داستان سکسی تقدیم به شما
داستان گی شب آخر خوابگاه
لطفاً کسایی که علاقه و تمایلی به گی و همجنس بازی ندارن وقتشونو برای خوندن این داستان هدر ندن که بخوان تو کامنتا فحاشی کنن.
این خاطره من داستان و تخیل نیست و کاملاً حقیقت داره متنشم یه کم طولانیه ممنون که وقت میذارید و میخونید:
سلام دوستان اول مشخصاتمو براتون بگم من پوریا هستم ۲۱ سالمه پوستم سفیده اندامم متوسطه قدم ۱۷۵ و وزنمم ۶۵ موهامم لخت و نرمه و باسن خوش فرمی دارم.
میخوام خاطره ای از گی با دوست صمیمیم سینا رو براتون تعریف کنم ، این داستان برمیگرده به پاییز ۹۶ …
بهتره از اول داستان شروع کنم به گفتن؛ من شیراز زندگی میکنم و از سال ۹۴ تو یکی از دانشگاههای شهرهای جنوبی قبول شدم همون روزای اول که وارد اتاق خوابگاه شدم اتاقمون ۸ نفره بود ولی به اندازه سه چهار نفر بیشتر از ظرفیت اتاق دانشجو داشت ولی قرار بود مشکل دو سه هفته ای حل بشه و اونا برن خوابگاه دیگه (که فاصلش تا این خوابگاه خیلی بود) اینو گفتم که بفهمین از کی با سینا آشنا شدم، درست حدس زدین سینا یکی از اون سه چهار تا دانشجوی مازاد اتاقمون بود ، مشخصاتشم اینه که قدش از من کوتاه تر بود و پوستشم سفید و صورتشم کمی گندمگون که موهاشم لَخت بود و معمولاً مینداخت یه طرف صورتش (مثل خودم) بدنشم اصلاً مو نداشت (چون چند بار جلو خودم تو اتاق لباس عوض کرده بود) از نظر سنی هم چند ماهی کوچیکتر از من بود. این خصوصیاتش خیلی تحریکم میکرد که باهاش هم بستر بشم و سکس کنم.
از اوایلی که میدیدمش نسبت بهش بی تفاوت بودم و زیاد کاری باهاش نداشتم و اصلاً فکر نمیکردم یه روزی باهاش صمیمی بشم و حتی همخواب هم بشیم و آخرش سکس کنیم.
خلاصه چند مدتی گذشت و ذره ذره باهم هم صحبت شدیم و رفته رفته بیشتر همدیگه رو شناختیم و مهرمون بیشتر و بیشتر میرفت تو دل هم تا اینکه خوابگاهش از من جدا شد و رفت جای دیگه (همونطور که اول داستان توضیح دادم)
ولی من و سینا چه روزا تو دانشگاه چه شبها تو خوابگاه سعی میکردیم لااقل یه روز در میون بیایم پیش همدیگه تا کنار هم باشیم. دیگه علاقمون به حدی شد که وقتایی که پیش هم بودیم و کسی دور و برمون نبود صورت و لب همدیگه رو میبوسیدیم و انگشتای دستامونو قفل میکردیم به هم و سرامونو تو آغوش هم میذاشتیم و حرفای عاشقانه به هم میزدیم. همیشه بهم میگفت بهترین رفیق عمرمی…
حتی شبهایی که میومد تو اتاقم بهش میگفتم بیاد رو تخت پیش خودم بخوابه ولی هم اتاقیام زیاد شکی نمیکردن که من و سینا عاشق هم شدیم و فکر میکردن فقط دوستیِ معمولیه و واسه دلسوزی از اینکه سینا تخت نداره میذارم کنارم رو تخت خودم بخوابه
نصف شبا که هر از چندگاهی چشمام باز میشد میدیدم سینا همونطوری که خوابیده دستاشو انداخته رو سینه و کونم، منم بدم نمیومد همینکارو برای اون بکنم هر از گاهی هم صورتامونو موقع خواب به هم نزدیک میکردیم تا گرمی نفسهای همو حس کنیم
گاهی وقتا تو تاریکی شب وقتی کنارش میخوابیدم کیر راست شدمو از رو شلوار میچسبوندم به کون سینا و اونم با خنده فحشم میداد.
خلاصه چند هفته و چند ماه وضع به همین منوال گذشت، راستی اینم بگم من اونجا اصلاً درس نمیخوندم و علاقه ای به رشتم نداشتم برای همین مجبور شدم اواخر اون ترم تغییر رشته بدم و چونکه رشته ای که میخواستم ادامه تحصیل بدم تو اون دانشگاه نبود و مجبور شدم انتقالی بگیرم به شهر خودم. این یعنی دیگه از سینا دور میشم و خیلی کم میتونیم همدیگه رو ببینیم. از ترم بعدش من دیگه تو اون شهر نبودم و فقط از طریق پیام و تماس با عشقم ارتباط داشتم واسه همین روز به روز دلتنگ تر میشدم.
وضع به همین منوال گذشت و تابستون شد و سینا بهم گفت که داره میاد شیراز و میتونه سه چهار ساعتی پیشم باشه (خونه سینا تو یکی از شهرای مرکزی بود و واسه رفتن از جنوب به اونجا فقط از شیراز رد میشد و منم نمیتونستم ببرمش خونمون چون خونه ما خیلی کم پیش میاد که خالی باشه و بشه توش دونفره عشق و حال کرد)
خلاصه بعد از چند ماه دوری تو یکی از پارک ها قرار شد همدیگه رو ببینیم و بالاخره عشقمو از نزدیک دیدم. تا همدیگه رو دیدیم و رفتم تو آغوشش و یک دقیقه ی تمام همو بوسیدیم (شاید با خودتون بگین تو پارک جلو مردم چطوری اینکارا رو کردیم ، چون فصل تابستون بود و قرار ما ساعت ۳ ظهر بود برا همین پارک هم خیلی خلوت بود)
خیلی دلم میخواست ماشین داشته باشم تا دوتایی بریم داخل ماشین لب بگیریم و برا هم ساک بزنیم ولی حیف که نبود.
اون روز هم گذشت و سینا رفت و باز هم ارتباطمون در حد تماس و چت بود. هر وقتم چت میکردیم سینا بهم میگفت عکستو بفرست برام، منم سریع میفرستادم (الان مطمئنم عکسمو برای این میخواسته که باهاش خودارضایی کنه)
خلاصه پاییز شد و ترم جدید شروع شد. سینا بهم گفت از این ترم کمک سرپرست خوابگاه شده و شبها تو اتاق سرپرستی کنار خوابگاه تک و تنها میخوابه، تا اینو شنیدم تصور شبی رو کردم که برم اونجا و تا صبح با سینا سکس کنیم و به هم حال بدیم. اما چون منم تو شهر خودم دانشگاه میرفتم و وقتم همیشه آزاد نبود منتظر شدم تا یه تعطیلی سه چهار روزه بخوره تو کلاسام و تعطیل شم تا بتونم برم اون شهر (شهر دانشگاه سابقم و خوابگاه سینا) و دو سه روزی پیش عشقم باشم. از طرفی هم سینا خیلی میگفت دلتنگمه و بهم میگفت دلم میخواد بیای پیشم. (من فکر میکردم بیشتر برا دلتنگیه نگو که اونم همون خوابی رو دیده که من براش دیدم و هوس عشق و حال با منو داره)
بالاخره فرصت مناسب پیش اومد و قبل از رفتنم رفتم حموم و بدنمو صاف و تمیز کردم و یه بعدازظهر رفتم ترمینال و سوار اتوبوس شدم رفتم اونجا (البته بی خبر رفتم تا سینا رو غافلگیر کنم)
وقتی رسیدم شب شده بود بلافاصله تاکسی گرفتم و رفتم در خوابگاه ، وقتی که رسیدم سینا رو دیدم که داشت با دو سه تا از بچه ها صحبت میکرد و حواسش نبود که من اومدم اونجا ، برای همین خیلی عادی رفتم داخل. اونجا چند تا از هم خوابگاهی های پارسالمو دیدم و خوش و بش کردیم و … بعدشم کیفی که وسایل شخصیم توش بود رو گذاشتم اتاق یکی از دوستام و برگشتم بطرف در خوابگاه که دیدم سینا پشتش به منه و داره با گوشیش ور میره و متوجه اومدنم نشد که آروم رفتم پشتش و یهو دستامو گذاشتم رو چشماش و بدون اینکه حرفی بزنم سریع با هیجان گفت پوریا تویی؟ منم که بی صبرانه منتظر بغل کردنش بودم ادامه ندادم و دستمو برداشتم و
روشو برگردوند و منو دید و قند تو دلش آب شد. ناخودآگاه همدیگه رو بغل کردیم و بوسیدیم. یکی دو تا از بچه ها چند متر اونطرف تر داشتن نیم نگاهی به ما مینداختن و برا اینکه ضایع بازی نشه خودمو از آغوش سینا جدا کردم و اونم دوهزاریش افتاد و بهم اشاره کرد که بریم تو اتاقش (همون اتاق کوچیک تک نفره سرپرستی که توضیحشو دادم)
اتاق چون اتاقِ سرپرستی بود طوری طراحی شده بود که به حیاط و راهرو خوابگاه دید داشته باشه واسه همین با وجود اینکه ۶ متر هم نبود ولی دو تا پنجره داشت و هرکسی از کنار پنجره رد میشد به اتاق دید داشت. برای همین تا رفتیم داخل سینا پرده ها رو کشید و لامپای اتاق رو خاموش کرد و درم از پشت قفل کرد که اگه کسی باهاش کار داشت بفهمه که کسی نیست. تا فضای اونجا امن شد سریع دست بکار شدم و لبمو بردم سمت لب سینا تا بعد از چند ماه یه لب حسابی ازش بگیرم و حال کنم. ظاهراً اونم منتظر همچین لحظه ای بود و دوتایی شروع کردیم به لب گرفتن. علاوه بر لب گردنمو هم لیس میزد و با یه دستش دستمو گرفته بود و انگشتامونو حلقه زده بودیم و با اون دستشم عضلات کونمو فشار میداد. منم میخواستم کیرشو تحریک کنم که اون لحظه تلفن اتاق زنگ خورد و معاشقه ما تموم شد. بعد از قطع تلفن سینا گفت کاری برام پیش اومده باید برم بیرون و دوتایی از اتاق اومدیم بیرون. اون شب چون پنج شیش ساعت تو راه بودم و خستم بود طاقت نیاوردم که سینا برگرده و رفتم تو همون اتاقی که کیفم اونجا بود و شب اونجا خوابیدم.
فردای اون روز با همکلاسیای پارسالم رفتم لب دریا و … شبشم رفتم پیش سینا خوابیدم اون رو تختش منم رو زمین رو یه تشک (اون شب زیاد به هم نزدیکی نکردیم ، نمیدونم شاید غذای اون روز دانشگاه کافورش زیاد بوده رو شهوت سینا اثر گذاشته بود (((: )
خلاصه روز بعدشم به همین منوال گذشت و قرار بود فردا صبحش (که میشد جمعه) برگردم شهرمون ، شبش آخرین شبی بود که میتونستم از فرصت خوابیدن نزدیک سینا استفاده کنم. غروب اون روز دوتایی رفتیم لب ساحل و رفتیم یه جای خلوت و دنج که خودم بلد بودم و اکثرا دختر پسرا میرفتن اونجا و لب میگرفتن. اونجا که رسیدیم اول کلی بوس نثار هم کردیم و لب گرفتیم. بعدش از رو شلوار کیر سینا رو تحریک کردم و خیلی زود راست شد و بعدش دستمو از تو شلوارش بردم بطرف سوراخش و با لحنی آمیخته با خنده فحشم داد. فرصتو مناسب دیدم و بهش گفتم سینا دوست دارم امشب با هم سکس کنیم و کیرمو بکنم تو کونت. (البته من دوست داشتم دوطرفه باشه و هم بکنمش هم بهش بدم) اونم در جوابم گفت حالا میبینیم و فقط نیشخند زد بهم. بعدش دستمو بردم از لای پیرهنش نوک سینه هاشو نوازش کردم و اونم همینکارو با من کرد.
شب شد و حدود ساعت ۱۲ برای خواب مثل شب قبل رفتیم تو اتاق سینا و در رو خودم از پشت قفل کردم و پرده ها رو کشیدم و تشک سینا رو هم انداختم جفتِ تشک خودم رو زمین و اتاقو تاریک کردم.
سینا عادت داشت قبل خواب با خواهرش که راهش دور بود و همدیگه رو دوست داشتن چت میکرد و بعد میخوابید ، اون شبم مستثنی نبود و منم که خیلی منتظر سکس با سینا بودم خسته شدم و بدون اینکه لباسامو در بیارم به روی شکمم دراز کشیدم و داشتم به این فکر میکردم که شاید سینا جا زده و نمیخواد به من کون بده. دیگه داشت چشام گرم میشد که دیدم سینا خودشو انداخته روم و داره گردن و صورتمو غرق در بوس و لیس میکنه. منم خیلی از این کارش لذت میبردم. با اینکه چند ساعت قبل بهش گفته بودم میخوام فاعل باشم و اون مفعولم ولی انگار داشت برعکس میشد. لبشو نزدیک گوشم آورد و آروم بهم گفت: حاضری؟ جواب دادم: من در اختیارتم… دیدم یهو پیرهنمو درآورد و پرت کرد اونطرف و شروع کرد به ماساژ و نوازش کمرم ، هرازگاهی هم دستشو میبرد سمت نوک سینه هام و محکم میفشردشون. همزمان کیرشو از رو شلوارش میمالید رو کونم و بالا و پایین میکرد. من خیلی داغ شده بودم و دستمو بردم سمت کیرش و اونا رو تحریک کردم که تو همون لحظه پیرهن و شلوارشو سریع درآورد و برمگردوند و منو نشوند جلوی خودش در حالی که هردومون رو زانو وایساده بودیم گفت: شورتمو دربیار ، منم با اینکه دستام یه کم میلرزید ولی زود اینکارو کردم و حالا کیرشو روبرو صورتم میدیدم (گرچه تو اون تاریکی زیاد واضح نبود ولی فهمیدم سایز کیرش از خودم کوچیکتره و خیالم راحت شد که وقتی میره تو سوراخم زیاد درد نمیگیره) بعد از اینکه شورتشو درآوردم باحالت حشری و با چاشنی دستور دادن بهم گفت زود باش کیرمو بکن تو دهنت و برام ساک بزن. یه کم عجیب بود چون سینا خیلی پسر مهربونی بود و اون لحن حرف زدنش برام تازگی داشت و بیشتر تحریکم میکرد. اولش خجالت کشیدم و امتنا کردم چون که سینا بهترین رفیقم بود و منم تجربه ساک زدن برای رفیقمو نداشتم. باز حرفشو تکرار کرد اینبار یه کم اومدم جلو و کیرشو گرفتم تو دستم و چون معطل کردم سرمو گرفت و بسمت کیرش آورد و منم دهنمو باز کردم و کیرشو تا آخر کرد تو دهنم . منم شروع کردم به جلو و عقب کردن کیرش تو حلقم ، حدود یکی دو دیقه اینکارو ادامه دادم و طعم پیشآب کیرشو تو گلوم حس میکردم ، بعدش گفت جفت تخمامم بکن تو دهنت. اینبار سریع دستورشو انجام دادم و تخماشو با ولع مک زدم (مثل بستنی) اونم داشت کیف میکرد. بعدش تخماشو کشید بیرون و دوباره منو به حالت دمر خوابوند رو تشک و شلوارمو از پام درآورد. یه کم کیر راست شدشو از رو شورتم مالوند به شکاف کونم و منم چند ثانیه کیرشو با دست تحریک کردم که اون لحظه خیلی خشن شورتمو هم از پام درآورد و آماده ی گاییدنم شد. منم واسه راحتی و درد کمتر دو تا پامو باز کردم و بالشتمو گذاشتم زیر شکم و کیرم تا کونم قمبل شه و سینا رو بیشتر تحریک کنم. سینا شروع کرد به لیس زدن کون خوش فرمم و با دو تا دستش دوطرف کونمو به طرفین فشار میداد و زبونشو میکشید رو دهانه سوراخم و حسابی خیسشون کرد
بعدش دوتا دستمو آورد رو کمرم و با دستش اونا رو گرفت تا نتونم تکونی بخورم بعدش خیلی آروم کیرشو گذاشت در سوراخم و بالا و پایین کرد و یهو فرو برد داخل. تا کرد تو سوراخم من یه ناله کشیدم و سینا شروع کرد به تلمبه زدن لامصب کیرشو ضربه ای میکرد داخل کونم (یعنی کیرشو تا در سوراخم میاورد بیرون بعد سریع تا ته میکرد داخل با سرعت بالا) فهمیدم که خیلی حشریه و فکرشو نمیکردم سینا اینجوری منو بگاد. چند دقیقه گذشت و کیرشو آورد بیرون و میخواست آبشو رو صورتم بپاشه که اولش مخالفت کردم ولی سینا به زور منو برگردوند و نشست رو سینم و درحالیکه تند تند آه شهوتی میکشید آب کیرشو ریخت رو صورت و موهام و بعدش بی حال شد و افتاد کنارم، منم سریع صورتمو پاک کردم و سینا رو بغل کردم. همزمان که باهاش لب میگرفتم آبم بیرون زد و ریخت رو پاهای سینا و منم مثل اون بی حال شدم و همدیگه رو بغل کردیم و فقط یه جمله بهم گفت: حالا دیدی کردمت؟…بعدش لب مختصری گرفتیم و خوابمون برد … ولی دیگه پا نداد که منم اونو بکنم و سکسمون یکطرفه شد ):
صبح قبل از اینکه سینا بیدار بشه لباسامو پوشیدم و آماده برگشتن به شهرم شدم (چون بار اول بود با رفیقم گی میکردم و یه جور حس خجالت نسبت به هم داشتیم نمیخواستم باهاش چشم تو چشم بشم.) فقط یه یادداشت براش نوشتم و کیفمو بستمو رفتم ترمینال.
الان که این خاطره رو مینویسم ۹ ماه از اون شب میگذره و همش فکر اینم که پسری که یکی دو سال بهش فهمونده بودم میخام بکنمش چی شد که بهش کون دادم ولی پا نداد بکنمش… ):
من هیچوقت اون شب خاص رو فراموش نمیکنم بخصوص جمله آخر سینا “حالا دیدی کردمت؟”
ممنون که وقت گذاشتید خاطرمو خوندید امیدوارم به بالاترین لذت جنسی که دوست دارید برسید.
نوشته: pouria_76
نوشته های مرتبط:
سمیرا دیدی که زیرم رفتی
خانوم همسایه: دیدی سکس اینقدرم بد نیست
چطور تا حالا کونی نشدم
حالا نوبت امر به معروفه!
حالا اسم آن زن را میدانم
مهسا سكسی ترین دختری كه دیدم تا حالا
سحر، جنده ای که میگفت تا حالا دست کسی بهش نخورده
بعد از فتح کون آبجیم حالا در حسرت کسشم
تا حالا كس خوردی؟
حالا نکن کی بکن
حالا یه انگشت کردن بودااا
کی تا حالا با 1500 تومن کس کرده؟
میخامت. حالا…
تا حالا طلبه زن كردی؟ من كردم
سکس با مادر ناتنی از بچگی تا حالا
حالا هم مادر رو می کنم هم دختر
اولین، بهترین، آخرین سکسم تا حالا
از بچگی تا حالا
حالا می خوام بدهکارباشم
حالا عمه ات رو نمی شناسی ؟
حالا نوبت امر به معروفه
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید