این داستان تقدیم به شما

سلام به همه

اسم من بهار ۳۰ ساله متاهل ،میخوام یه خاطره بگم از دوران دانشجوییم .دانشجوی ارشد روان شناسی بودم .من دانشجوی مشهد بودم و تو یکی از شهرهای نزدیک زندگی میکردم معمولا با قطار این مسیر طی میکردم .
چون هر هفته سوار قطار می شدم مهماندار قطار آشنا شده بود و یک دفعه با خانمش تو یه کوپه بودیم و دوست شدیم .
 
از اون به بعدمهماندار خیلی هوامو داشت.یه روز شمارشو داد گفت قبل اومدن تماس بگیر تا از تاخیر قطار مطلعت کنم
منم خوش خیال بهش زنگ میزدم و هماهنگ میکردم .که کم کم گاهی تو وایبر برام پیام میفرستاد و منم جوابشو می دادم تا اینکه یه روز استیکر سکسی فرستاد و بعدم کلی عذر خواهی منم گفتم خواهش میکنم و پیش میاد.اونم کم کم سر صحبت و باز کردو تو یه هفته مخ منو زد که این هفته یه رابطه ای باهم داشته باشیم .
منم که شوهرم از لحاظ میل جنسی خیلی برام کم میزاره و منم فوق العاده هاتم بدم نیومد.
وقتی سوار قطار شدم من برد کوپه خالی من اونجا تنها بودم .خیلی میترسیدم بعد جند دقیقه اومد تو نشست ولی در باز بود و شروع کرد به صحبت کردن .خانمم یرد منم نیاز دارم همش حسرت اینو میخورم کاش تو مال من بودی حرف زدنت ادم حشری میکنه چه برسه به اون باسن خوشگلت و کم کم هم دومد جلو و دستمو گرفت و نوازش میکرد .
در کوپه روبست و زنجیرشم انداخت پردشم کشید .من که ترسیده بودم گفتم اشتباه کردم اقای حسینی من اهلش نیستم ولم کن .
 
ح: چرا عزیزم اشتباه میخوام امروز بهت بفهمونم سکس چیه .
همینجوری دست و پاهام و نوازش میکرد و جلو جلوتر میومد وقتی مقنعه مو در اورد و چشمش به موهای بلند بلوندم افتاد چشاشو بست و سرش تو موهام فروکرد .از پشت گردنم و با نفساش قلقلک میداد .دلم میخواست زمان می ایستاد و من اون لذت برای همیشه به یاد می داشتم .
همینجوری که گردن و موهام و بو میکرد دکمه های مانتومو باز کرد .منم که یه سوتین مشکی بسته بود با سفیدی تنم یه تضاد شهوتی ایجاد کرده بود .مانتومو که در اورد منو کمی هل داد جلو وخودش پشت سرم نشست خیلی هیکلش درشت و استخوان های پهن بود من تو بغلش گم شده بودم .سرمو اروم نوازش میکرد و بالباش گوشامو به بازی گرفته بود همه وجودم شده لود نیاز ولی می ترسیدم .از اینکه کسی بیاد اونم هی میگفت خاطرت جمع کسی نمیاد .
کم کم دستشو از یقه تاپ قرمزم برد داخل و دستش به سینه هام زد.بزرگی کیرشو حس میکردم .خبلی بزرگ تر از کیرشوهرم بود.

 
حسابی حشری شدم منو بلند کرد رو پاش گذاشتو و طوری درازم کرد که تکیه داده بودن به سینه بزرگ و مردونش .اینم نگفتم همون اول پیراهنش در اورد و همه بدنش عضله بود .
لباش که رفت رو لبام شیرین تر بود از عسل .خیلی ماهرانه میخورد .با دستاشم باسینه و کسم بازی میکرد.منم با دستم کیرشو دست زدم یه تیکه سنگ شده بود .
زیپشو باز کردم ازتو شورتش درنمیومد بلند شد ایستاد تا شورتشو پایین کشید یه کیر بزرگ و قطور بود منم شروع کردم براش ساک زدن اول سرشو لیس زدن بعدم زیرشو و وقتی همه شو کردم تودهنم به چشاش که نگاه میکردم خمار خمار بود اونم با انگشتش با کس من بازی میکرد من ارضا شدم سه یا چهار بار که براش ساک زدم ابش اومد ریخگ
ت روسینه ها و گردنم.از اونجایی که قبلا فکرشو کرده بود از تو کیفش دستمال دراورد وتمیز کرد .بعدم هی لباو چشامو بوسه میزد.وقتی دید من استرس اومدن کسی دارم لباساشو پوشید و رفت بیرون با یه آب پرتقال و کیک برگشت .تا ا ن زمان چندبار سکس داشتم ولی این خیلی خاص بود.
چند بار دیگه هم سکس داشتیم یک بارم رفتم خونش اگه دوست داشتین اونم میگم.
 
 
نوشته: بهاره کیرحسینی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *