این داستان تقدیم به شما

سلام. این داستان تو فرانسه اتفاق افتاده ولی اسم‌ها تغییر کردن

چهارده سالم بود از همون موقع به خاطر سفید بودنم همیشه تو چشم بودم زیاد اعتماد به نفس نداشتم اما بیش از حد سفید بودنم باعث میشد بعضیا منو خوشکل بدونن برای یکسری از درس ها به خونه ی خانم معلمم میرفتم و باهام کار میکرد خانم عاطفه محمدی معلم ریاضی ما بود و خصوصی هم بهم درس میداد نا مادریم گفته بود خانم محمدی پسرم در اختیار شما هر جور فکر میکنی میفهمه بهش توضیح بده و این دست خانم معلمم رو خیلی باز گذاشته بود و هر رفتاری که میخواست باهام میکرد تو چند ساعتی که تو خونش بودم منم پسر بی زبون گوشه گیر و درون گرا بودم و خیلی از خانم محمدی میترسیدم آخه قاطعیت خانم محمدی حتی بابام رو هم میترسوند خانم محمدی علاوه بر معلمی منشی دادگاه هم بود و یک خانم با اعتماد به نفس بالا بود کاهی وقتی درس رو نمیفهمیدم چند پس کردنی بهم میزد و گوشمو محکم میپیچوند و چند بار از دهنم واژه ی غلط کردم رو میشنید تا آروم میشد وقتی دید من خیلی تو سری خورم بهم خرید های خونش رو میداد و گاهی کارهای خونشو میکردم رفته رفته اعتماد به نفسش بیشتر شد و وقتی که سوال طرح میکرد من باید پاهاش رو از روی جوراب های سیاه ماساژ میدادم پایین میز و گاهی با غرور بهم نگاه میکرد و میگفت آفرین فضلی و من ادامه میدادم اونروز رو هیچ وقت یادم نمیره گوشیم زنگ خورد و خانم محمدی گوشیمو ازم گرفت و با عصبانیت سیلی محکمی بهم زد و گفت خاک تو سرت ابله خیلی میفهمی تمرکز درست و حسابی داری گوشیتم قبل درس خاموش نمیکنی گوشیمو گرفت و گفت شما توله ها چی دارین تو گوشی واسه چی گوشی میخواین اصلا؟
 
 
رفتم سمتش بگیرم گوشیو که زد تو دهنم رفت تو گالریم و فیلم هامو دید فیلم های سکسی و سوپر با خشم منو نگاه میکرد و منم شدید میترسیدم گفت اینا چیه نگاه میکنی گفتم ببخشید خانم مثل سگ ترسیده بودم که گفت خود ارضایی میکنی؟با این فیلما؟ داد زد جوابمو بده حیوون با شرمندگی گفتم بله گفت میدونی چه مضراتی داره باعث میشه بچه دار نشی حالا اگه باعث شده باشه چی؟شدید با روانشناسی منو ترسوند گفت بلند شو شلوارتو در بیار معاینت کنم ببینم اولش خجالت کشیدم و تعجب کردم و خیلی هم میترسیدم اما با دادش سریع در آوردم دودولم کوچک بود تقریبا و مث برف سفید دودولمو داد بالا و کمی با تخمام ور رفت و بعد دودولمو کمی مالید به شدت شهوتی شدم و دودولم سفت شد و با قسمتای حساس دودولم ور میرفت شل شدم و نگاهم سکسی شد منو بغل گرفت و نوک سینه ام رو تو دهنش گذاشت و با دقت میک میزد که بسیار حشری ترم کرد و هم زمان دودولمو میمالید منو برد سمتش و لبامو وحشیانه میخورد و گاز میگرفت و تو چشمام نگاه میکرد شلوارش رو در آورد و تا زیر زانو دستاشو کرد تو موهام و صورتمو چسبوند به کسش از روی شرت سفیدش و کسش رو روی صورتم میمالید از روی شرت شرت رو در آورد کسش بسیار تپل و بیرون زده بود و کمی موهای خطی داشت با کف پاش کیرمو مالید بیشتر حشریم کرد و گفت بخور گفتم آخه گفت خفه شو فقط کسمو بخور زبونمو گذاشتم رو چوچولش یه آهی کشید و گفت بخوووور بچه و به دهنم فشااار داد کسشو و منم تن تن لیس میزدم مزه ی خاصی داشت کسش و داغ داغ بود گفت بخور بخور فقط بخور و منم با تمام وجود لیس میزدم و زبونمو توی کسش میبردم و آب کسش رو میخوردم
 
 
برگشت و کونشو قمبل کرد وگفت از سوراخ کونم بخور و من زبونمو گذاشتم روی سوراخ کونش و شدیدا میلیسیدم که میگفت بخور پسرم کونمو بخور تا سیر شی زبونمو روی کونش میلرزوندم و مثل بستنی کونشو میخوردم که بلند شد و نشست روی صورتم و من کونش رو میلیسیدم و توی کونش صورتم محو شده بود و میگفت میخوای با کونم خفت کنم؟و من التماسش میکردم و بلند میشد و بعد کسشو دهنم گذاشت و باز میلیسیدم و در حین لیسیدنم نوک ممه هام و دودولمو میمالید و میگفت کوچولو چه دودول نقلی و کوچولویی داری موش بخورتش و کسشو به دهنم فشار میداد بعد ده دقیقه لیس زدن کسش رو دهنم لرزید و آبش رو پاشید رو صورتم و با انگشت شصت پاش ابشو از صورتم به دهنم هدایت میکرد و برای چند ثانیه هم شصت پاشو داخل دهنم گذاشت و مکیدم بعد اون با کون روی دهنم نشست و دودولمو مالید تا آبم اومد و آبمو با دست مالید به شکم و سینم و بعد از روم بلند شد و رفت لباساشو عوض کرد که با کف پاش دفترمم لگد کرد وقتی برگشت خیلی آرامش داشت و گفت همین برنامه ی امروز رو باید هر روز با هم بریم منم خوشم اومده بود و گفتم چشم خانم و بعد برام آژانس گرفت و من رفتم به خونه و بسیار عادی جلوه دادم تا بابام هیچی نفهمه…

 
 
از اون ماجرا سالها میگذره و من تا سالها این کارو برای خانم معلمم میکردم تا الان که بزرگ شدم و الان رئیس جمهور فرانسه هستم یه بچه کونی‌ که هنوزم مجبورم کوس معلمم رو بلیسم و بهش کون بدم  امیدوارم از خوندن خاطره ی من لذت برده باشین این هم تنها تجربه ی من از سکس بوده تا الان.
 

نوشته: امانوئل مکرون

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *