد خبر دار بشه دیگه کار از کار گذشته بود منم درو بستم خیلی عادی رفتم سمت ماشینم که سر کوچه گذاشته بودم .
زن طرف شروع کرد شوهرش را صدا کنه ولی دیگه کیروخورده بودن پیره مرده هم خشکش زده بود و هیچی نمیگفت آقای فضول اومد سوار موتورش شد و اومد که بره سراغ دختره وقتی رسید نزدیک من بهش گفتم زنگ زدی پلیس بیاد؟ ایستاد گفت از پلیس بدتر سراغ دارم و برگشت سمت خونه اش، منم رفتم دوست دخترم را سوار کردم و رسوندمش سر کوچه شون تو راه بهش گفتم تلافی این کارشون رو سرشون در میارم گفت چطوری ؟ گفتم تو صبر کن تا خبر بدم که چیکار کردم ، اصرار کرد گفتم از نر و ماده هر کدوم که گیرم افتاد مثل سگ میگامشون، اول گفت نه ولی بعد گفت حقشونه ،البته زیاد جدی نبود حرفی که زدم ولی خوب عصبانی بودم خلاصه پیاده اش کردم و خودم هم رفتم چون عصر همون روز قرار بود برم مشهد ، فرداش توی راه بودم که خواهرم زنگ زد و هر چی تونست حرف بارم کرد و گفت دیگه نمیخوام ببینمت وقطع کرد و بعد یکساعت شوهرش زنگ زد گفت خجالت نمیکشی؟ این کار چی بوده کردی ولی من همه را کلا حاشا کردم و گفتم دروغه الکی میگن و از این حرفا ، اونم قطع کرد ، خلاصه آبروم رفت و این باعث شد تصمیم جدی بشه و رفتم تو فکر انتقام ،خلاصه از طریق یکی از دوستام که دوست دخترش همسایه دختر دومی همون پیره سگ بود تونستم شماره خونه دخترش را گیر آوردم و رفتم تو نخش، البته زیادم مشکل نبود و زودتر از اونی که فکرشا میکردم مخش را زدم ، دختره اسمش مریم بود و اندام مانکنی داشت و یه بچه هم داشت ،شوهرشم کارگر شرکت بود و شیفتی کار میکرد…
البته من کلا با زن شوهر دار هیچ وقت کاری نداشتم ولی آتیش انتقام باعث شد که به خط قرمزی که واسه خودم داشتم پشت کنم ، بگذریم بعد از چند روز تلفنی صحبت کردن اولین قرار بینمون گذاشته شد و من داشتم از بندرعباس میومدم اصفهان ، هیچکس خونه مون نبود و قرار شد ساعت شش عصر بیاد خونه،منم ساعت چهار ونیم رسیدم و سریع رفتم حمام یه دوش گرفتم و اصلاح کردم و اومدم و آب گذاشتم جوش بیاد و از بندرعباس هات چاکلت یا همون شکلات داغ گرفته بودم اوردم و نشستم منتظرش تا بیاد ،نمیدونم چرا فکر میکردم نمیاد ولی ده دقیقه زودتر ازساعت شش اومد و تعارف کردم اومد داخل رفتیم تو اطاق من و نشستیم یه کم حرف زدیم و بعد من رفتم شکلات داغ درست کنم ،وقتی اومدم دیدم مانتوش را در آورده بود و لم داده بود رو پتو ،رفتم پیشش نشستم اومد که بلند شه نگذاشتم و منم رفتم پیشش خوابیدم و دستما گذاشتم روی سینه هاش که یهو بلند شد و گفت بزار ببینم چی آوردی ؟ گفتم اینا داغه حالا یکم دیگه بخواب،که گفت یه چیزی بگم ناراحت نمیشی گفتم بگو چی شده ؟ گفت نمیشه کاری بکنیم گفتم چرا ؟سرش را انداخت پایین و گفت من پریودم ، منم گفتم پس چرا اومدی ؟
گفت فکر کردم چون قرار اولمونه اگر نیام ناراحت میشی عزیزم ، تو دلم گفتم اگر بدونی واسه چی باهات دوست شدم و قراره چه بلایی سرت بیارم هیچ وقت نمیگفتی عزیزم خلاصه یکم حرف زد و بعدشم شکلاتش را خورد و گفت دیگه باید برم و مانتوش را پوشید و اومد از اتاق بره بیرون برگشت و به لب طولانی از هم گرفتیم و وقتی از ازم جدا شد یهویی برگشت و گفت دلم نمیخاد ملاقات اولمون اینجوری تمام بشه ،گفتم خوب چیکار کنیم؟ گفت اگر بلدی و قول میدی اذیتم نکنی تا یه جورایی یه حال بهت بدم ، منم مثل اینا که اصلا هیچی نمیدونه گفتم یعنی چطوری ؟ گفت حتما باید اسمشو بگم ؟ گفتم خوب بگو مگه طوری میشه خندید و گفت از عقب از کوووون ،خوب شد؟ حالا بگو ببینم بلدی ؟اذیتم نمیکنی ؟ گفت بیا که اومدی پیش متخصصش ، گفت ببینیم و تعریف کنیم ، گفتم من قول میدم اذیت نشی تو هم قول بده یه حال تمام و کمال بهم بدی ، گفت یعنی چطوری ؟ گفتم خوب میدونی چی میگم ، گفتم من تا حالا برا شوهرمم ساک نزدم ، حتی تو این همه سال دو بار بهش کون دادم حالا تو از راه نرسیده همه را با هم میخایی ؟ اصلن هم پررو نیستی گفتم من پررو ام ولی تو هم مهربونی باهم جور در میاد ، خلاصه شروع کردیم لب بازی اومدم لختش کنم که گفت این دفعه بیخیال شو سری بعد برات لخت میشم منم قبول کردم خلاصه لباسای خودما در آوردم و کیرما گرفتم جلو صورتش اولش با اکراه شروع کرد و فقط سرش را زبون میزد منم چیزی نگفتم که هر جوری که دوست داره بخوره تا عادت کنه البته بعدش که شروع کرد به خوردن پوست کیرم روکند از بس دندوناش گیر میکرد ولی بعدش انگار خوشش اومده بود دیگه ول کن نبود
تا بالاخره فکش خسته شد وشلوار و شرتش را تا زیر باسنش کشید پایین و دمرو خوابید و گفت فقط یواش بکن و همشم نکنی توش پاره میشم البته کیر من زیادم بزرگ نیست بلندیش هفده سانته ولی تقریبا کلفته اونم کونش متوسط بود و سوراخش کوچیک و قهوای کم رنگ بود بهش نمیومد زیاد ازش کار کشیده باشه ، منم که چیزی دم دست نداشتم به تف اکتفا کردم و هم به سوراخ کونش و هم به کیرم تف زدم و گذاشتم درش ، یهو خودش را جمع کرد و گفت همینجوری میگی بلدی ؟ همین اول کار میخای بکنی توش ؟ بابا یکار کن یکم باز بشه بعد کیرتا بکن توش ، اینجوری که من میمیرم ، از شما چه پنهان من میخاستم به طرز فجیع و درد اور بکنمش ولی نمیدونم چرا اینقدر ازش خوشم اومده بود و میخاستم یجوری تا چند وقت واسه خودم نگهش دارم ، خلاصه قبول کردم و یمقدار با انگشت بازش کردم و بعدش کیرم را گذاشتم دم سوراخش و یکم فشار دادم دیدم سرش را فشار داده رو بالشت و داره نفس نفس می زنه، یکم دیگه فشار دادم سرش رفت توش، که یباره بغضش ترکید و یواش یواش شروع کرد گریه بکنه ، گفتم میخایی درش بیارم گفت نه فقط یکم نگهدار تا جا باز کنه ، یه مقدار صبر کردم و یواش یواش فشارش دادم دیدم باز صداش در اومد و گفت دلم خیلی درد گرفته بیشتر از این نکن توش پاره میشم الان منم با همون چند سانتی که رفته بود توش عقب وجلو کردم و از بس داغ بود توش زیاد طول نکشید که آبم اومد و گفت نریز توش ولی من دیگه گوش نگردم و خالی کردم تو کونش …
داد زد گفت مرتیکه سوختم چرا ریختی توش ، یکم صیر کردم کیرم یکم خوابید و درش آوردم و کمکش کردم پاشد دربدر رنگش پریده بود ، رفت خودش را شست و اومد منم رفتم دستشویی اومدم دیدم اماده شده که بره خونه بهش گفتم ببخش اگه اذیت شدی ،گفت کیرت واسه کون من بزرگه، فقط بدرد کس میخوره، وقتی پریودم تمام شد میام که تلافی این درد کونم را جبران کنی و از کس بهم حال بدی ، بعدشم رفت ، دو هفته بعدش با تریلی بردمش تو جاده فرعی کارخونه فولاد تو راه پرده دودی های شیشه جلو را کشیدم که از بیرون پیدا نباشه و کیرم را در اوردم گفتم بخورش همینطور تو کابین خوابیده بود سرشا اورد بین پاهام و تا برسیم برام ساک زد وقتی رسیدیم یه کس حسابی ازش کردم، کس جمع و جور و سفیدی داشت و کلا بدنش سفید و کم مو بود ، با اینکه یه بار زایمان داشت و اونم طبیعی ولی کسش هم خوشگل بود و نسبتا هم تنگ بود شهوتش هم بالا بود طوری که هر بار که سکس میکردیم حداقل سه بار آبش میومد و در حین سکس خیلی سر و صدا را مینداخت و وقتی تو ماشین بودیم جلو دهنش را میگرفتم حدودا هشت ماه رابطه مون طول کشید تو این مدت ساک زدنش حرفه ای شدو از همون اوایل قرار شد هر بار که میاد یکم از عقب بکنمش تا جا باز کنه ،تا بجایی رسید که دیگه راحت نصف بیشتر کیرم راحت تو کونش میکردم ، ولی تا قبل اینکه کاملا حرفه ای بشه باهم بحثمون شد و بهم زدیم اونم بخاطر اینکه فهمید من بخاطر چی باهاش طرح دوستی ریختم وقتی جریان پدر کسکشش را براش گفتم و علت اینکه باهاش دوست شدم را گفتم ، بعض کرده بود و فقط اشک از چشماش میومد و حتی یه کلمه هم حرف نزد ، اخه هر کاری کردم نشد از اون کسکش فضول انتقام بگیرم واسه همین دست به دامن مریم شدم ولی قبول نکرد و ناراحت شد که چرا میخام با زن اون یارو ارتباط برقرار کنم و منم مجبور شدم اصل جریان را براش بگم و همین شد که دیگه باهام قهر کرد و اصلا دیگه جوابمو نداد، منم رفتم تو نخ پسر طرف که دبیرستان غیر انتفاعی میرفت وحدودا دو ماه بعد از اینکه مریم باهام قهر کرد پسره رابا کمک پسر عمه ام خفتش کردم ولی از بس التماس کرد و گریه کرد و به باباش فحش داد منم بیخیال شدم..
ببخشید خیلی طولانی شد .
نوشته: ابولکیر سیستانی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید