این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان.
 
ما یه خانواده شلوغی داریم ارزوم اين بوده که یه روز خونمون خالی بشه ما سه تا داداشيم من برادر بزرگم سی و سه سالمه داداشام ازمن سه چهار سال کوچيکترن ولی ماشالا قدشون از منم بلندتر شده خونه ما یه بدی که داره اینه که داره سر سفره شام و ناهار دیر که برسی باید نون خشک بخوری. صبح دیر از خواب بيدارشي یه دونه لباس نمونده بپوشی منم حرسم میگیره برا اینکه داداشام از من کوچيکترن همه لباسارو هم خودم میخرم .

یه چند روزی بود مامانم يکيو پیدا کرده بود رفته بودیم خواستگاريش یه حلقه برده بوديم. بعد اینکه خواهر بزرگترش ازدواج کرد ما هم بريم سر زندگيمون. بخاطر همين چند وقتی بود همه کس کلک بازيامو گذاشه بودم کنار خونواده نامزدمم خیلی تئاسبي بودن یه روز باصدای مامانم از خواب پریدم که داد میزد حیوونا در کمدو شکستين بلند شدم رفتم سر کمد ديدم هر کدوم یه مشت لباسو کفش برداشتن در ميرن چندتا آشغال مونده برا من. اون روزم با یکی از دوستام کار داشتم میخواستم برم تهرانپارس ديگه قاطي کردم. هرکی کتونی ابیه و شلوار و تيشرت منو برداشته بذاره سر جاش وگرنه تو کوچه هم بگیرمش لختش میکنم. که مامانم گفت کجا نامزدت داره ميا اینجا.. مامان اومد بگو بشينه زود برميگردم. تا صبحونه و لباسامو بپوشم ساعت ده شد. ما تو پاکدشت مامازن ميشينيم تا ماشینو روشن کردم رفتم بیرون دومادمونو دیدم گفت کجا… ميرن تهرانپارس. دمت گرم داداش میتونی از راه آهن دوتا بلیط واسه ما بگیری برا مشهد… نه بابا دیره کار دارم . خلاصه کلی التماس گفت سر راته قبول کردم .

 
گازو گرفتم راه آهن بليطو گرفتم برا دوروز ديگه تو راه بودم وولوم داده بودم با خودم حال میکردم که یه صد متر جلوتر دو نفرو دیدم یکیش شاه کس بود پیش خودم گفتم بیخیال بابا تازه دارم آدم میشم ولی بازم کرمشو داشتم که دیدم یه چندتا ماشین جلوم دارن ميرن از دور معلوم بود چه کسیه چه استايلي نتونستم خودمو نگه دارم یه راهنما زدم در عرض دوثانيه افتادم جلو ماشینا یه چراغ دادم که دست بلند کرد وسط خیابون زدم رو ترمز . ده تا ماشين پشت سرم دستشونو از روبوغ برنميداشتن معلوم بود حالشونو گرفته بودم. شیشه رو دادم پایین…. سلام آقا تهران نو میرید سر خاقانی پیاده میشم.. بیا بالا..سوارکه شد گازوگرفتم ازتو اینه داشتمش که دیدم یکیش پيره اون يکيو تو عمرم لنگه شو ندیده بودم دیگه جلومو نميديدم ازتو اینه محو صورتش شده بودم. پیش خودم گفتم خدايا این یه بارو ندید بگیر دیگه از این غلطتا نمیکنم. تو این فکرابودم که گفت آقا رسیدی سه راه افسريه میگه دار.. ببخشید خانوم شما مگه سر خاقانی نميرفتين..خودم ميرم مادربزرگم سه راه پیاده میشه. تا رسیدیم سه راه مادربزرگ پیاده شد را افتادم برا تهران نو تو راه نتونستم یک کلمه هم باهاش حرف بزنم فقط نيگاش ميکردم که دیدم داره یه جورایی نخ میده تا رسیدم چهار راه تهرانپارس سر خیابون دماوند پارک کردم باهم پیاده شدیم ماشینو قفل کردم برم مغازه دوستم … مرسی آقا چقدر شد… خانوم من مسافرکش نیستم مسيرم اینجا بود سوارتون کردم .. باشه مرسی لطف کردين .. خانوم من یه ربع بیشتر اینجا کار ندارم اگه خواستین ميتونم هرجاکه ميريد برسونمتون..مزاحمتون نمیشم. خواهش میکنم.. اخه… ديرتون نشه.نه من بیکارم. پس منم بیست دقیقه ميرم خونه مادرم. بهش گفتم خب شما شماره تونو بدید کارم تموم شد باهاتون تماس ميگيرم.
 
 
راستش من خطمو دو ساعت نیست گرفتم خودتون شماره تونو بدید تک بزنم. تک زد دیدم گوشیم زنگ نمیخوره گفتم گوشیم مونده داخل ماشین شما بريد اگه زود تر اومدی پیش ماشین بهم زنگ بزن گفت باشه خداحافظ تا بعد. واسادم دور که شد انگار دنیارو بهم داده بودن. ازخوشحالي نمیدونستم چیکار کنم رفتم سراغ ماشین گوشی رو بردارم ببینم شماره افتاده که دیدم گوشیم نیست یهو یادم افتاد جامونده خونه ساعت دوازده بود نامردم خونه ما بود از ترس جفت کردم که نکه بیاد زنگ بزنه جواب بدن بدبخت بشم خدایا غلط کردم گوه خوردم ابرومو بخر. هزارتا فکر زد تو سرم اون راهی رو که اومده بودم با دویست تا داشتم میرفتم که زود برسم زنگ نزنه بیچاره بشم با بدبختی خودمو رسوندم خونه از تو حیاط داد زدم مامان مشتری میخواست بهم زنگ گوشیم نيست.. چته داد میزنی بیا اینم گوشيت.. کسی زنگ نزد.. چرا بیست دقیقه پیش یکی زنگ زد اشپزخونه بودم تا اومدم جواب بدم قطع کرد. باشه من دارم ميرم زود ميام. کجا این دختره بدبخت بخاطر تو مياد اينجا. میام بابا ميرم بلیط آبجی اينارو میدم زود برميگردم از خونه زدم بیرون گازو گرفتم برا تهرانپارس یه ساعتی راه داشتم بااین ترافیک تا رسیدم به رفیقم گفتم کار واجب دارم ميرم شب ميبينمت.. سر خاقانی که رسیدم بهش زنگ زدم..الو سلام خانوم کجاييد شما.. آقا من اومدم دیدم ماشينتون اونجا نیست زنگ زدم ج ندادی رفتم دیگه تو تاکسيم دارم ميرم خونه خداحافظ…منم تیرم به سنگ خورده بود رفتم برا خونه زنیکه تو خشگلي و استیل توی تهران به این بزرگي حرف اولو میزد بخدا تاعصري حالم خراب بود انگار با بیل زده بودن تو صورتم بعدخودمو دلداري ميدادم. مثل قماربازی که ميبازه اگه نمی گفتم به کیرم سکته کيري میکردم تا شب شد بادوستامون هرشب میريم قهوه خونه قليون کشیدن و کس شعر گفتن. خلاصه نشستیم یکی از دوستام که اسمش ممده گفت چته تو امشب حالت گرفته . منم اتفاقاي اون روزو براشون تعریف
کردم. که زدن زیر خنده گفتن اون بهت کیر زده. ممد گفت تو که نامزد داری شماره شو بده…
 
تا همین الان اگه این کاره باشه مخشو میزنم خواهرشوهر ميگام. شماره رو دادم زنگ زد جواب داد یه پنج دقیقه ای باهم میزدن که پیش خودم چه اشتباهي کردم داره مخشو میزنه که کارشو فحش کاری رسید که ممد بهش گفت لاشي اونم گفت لاش نی توشه سرّی حالیت نی.. قطع کرد اینجا جاش نیست ميرم خونه خواهروشو میگام. که دیدم گوشیم زنگ خورد دیدم خودشه رفتم بیرون ج دادم. الو سلام بفرماييد.. سلام شما شماره ی منو به کسی دادید نه چطور مگه.. آخه من خط قبليم مزاحم داشتم انداختم دور ولی این یکيو امروز قبل ظهر گرفتم فقط شما شماره رو داشتید بیخیال کاری نداري.. شما لطف شماره شو ارسال کن ببینم می شناسمش. بيخال خداحافظ. تا رفتم تو قهوه خونه یه پیام اومد. دیدم نوشته اسمم ارزوهه این خطو خاموش میکنم اگه کار داشتی به این شماره**** زنگ بزن. دیگه پیش بچه ها چیزی نگفتم نشستم از خوشحالی داشتم دیونه میشدم.. از فردا کارمون شده یکسره تلفنی حرف زدن که من بهش گفتم مجردم. راستي اسمتونو نگفتید..مهردادم. آقا مهرداد کارتون چيه. تو چیتگر خرید و فروش ماشین ميکنم. خب خونتون کجاست.. گفتم میخوای ش پلاک خونمونو بهت بدم نکنه میخوای بیای خواستگاريم.. هه هه هه اگه میخواستم ازدواج کنم میامدم. حالا آرزو خانوم شما از خودت بگو ببینم. اسمم آرزو سی پنج سالمه یه دختر شیش ساله دارم که اسمش طنّازه از شوهرم طلاق گرفتم و با خواهرم مادربزرگم زندگی ميکنم. مامانم با پدر ناطنيم تهران نو زندگی میکنن… سرتونو درد نیارم یک ماه گذشت هرروز هر جا میخواست بره میرفتم ميرسوندمش تا بجایی رسید که دیگه خسته شدم دیدم هیچ نفعی برا من نداره جزاینکه آواره این شدم هر روز یه مدل لباس می پوشید و آرایش جورباجور روز بروز دیونه تر میشدم تا اینکه تو اس بازی هر شب تا ساعت سه شب بهش پیشنهاد سکس دادم . که گفت من سکسو نیستم فقط میخوام باهم دوست باشيم. یه مقدار رو مخش کار کردم دیدم را نداره گفتم تو رو بخيرو ما رو به سلامت دیگه باهات کاری ندارم .

 
 
تموم شد رفتم چسبیدم ب زندگیم تا سه.چهار روزی گذشت یادمه تو چیتگر بودم یه مسیج اومد. دیدم نوشته خیلی بی معرفتی مهرداد داشتم وابستن میشدم. بیخیال شدم تا شب. قهوه خونه بودم با بچه ها ورق بازی میکردم که ی پیام اومد. دیدم نوشته باشه قبول فقط یه بار. من زود وابسته میشم ولم کنی بري چی… بازم اس داد ج نمیدی مهرداد. از فردا همدیگرو می دیدیم تا اینکه یه روز گفت کی بريم… باهات هماهنگ ميکنم . بدشانسیم این بود که من جا نداشتم تا اینکه یه یکی از بچه محلامونو که خلاف ميکنه دیدم گفتم سعید
کجایی نیستی..داش اینجا تابلو بودم ترسید گیر کنم فلان جا خونه مجردی گرفتم.. کی خونه خالی میشه.. داش خودم تنهام. میدونم کار دارم میخوام تنها باشم.. داش میترسم بچه هارو طلپ کنی آنجا به گامون بدي.. سعید جون تنهام جز تو نباید کسی بدونه من اونجا.. باشه صبح ساعت ده بیا کليدو بدم بهت. پشت سرم بیا خونه رو نشون بدم بهت.خلاصه رفتیم خونه رو دیدم چه جای دنجي رفتیم تو مهرداد کسيو میخوای بیاری بگامون ندی بري بريزن اینجا دهن ما رو یگان. نه داش خیالت تخت. سعید داش چی داري. چیزی ميخواي مشروب شیشه هرچی بخوای دارم بيا بهت راکی بدم که جون میده واسه سکس .. دیگه چی داری مهرداد داش اسپری ليدوکايين برا دندون هست میشه ها میخوای بدم بهت.. بدونه راکی گذاشت یخچال گفت اسپری يخچاله .. دمت گرم داش تلافی ميکنم.. پس بیا کليدو بگیر صبح یازده به بعد بیا باشه دمت گرم ميبينمت.. اومدم زنگ زدم آرزو قرار شد ساعت یازده بزم دنبالش. شب تا صبح فکروخيال نميذاشت بخوابم تا ساعت یازده تیپ زدم رفتم دنبالش سوارس کردم گفت طناز موند پیش خواهرم.. دیگه ظهره بريم یه ناهار توپ بخوریم بعد بريم خونه. مهرداد میخوای بگیر بريم خونه.. باشه عزیزم.
 
ناهار و گرفتم رفتیم خونه تا نشستیم مانتو شو درآورد ناهارو آوردم. آرزو پایه ای مشروب بزنيم.. می خورم ولی کم. تو مشغول شو تا بساطو بيارم. رفتم اسپريو برداشتم بردم حموم شلوارمو دادم پایین کیرمو درآوردم حسابی اسپری زدم لامذهب از حالا راست کرده بودم بازم اسپری زدم رفتم سر یخچال راکيو برداشتم بايه پارچ آب یخ رفتم پيشش ناهارو خوردیم. مشروب و مخلفاتش گذاشتیم وسط مشغول شدیم هی میگفت برا من آب بیشتر بریز تنده. آنقدر دادم خورد که دیگه تو حال خودش نبود این وسط رفتم يبار دیگه اسپری زدم اومدم دیدم لباسشو درآورده با شرت و سوتین دراز کشیده خودمم حالم خوب نبود خیلی خورده بودم برا اینکه کیرم بی حس بشه وقت تلف میکردم. همینطور که دراز کشیده بلندش کردم نشستم پیشش باموهاش ور میرفتم انقد گردن و گوششو ميخوردمو گاز میگرفتم. که از زیر دستم در ميرفت. دیدم وقتش بردمش اتاق نميتونست راه بره انداختمش روتخت سوتينشو درآوردم سینه هاش عالی بود کوچیک بود و سفت شروع کردم خوردن و ور رفتن کل بدنشو لیس میزدم سر و صداش خونه رو برداشته بود شرتشو کشیدم پايين چه کسی داشت شيو کرده عالی نشستم پایین تخت پاهاشو دادم بالا انقد کسشو خوردم چوچولشو با لبم می کشیدم التماس میکرد بکنمش زبونمو ميکردم توش می کشیدم بالا انقد خوردم که آبش داشت ميومد گفت نکن بسه بلند شو لختشو تيشرتمو درمياوردم خودش داشت کمربندمو باز میکرد لخت شدم گفت یکم بخواب رو گفتم صبر کن کیرمو بشورم تو هم بی حس میشی حال نمیده شستم اومدم شروع کردم خوردن کسش .کیرم داشت ميترکيد انگشتمو کرده بودم توش و بالاشو لیس میزدم که دیدم آبش اومد با جفت پاهاشو داشت خوردم میکرد ی لحظه.خواستم با کسش حال که نذاشت گفت قلقلکم میاد خوابیدم روش باکونش ور میرفتم انقد مست بود که باکشيده لمبراشو سرخ کرده بودم حاليش نبود بعد خوابیدم رو ده دقیقه ای چه ساکی داشت آبم ميومد گفتم بسه بلند طوری که دوست داری واسا.
 
خوابید پاهاشو داد بالا گفت دست تو بنداز پشت گردنم سرم و بالا میگه دار بعد شروع کن میخوام خودمم ببینم اینطوری بیشتر حال میکنم. دو تا متکا گذاشتم پشتش سرشو آوردم بالا .. خودش کیرمو گرفت خیس کرد گفت حالا تلمبه بزن ببینم چند مرده حلاجی .سه چهار تا تلمبه که زدم صدای آخ و اوخش خونه رو برداشت هرچی محکمتر و با سرعت میزدم سرشو با دست بالا گرفته بودم خودش داشت نگا میکرد و داد میزد بکن بکن عزیزم محکمتر داره آبم مياد . داشت آبش ميومد گفت بخواب روم بزن که اومد خوابیدم لبمو گاز گرفته بود ول نميکرد تا آبش اومد داشت تیکه ام میکرد پشتم تا ده روز جای جنگش بود پاهاشو قفل کرد پشت کمرم انقد وحشیانه فشارم داد که همه ابمو خالی کردم تو کسش تا یه ربع بی حال افتاده بود فقط نيگاش میکردم. بلندش کردم لباساشو پوشید با هم رفتیم رسوندمش هنوزم باهميم

 
نوشته: Mehrdad

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *