این داستان تقدیم به شما

داستان من و عشقم .
حدود چهار سالی میشه با هم دوست شذیم من اسمم مهرداده و دوستم شهلا هر دو هات و شیطون پدرش با ازدواجمون مخالفه و علارغم قولم که بهش دادم که دیگه شهلا رو ملاقات نمیکنم .ولی نتونستم به قولم عمل کنم و به دیدارمون ادامه دادیم واقعا عاشق هم هستیم تا اینکه یه روز بارونی میخواستم شهلا رو برسونم سر کارش که از همون اول که سوارش کردم شهوت تو تو چشمهای هر دو مون موج میزد لبشو بوسیدم و زبونشو مک زدم و شهلا هم همراهی میکرد کیرمو میمالید و یواش یواش کرد تو دهنش و شروع کرد به خوردن بسیار زیبا میخورد و منم دستم تو شورتش بود و با انگشتم کسشو مالش میدادم و صدامون فضا رو پر کرده بود که با ناله های شهلا و تکونهای شدیدی که به بدنش میداد فهمیدم داره ارضا میشه ابش مثل فواره ریخت تو دستم گرم و لیز بود منم کیرم از دهنش در اوردم و گفتم برام جلق بزن تا ارضا بشم .امیدوارم خوششتون اومده باشه .

 
نوشته: استاد بیژی سمنتی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *