این داستان تقدیم به شما
سلام.من فرهادم 24 سالمه و میخوام خاطره ی سکسمو با یکی از معلم های کلاس زبانم تعریف کنم.من قدم 177 وزن 4،70سال بادی بیلدینگ کردم و سیکس پکو سینه هام ردیفه اما این موضوع برمیگرده به دوران نوجوونیه من زمانی ک 19 سالم بود و تازه ب قول معروف دم دراورده بودم…
***
من ی پسری ام سفید چهره با موها و ابروهای مشکی ک همیشه ب ظاهرم اهمیت میدم و دلم میخواد ک دیده بشم خصوصا توسط جنس مخالف حتی الانم ک نامزد دارم بازم نمیدونم چرا این حسو دارم ک دیده شدنو دوس دارم حالا یا عقدس یا چیز دیگه نمیدونم .سرتونو درد نیارم من 4 سال زبان خوندم و اواخر دوره ی یادگیری یه استادی برا ما انتخاب کردن ب اسم خانم کریمی ،خانم کریمی کسی بود ک کل بچه هایی ک تو اموزشگاه بالای 15 سالشون بود چشمشون زوم رو کونش بود اینطوری بگم هیکلش 20 بود با اینکه قد کوتاهی داشت اما با این حال سینه ها و پاهای خوبی داشت.جلسه ی اولی ک وارد کلاس شد همه فقط نگاش میکردیمو من با اینکه مکالمم قوی بود زبونم بند اومده بود .خلاصه اومد خیلی جدی و شیک صحبت کرد تعیین تکلیف کردو جلسه تموم شد خیلی جدی بود یکم مارو رنجوند با حرفاش منم تصمیم گرفتم با اینکه تو کفش بودم حالشو بگیرم و زیاد کس لیسی نکنم با خودم گفتم من ک زید دارم چرا کس لیسیه این از خود راضیو بکنم خلاصه ما شروع کردیم علیه این جبهه گرفتنو تو کار ازش سوتی گرفتن تا اینکه یه روز طوری اومد ک من کیرم راس شد وسط کلاس کفش پاشنه بلند جوراب مشکیه شیشه ای مانتو تنگ نصف موهاشم بلوند کرده بود ریخته بود بیرون واای وقتی راه میرف کونش چه تکونی میخورد دیگه ارایش غلیظشم ک بماند منم تصمیم گرفتم باهاش مهربون شم دیگه اواخر ترم ک شد این ادرس جیمیل دادو گفت اگه سوالی چیزی داشتید ب این ادرس پیام بدین.حاجی منم ک تو کونم عروسی ترم تموم شدو من اینو تو راهرو میدیدم بش سلام میدادم ولی نمیدونم چرا بام سرد بود برعکس بقیه شاگردا منم چون سنم پایین بود و تاحالا هیچ جنس مخالفی نریده بود بهم ناراحت شدم گفتم کس خارش دیگه سلامم بش نمیدم.
تا ی روز ک رو در رو اومدیم من نگاش کردم رومو کردم اونور اینم اخم کردو راشو رفت اون موقع ما کلاسای تی تی سی اموزشگامون برگزار کرده بودو استادمون دکتر غلامی ک اونم خانم بود معلممون بود این گف برای کاراموزی باید برید سر کلاسای معلما نوت برداری کنین حاجی منم ک گفتم بیاتو نمیرم و خوشم نمیاد و ناموسنا ناموسن بی دروغ بعد چن دیقه از جلوی در کلاس ک باز بود رد شد با ی تیریپی ک اصن ادم ناخداگاه بهش زول میزد ب رفیقم درگوشی گفتم برو وساطت کن من بیام کلاسش اونم گف ای کونده فهمیدم چته خلاصه کلاس تموم شدو منم با ی قیافه جدی رفتم جلو در با رفیقم اونم اومدو سلامو احوال پرسی (خیلی جدی)رفتیم تو و من الکی کس شعر انگلیسی مینوشتم ک مثلا نوت برداری میکنم ولی تمام فکرم پیشش بود بعد کلاس گف پارتی اگه دارید زود وارد کار بشید و معلمیرو شروع کنید منم گفتم پارتیمون خداس ولی گف من دارم.گذشت و ما هر جلسه ترمای مختلفشو میرفتیم برا نوت برداری منم تا تونستم تو این مدت کس لیسی کردم اصلا هم نمیتونستم جلو خودمو بگیرم تا اینکه ی روز بچه ها رفتن بیرون از کلاسش و ما خاستیم باش صحبت کنبم ک ناخداگاه چشم من ب کفشش و پاش افتاد ک با جوراب مشکی نازک سکسی بود افتاد اون هم سریع فهمید و پاشو تکون داد منم نگاهمو کج کردم ولی اون فهمید ک من چ فکرایی دارم .ی روز گف شمارتونو بدید برا شاگرد خصوصی بهتون اس میدم ما هم دادیمو 2 شب بعدش دیدم بم اس داد کاملا مشخص بود بم علاقه مند شده چون من همیشه خوشتیپ و عطر زده میرفتم پیشش گف سلام و احوال پرسی کرد و درباره کار بم اس داد اخرشم گف شبت خوش عزیزم.وقتی بم گف عزیزم تو کونم عروسی بود اصن کم موند با همون جق بزنم خخخ.گذشت و من تنها رفتم پیشش رفیقمو نبردم ب بهانه صحبت کاری میرفتمو لاس میزدم باهاش خیلی صمیمی شده بود بام.
انگار بهم وابسته شده بود راحت بم میگفت خیلی بدی یا مثلا فرهاد جونی …ازین حرفا منم فقط خودمو کنترل میکردم مخصوصا نگاهمو تا اینکه ی روز بم گف فرهاد میتونم بهت زنگ بزنم گفتم بله هستم.زنگ زد و دقیقا 59 دیقه صحبت کردیم هیچ وقت یادم نمیره اینو از درداش میگف از سختی های زندگیش از فوت شدن یکی از پسراش تو نوزادی منم دلداریش میدادم حتی بعد 59 دیقه دلش نمیخاس قط کنه .یه شب گفتم فرهاد دیگه بسته دیگه شروع کن از سکس صحبت کردن و یا اوکی میشه یا کیر میخوری خلاصه اس دادمو گفتم الان نیازا رفع نمیشع سن ازدواج بالاستو من نمیتونم ازدواج کنمو ازین صحبتا اونم میگف درست میشه بهش فک نکن تا اینکه تو یکی از اساش گف من میدونم تو نیازت خیلی بالاس گفتم چرا؟گفت یادته اونرو پجوری نگاکردی پامو!حاجی من و میگی تو خونه سرخ شدم رف بعد 3 دیقه اس دادم گفتم اره ببخشید .اونم گف عیب نداره طبیعیه تو سن تو .منم دلو زدم ب دریا گفتم اخه خیلی زیبایی نمیشه نگات نکرد.بعد 2 دیقه اس داد و گف مرسی!منم مونده بودم کاره خوبی کردم یا ن.دیگه ازون شب شروع شد درباره مساعل جنسی حرف زدنو دیگه ارضا شدن این حرفا تا اینکه بم ی حرفو زد .گف فرهاد من هیچ وقت عشق واقعی و لذت واقعیرو تجربه نکردم.منم گفتم چ لذتی اونم گف زناشویی.حاجی اینو ک گف کیرم تو دستم بود اب ازش سرازیر بود(اون موقع هم شبکه اجتمایی مد نبود اس میدادن همه)گفتم خب منم ک ازین لذت بی بهره ام عین همیم عزیزم.جواب داد: خخخخخخ.گذشت و ما همینطور با هم اس بازی کردیم تا اینکه ی روز گفت فرهاد بیا خونمون ک دلم برات تنگ شده(دیگه اون زمان کلاسام تموم شده بود تنها راه ارتباط من باهاش گوشی بود) این دلم برات تنگ شده ازون حالت عادی خارج بود برا همین من خودمو برا سکس اماده کرده بودم سکسی ک بعد 3 ماه مخ زنی و 10 بار جق اتفاق میفتاد خونشون پیروزی بود ادرسو برام اس کرد و من رفتم گف رسیدی اس بده ببین خلوت بود من ایفونو میزنم .خلاصه رفتم تو سلام دادم این یهو از اتاق اومد بیرون با چ تیریپی تاپ توری با ی شلوار جذب مشکی با جوراب شیشه ای من ی نگاش کردم گف چقد خوش تیپ شدی (تیکه انداخت ک چرا بهم نگفتی خوشگل شدم)منم گفتم توم خوشگل شدی عزیزم گف مرسی شوهرشم معلم بود سر کار بود.
نشستم چایی اوردو یکم حرف زدیم گف چخبرا گفتم از دل تنگیت همین چایی هم از گلوم پایین نمیرفت ی خنده ملیحی کردو ی زیرچشی نگام کرد گفتم تو چخبر گف منم همون ک بودم از وقتی با تو خوب شد رابطم حالم بهتره منم سریع ی چشمک بش زدمو اونم نیشخند زد شروع کردم ب پاش نگا کردن ک نگاهمو خوند گف چیه خوشگله پام گفتم خیلی میشه برات ماسلژشون بدم ی چشمکم زدم بهش گف بفرما عزیزم نشستم رو زمین پاهاشو گرفتم دستمو مالیدم دیدم خوشش میاد نوک شستشو بوس کردمو یکم مک زدم .خندیرو گف میدونستم پای زنارو تو جوراب شلواری دوس داری .منم گفتم جای دیگه زناروم دوس دارماا خندیدو گف ای شیطون دستامو گرفتو گف بشین رو صندلی اونم اومد اون کون خوشگلشو گذاشت رو زانوم همینطوری تو چشام زل زد منم گفتم ببخشید از رفتار گذشتم اونم چونمو گرف تو دستشو گف من فراموش کردم و یهو لبمو بوسید منم شروع کردم لب گرفتن و تمام رژ لبشو خوردم زبونمو انداختم تو دهنشو میچرخوندم اونم کیف میکرد تو این مدت کیرمم حسابی شق بودو اب میچکید ازش بعد بهم گف بریم تو اتاق رفتیم رو تختو من شروع کردم گردنشو خوردن تا رسیدم ب پستوناش وای سوتینو ک وا کردم چی دیدم ی جفت پستون توپی و گرد شروع کردم بوسیدنو مکیدن براش اونم آه آهش بلن شده بود اومدم پایین رسیدم شرتش شرتشو دراوردمو دیدم ی کس تیره داره ازونجا ک خودشم سبزه بود کوسشم اونطوری بود با لبام رو کسش بازی کردمو اونم گف فرهادم قربون لبای قلوه ایت بلیسش براممم زیونمو تا ته کردم تو کسشو دراوردم.
انقد کوسشو لیسیدم ک خفه شدم دیگه از شق درد داشتم میمروم ن تاخیری اورده بودم ن کاندومی هیچ چی سریع لباسامو کندمو گفتم سارا جون برام خیسش میکنی اونم بلند شدو یزره برام خورد معلومم بود از ساک خوشش نمیاد کیره منم 15 سانته کلفتیشم 14 کیره نسبتن خوبی دارم خلاصه شروع کردم از جلو تو کوسش گذاشتن و روش خوابیدم تند تند تلمبه میزدمو بوسش میکردم اونم فقط آه آه میکرد جورابای سیاه ساق بلندشم پاش بود و رونام ک بهشون میخورد ی حال خاصی میداد بش گفتم میخاد ابم بیاد چیکار کنم گف دربیار سریع دراوردمو تمام ابمو ریختم رو شیکمش تمام هیکلم داغ داغ بود گفتم چطور بود.گف زود ابت اومد بعد ی ربع براش زود بود .گفتن اشکال نداره ک دوباره شروع میکنیم گفتم باید بلندش کنیم گف چجوری ؟گفتم پاهای خوشگلتو بده من گف بیا براتو همش منم گرفتمو اروم رو کیرم مالیدمشون و فوتجاب انجام دادم کم کم کیرم بلند شد و گف بشورش و بعد بکن تو کوسم پون کاندومم نداشتم اومدم گذاشتمش گوشه تخت و شروع کردم تو کوسش تلمبه زدن ی پاش تو دستم بود و شست پاشو میمکیدم و همزمان تلمبه میزدم اینکارم خیلی حشریش کرد و گف اوووم فرهادم بکن بکن منم 20 دیقه تلمبه زدمو دیگه ابم ک داشت میومد گف بریز رو پاهام منم همرو ریختم رو پاهای خوشگلش بعد ک ارضا شدیم رفتم پیشش خابیدم و گف تو عالی ای فرهاد ای کاش سنم پایین تر بود با تو ازدواج میکردم منم گفتم من الانم برا توام و بوسیدمش اون رف حموم و من رفتم توالت و قبلش هم خدافظی کردم باهاش .
دیگه 1 هفته گذشت و گف فرهاد من دارم ازون اموزشگا و این منطقه میرم و همسرم باهاشون ب مشکل خورده سره حقوقم تو ک اشنایواقای رمضان پور هستی(مدیر اونجا)بهش بگو ک من دیگه اونجا نمیام و حقوقمو زود بدن منم رفتم اونجا قضیرو بگم یهو رمضان پور گف اقای وافی اومده داد بیداد کرده اینجا و فلان…منم تو فکر رفتم چون وافی معلم شیمی من هم بود ب این اسم .حاجی زنگ زد خودش بیادو منم ک دیدم بیشتر ازین نباید دخالت کنم ازونجا خاسم برم حالا ی 2 تا معلمم دیدم احوالپرسی کردم ک اومدم برم بیرون دیدم ال 90 سفید پارک کرد درو باز کردم برم بیرون تمام دنیا رو سرم خراب شد اره خودش بود معلمم بود ک 3 سال برام زحمت کشیده بود رنگم عین گچ بود خودمو زدم ب ندیدن و رامو کشیدمو رفتم تو راه هزار بار خودمو لعنت کردم و همون لحظه شماره بیاتو پاک کردم . واقعا این جنده هر چی که حال داده بود کوفتم کرد. شرمنده اقای وافی…
نوشته: فرهاد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید