این داستان تقدیم به شما
سلام
من اولين بارم هست كه داستان مينويسم، من حامد ۲۹ ساله هستم و چندين سال هست كه علاقه دارم كه جوراب يا جورابشلوارى شيشه اى مشكى بپوشم و با مردان پير و مسن سكس كنم، اين داستان برميگرده به چهارسال قبل و اولين بار كه با نورالدين آشنا شدم، نورالدين يه مَرد ٥٥ يا ٥٦ ساله افغانى بود، من فروشنده يك بوتيك بودم كه نورالدين براى خريد آمده بود، تا ديدمش بهش احساس شديدى پيدا كَردم، چون هم سن بالا بود هم افغانى بود و ازش خجالت نميكشيدم، وقتى براش لباس مورد نظرشو آوردم همش دستم رو به دستش ميماليدم و بهش نزديك بودم ، خودش يه جورايى فهميده بود و تقريبا همراهى ميكرد، لباس رو پسنديد و خريد، وقتى خواست بره خجالت رو كنار گذاشتم و بهش گفتم كه علاقه دارم باهاش دوست بشم، اون هم يه لبخند زد و شمارمو ازم گرفت، ساعت ١٠ شب توراه خونه بودم كه زنگ زد و حرف زديم، گفت كه توى محله هاى پايين با دوتا از دوستاش يه اتاق دارن ، اون شب تنها بود و ازمن خواست بِرم پيشش،
منم سريع رفتم خونه و توى اتاقم يه جوراب شيشه اى بلند پوشيدم و از روش يه جوراب مردونه پوشيدم تا مادر و خواهرم نبينن، توراه استرس شديدى داشتم، ولى حال خوبى داشتم، رسيدم به آدرسى كه بهم داده بود، يه خونه قديمى و خيلى داغون بود، رفتم داخل، اول خجالت ميكشيدم، نشستم، سلام و احوالپرسى كرديم و نورالدين رفت چاى بياره كه من جوراب مردونه رو از پام در آوردم، وقتى نورالدين برگشت جوراب چشم از انگشتاى پام از زير جوراب شيشه اى برنميداشت، نشست كنارم و آروم دستشو گذاشت روى انگشتاى پام، شروع كرد نوازش كردن، شروع كرد كمربندم رو بازكرد، وقتى شلوارمو در آوردم ، تاجوراب رو ديد كه تا بالاى رونم هست ديووووونه شده بود و صورتشو ميماليد به پاهام، منم توى آسمونا بودم و قشنگ احساس ميكردم زنش هستم، شلوارشو درآورد ، كير معمولى ولى خوش فرمى داشت، انگشتاى پامو از روى جوراب شيشه اى ميليسيد و من هم بيشترين لذت دنيارو ميبردم، دوست داشتم تاصبح جورابمو بليسه ولى مثل اينكه خيلى وقت بود توى كف بود، ازم خواست براش ساك بزنم ، منم نيم ساعت براش ميخوردم تا اينكه گفت برگرد، برگشتم زبونش برد لاى كونم شروع كرد به ليسيدن، لاى كونم و سوراخم حسابى خيس شده بود، بعد كيرشو گذاشت لاى كونم، وااااااى داشتم ميمردم از لذت، چند بار بالا پايين كرد و آروم فشار داد توى سوراخم، بدجورى درد داشتم و ميسوخت ولى لذت بخش بود، صحنه اى كه من با جوراب شيشه اى زنونه ،
مثل يه زن دارم به يك مَرد سن بالا ميدم داشت منو روانى ميكرد، شروع كرد آروم تلمبه زدن، من هنوز از لذت سيراب نشده بودم كه آبش اومد و كونم پرازآرامش شد، انگار سالها ارضا نشده بود، نيم ساعت بيحال افتاده بود روى من، اين اولين بارمون بود، نزديك دوسال باهاش دوست بودم، طوريكه عاشقانه دوسش داشتم،
اميدوارم پسنديده باشيد، منتظر داستان بعديم باشيد كه به درخواست نورالدين به دوتا از دوستاش هم دادم،
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید