این داستان تقدیم به شما
منم زنداداشمو تو یک شب مهتابی یواشکی رفتم بسترشو گاییدم اول فکر کرد شوهرشه بعد تا فهمید منم خودشو زد خواب و دفعه اولش تا رد کردم کوسش ارضا شدم
چند دقیقه دیگه با سینه هاش ور رفتم باز کیرم راست شد البته راست بود چرخید دمرو خوابید باسنشو داد بالا رفتم روش از پشت گذاشتم تو کسش خودشم با دستش که به کیرم میخورد چوچولشو میمالید که متوجه شدم ارضا شد منم بعد از چند لحظه برای دومین بار ارضا شدم
همش خودشو زده بود خواب …
ولی بعد از اون سکسمون دیگه اشکارا می اومد به رختخوابم و سکس میکردیم و میرفت
الان حدود 40 سال است رابطه داریم
سکس با زنداداش را با هیچی عوض نمیکنم
نوشته: صفدر قلی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید