این داستان تقدیم به شما
سلام من نيما هستم.هيفده سالمه و اين داستان مربوط به سال پيشه زمانى كه شونزده سالم بود.
من185قدمه و 75كيلو هم وزن دارم.اين داستان راجع به دختر سرايداره ويلامونه كه اسمش آتناس ده سالشه يه دختر خوشكله تازه به بلوغ رسيده ممه هاى تازه درونده با كون يخورده بزرگ يكم تپله ولى اصلا چاق نيست.خوب بريم سر اصل داستان منو مادرم تابستونا هرسال ميريم ويلامون شمال و پدرم به خاطر كارش اخر هفته هايا تعطيلات مياد بهمون سر ميزنه ما شهركمون كه توش ويلا داريم يه سرايدار داره با يه اتاقم سرايدارى كه جلو در شهركه يه اتاقك بيست مترى كه سرايدارمون توش زندگى ميكنه.يه خانواده سه نفره ان ثرياخانوم و اقارضا و دخترشون اتنا.اقا رضا جوشكار و اكثر اوقات نيست ما رابطمون با سرايدارمون خيلى خوبه و اكثر اوقات ويلا ما هستن چون هم اونا تنهان هم ما ميان پيشمون.
من هميشه به ياد اتنا جق ميزدم واقعا دختر كردنىى بود ولى خيلى بچه بود از اين جور چيزا سر درنمياور هميشه به بهونه هاى مختلف خودم بهش ميمالوندم يا دستماليش ميكردم مثلا ميگفتم بيا كشتى بگيريم ميخوابوندمش زمين كيرمو ميچسبوندم به كونش اونم چيزى نميفهميد اواخر تير ماه بود و ما كلا كارمون اين بود تو شهرك هر روز صبح با همه بچه ها ميرفتيم بازى و فوتبال اينا اون روزم مثل همه روزاى عادى رفتيم كلى بازى كرديمو عرق كرديم ساعت حدوداى يازده ظهر بود اومديم خونه ما خاله ثريا هم خونه ما بود اقا رضا رفته بود براى جوشكارى قائم شهر و پس فردا ميومد مامانم با خاله ثريا گفتن ما ميخوايم بريم بازار يه سه چهار ساعت ديگه ميايم شما خونه بمونيد تا مابياين منم گفتم باشه معمولا هر موقع يكشنبه بازار بود اتنا ميموند پيش منو اونا ميرفتن خلاصه اين بارم رفتن.منم چند روزى بود كه جق نزده بودم با ديدن اتنا حالم خراب تر ميشود با اون قرمزش با تيشرت مشكيش ممه هاش كه تازه درومده بود .
رفتم يه ليوان اب به شوخى برداشتمو گفتم اتنا الان خيست ميكنم اونم شروع كرد به دويدن خنديدن گوشه ديوار گيرش انداختمو آبو ريختم رو تيشرتش از قصد اين كارو كردم ممه هاش بيشتر معلوم شده بود گفتم اتنا مياى يه بازى كنيم گفت چى گفتم اتنا بيا كشتى بگيريم هركى برد هرچى گفت بايد اون يكى گوش كنه هرجور بود ميخواستم ديگه امروز به خواستم برسم.گفت باشه شروع به كشتى گرفتن كرديمو سريع خوابندمش گفت اوخ پاشو از روم دستم درد گرفت گفتم چى شد خوبى با عشوه گفت اره خوب حالا چيكار كنم برات گفتم بيا بريم باهم حموم گفت نميشه گفتم چرا گفتش مامانم گفته نبايد با جلو كسى لخت شمو از اين جور حرفا گفتم الان كه مامانت نيس بهش نميگيم بعدشم من بردم بايد گوش كنم با اكراه قبول كرد ما حموممون بزرگه و وان داره يه پنجره هم كوچيك هم بالاش داره كه ميشه ازش در ورودى شهركو ديد از اين بابتم خيالم راحت بود كه اگه مامانمينا بيان ميفهمم.
خلاصه من لخت شدمو اتنا هم لخت شد سوتين نداشت ممه هاش افتاده بود بيرون اونم فقط باشرت بود رفتيم تو حموم من گذاشتم تا وان پرشه درو اروم قفل كردم اتنا همش خجالت ميكشيد منم رفتم از پشت بغلش كردم گفتم چرا خجالت ميكشى يه بوس از لپش كردمو گفتم داريم بازى ميكنم ديگه بعد دستمو گذاشتم رو ممش گفت اه دست نزن ديدم همراهى نميكنه حالم خيلى خراب بود از تو كمد دستشويى چسب نوارى پهن دراوردم گفت گرفتم خوابوندمش زمين گفت اى نيما دارى چيكار ميكنى دستاشو بزور بستمو يه چسبم زدم به دهنش گريه ميكرد گفتم گريه نكن داريم بازى ميكنيم من پليسم تو هم دزد باد مجازات بشى بعد تمومه شلوارمو دراوردم كيرم تاحالا به اين بزرگى نشده بود رفتم سراغ ممه هاى اتنا كلى ليس زدم نوكشونو محكم فشار ميدادم اونم كم كم داشت ناله ميكرد شرتشو با يكم مقاومت دراوردم كس تپلش يكم مو داشت شروع كردم ليس زدن واى چه حالى ميداد بوش حرف نداشت وان پرشده بودابو بستمو انداختمش تو اب طورى كه تو وان زانو زده بود تا كمرش تو اب بود.
خودم رفتم پشتش تو اب اروم انگشت اشرمو كردم تو كونش تكون دادم اينقدر تكون دادم تا ارضا شد بيحال شده بود بعد دوتا انگشتمو كردم خيلى تنگ بود كيرمو اروم كشيدم به كسش بعد گذاشتم دم كونش سرشو كردم تو جيغ ميزد گريه ميكرد منم از پشت بغلش كرده بودم گردنشو ليس ميزدم با يه دست ممه هاشو ميمالوندم تا نصفه كردم توش ديگه نميتونست تحمل كنه منم تا ته كردم تو كونش ديگه نا نداشت شل شده بود منم اوردمش بيرون اب گذاشتمش كف زمين شروع كردم به لنبه زدن از بغل كونش خون ميومد منن بدون توجه تلمبه ميزدم ديدم دارم ارضا ميشم تا ته كردم تو كونشو همرو توش خالى كردم.بعد چسبشو باز كردم گفتم اتنا اگه به كسى چيزى بگى ميكشمت لعد بلندش كردم يه بوس از لباش كردم نميتونست راه بره از درد .بردمش بيرون انداختمش رو تختم حمومو مرتب كردم شلوار اتنا رو پاش كردم اما تىشرتشو نه بغلش كردمو ممه هاشو روتخت مالوندم گفتم اتنا از اين به بعد جنده منى فهميدى با سر جواب مثبت داد گفتم حالا كيرم دوباره شق شده برو ليسش بزن شروع كرد با ليس زدن گفتم سرشو ميك بزن اينقدر زد تا دوباره ابم اومد اينبار ريختم رو ممه هاش بعدش ديگه مامانمينا اومدن
بعد از اون همش باهاش سكس دارم خودشم راضيه و جديدا لذت هم ميبره اگه خواستين بگين بازم از سكسام باهاش ميگم براتون.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید