این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان
اسمم امیره و ۲۵ سالمه و ۹ ساله بدن سازی کار میکنم طوری که هرکی میبینه منو آب از لب و لوچش آویزون میشه مخصوصا خانوما و میگن چی ساختی لامصب!
کارم توی یک شرکت لوازم آرایشه که نمیتونم بگم اسمشو ولی فکر کنم از من که قدم ۱۹۱ه و هیکلم واقعا ورزشکاریه با چشم و ابرو و موی مشکی استفاده کردن تا خانومارو جذب کنن! که البته موفقم بودن و به خاطر شغلم با خانومای زیادی باید سروکله بزنم که خیلیاشونم به شدت میخارن وقتی منو میبینن و آمار میدن منم چرا دروغ بگم از خدامه! و تاجایی که بتوتم ازشون شماره میگیرم تا بعدا لاس بزنم درضمن نمیدونم چرا نیاز جنسی من خیلیه یعنی در طول روز بارها تحریک میشم حتی بعد داشتن رابطه که به دکترم مراجعه کردم گفت تا جایی که بتونی تامین کنی و زندگیتو مختل نکنه اشکال نداره و سعی کن سردی زیاد بخوری و اینجور توصیه ها… در کل فکر کنم یه شناخت ذهنی نسبی از من پیدا کرده باشین که تا اینجا کفایت میکنه.
یکی از روزهای اردیبهشت بود که هوا گرم بود یه خانومی با لباس کاملا نخی و شال خیلی کوچیک و ساپورت چسبون وارد دفترم شد سلام کردم و گفتم امرتون که گفت شکایت دارم در زمینه ی یکی از محصولاتتون خیلیم عصبی بود منم سعی کردم آرومش کنم گفتم حالا بفرمایید بشینید توضیح بدید ببینم مشکل چیه و به مدیر شرکت اطلاع داده میشه هرچی باشه و از این حرفا که اومد تو شالشو برداشت نشست صندلی کنار صندلی من که باد کولر بهش میخورد
گفتم مشکلتون چیه خانوم؟
گفت از پودرتون که استفاده میکنم خیلی صورتم گرم و سرخ میشه روی بسته بندی هم که نوشته ضد حساسیت منم پوستم حساسه خریدم و اینکه ضد حساسیت نیست!
گفتم خیالتون راحت باشه ما هیچ محصولیو که آزمایش و تست نشده باشه نمیفروشیم و از این حرفا که شالشو سرش کرد و گفت حتما اطلاع بدین به مدیریت و من عجله دارم باید برم (بعدا فهمیدم بازیگر تئاتره) و یه کارت ویزیت بهم داد که شمارش توش بود و اسمش گفت حتما زنگ بزن و بگو نتیجه چی شد…
انصافا خوب چیزی بود منم خوشحال که این شماره ی این تیکه ی بلوند و خوش هیکل رو بدست آوردم سیو کردم دیدم تلگرام داره و عکساش نزدیک پنجاه تا میشن! سوت زدم پیش خودم و شروع کردم به دیدن عکسای مینا که فهمیدم که سگ خوشگلی داره!
در حال لود کردن و دیدن عکساش بودم رفته بودم تو حس که یکی در زد سریع صاف نشستم و گفتم بفرمایید!
صدای جذاب یه خانوم بود که گفت میتونم چند لحظه وقتتونو بگیرم؟
گفتم خواهش میکنم بفرمایید!
اومد تو دیدم یکی از مشتریای شرکته که چند بار دیده بودمش از همکارای خانوم مشاوره میگرفت خیلی هیکل نایسی داشت قد بلند ۱۷۰ به بالا بود و سینه های خوش فرم که از زیر مانتوش خودنمایی میکردن… گفتم چطور میتونم کمکتون کنم که گفت:
-چند بار دیدمتون اسم شما چیه؟
-***ی(فامیلیم).
-نه اسم کوچیکتون؟
-امیر هستم!
-خوش بختم من حنانه هستم دنبال یه پسر خوشتیپ مثل شما برای دوستی میگردم که به دوستام پزشو بدم!
منم راستش به شدت شکه شده بودم نمیدونستم چی بگم که انگار تو ذهنم یکی یه پس گردنی بهم زد گفت امیر به خودت بیا! خانوم به این خوبی داره پیشنهاد دوستی میده بهت تو بهتت زده؟جوابشو بده بگو آره با کمال میل عزیزم!
تو همین فکرا بودم که ناخودآگاه گفتم منم دنبال یه خانوم زیبا و با کمالتی شما میگشتم!
شمارشو داد حنانه و گفت دیگه باید برم عزیزم حتما زنگ بزنیا!!

اونروز با فکر و رویای حنانه تموم شد از بقیه تایم کاری هیچی نفهمیدم!
فردا صبح زود پاشدم و دوش گرفتم و عضلات زیبام رو شستم و برق انداختم و یه جقیم یه یاد حنانه زدم رفتم آشپزخونه
صبحونه درست کنم دیدم موبایلم زنگ میزنه گفتم کیه این وقت صبحی دیدم حنانس!
-سلام
-سلام امیر
-شماره منو از کجا آوردی عزیزم؟
-از یکی از همکارات گرفتم قرار بود زنگ بزنی نزدی من زدم
-این وقت صبحی خیره؟
-آره خیره امشب یه مهمونی خودمونی تو جمع دوستامون داریم منم چون دوست پسر ندارم ازت دعوت میکنم که بیای چشم همه هم دربیاد از خوشتیپیت!
– باشه باشه حتما ساعت چند و کجا؟
-ساعت ۱۱ شب آدرسو برات اس ام اس میکنم…
آقا منو میگی از شادی داشتم بال در میاوردم سریع صبحونرو خوردم رفتم باشگاه ورزش کنم چند ساعت گذشت که یادم افتاد ای داد بیداد یادم رفت به مینا زنگ بزنم!
کارت ویزیت خوشگلشو درآوردم زنگ زدم :
-سلام
-سلام شما؟
-امیر هستم از شرکت که دیروز اومدین دفترم شکایت داشتین!
-آهان بله بله اطلاع دادید؟
(منم که بعد اومدن حنانه هوش از سرم پریده بود یادم رفت به مدیر شرکت بگم)
-نه یه مشکلی پیش اومد نشد امروز که تعطیله فردا به اطلاعشون میرسونم حتما!
-خیلی ممنون راستی امروز ناهار جایی دعوت دارید؟
-نه چطور مگه؟
-هیچی بیاین به منزل من آدرس منم تنهام یه ناهاری بخوریم باهم!
(گفتم ای جان جور شد میناجون)
-خیلی ممنون زحمتتون میشه آخه
-نه بابا چه زحمتی(با یه عشوه خاص و قطع کرد)
رفتم خونه سریع دوباره دوش گرفتم و یه جقی به یاد مینا زدم و آراسته و تر تمیز با ادکلن ۲۱۲ سکسی من آماده شدم که برا ناهار برم خونه ی مینای عزیز…
رسیدم ساعت ۲ ظهر بود زنگو زدم سریع باز کرد رفتم تو دیدم اونم مثل من تنها زندگی میکنه و خونش پر از تابلوهای هنری و …س!

یه آهنگ لایت گذاشته بود میز غذا رو هم به زیبایی چیده بود ولی خبری از خودش نبود که دیدم از اتاق خواب اومد بیرون اونم با چه لباس قرمز زیبایی! فوق سکسی شده بود تو این لباس و بوی عطر کارولینا هررا که زده بود داشت دیوونم میکرد و البته فکر کنم فهمید رفتم تو رویا با دست به میز غذا اشاره کرد و گفت سرد میشه ها!
نشستیم سر میز غذا فسنجون درست کرده بود مشغول خوردن شدیم گفت ععع نوشیدنی یادم رفت صبر کن رفت از تو آشپزخونه شراب سفید آورد و باز کرد اول لیوان منو پر کرد بعد لیوان خودشو و لیوانشو کوببد به لیوانم و گفت به سلامتی! منم گفتم به سلامتی!

ناهارو خوردیم با اون بطری شراب سفید که دوتایی تموش کردیم گرم گرم شده بودیم ناگهان اومد نزدیک من و لبمون تو هم قفل شد چنان لبی از هم گرفتیم که فکر کنم یه ربع شد دیگه مینا نفس کم آورد و جدا شد و رفت طرف اتاق خواب و گفت بیا!
رفتم اتاق خواب دیدم تاریکه و چه محیط سکسیه لباسامونو درآوردیم سریع و رفتیم تو تخت دوباره لب گرفتیم که آروم رفتم طرف گردنش و سپس پایین تر و یه حال دهانی حسابی بهش دادم اونم تو ابرا بود سرمو که از طرف کسش کنار کشیدم سریع بدون اینکه چیزی بگه کیرمو گرفت دستش یه نگاهی کرد و زبونشو گذاشت سرکیرم و بعد شروع به ساک زدن کرد ولی خب نمیتونست همشو بکنه تو دهنش به خاطر سایز بالای آلتم (۲۸سانته) و چند دقیقه ای حال داد بعدشم شروع کردم به کسشو گاییدن در حالت سگی جفتمون داشتیم لذت میبردیم که به فکرم رسید همشو بکنم تو کسش ببینم چی میشه! آقا چشمتون روز بد نبینه ۲۸ سانتو تا خایه فرو کردم چنان جیغی زد که کل کوچه شنیدن فکر کنم بعدشم فحش داد گفت گمشو بیرون مرتیکه عجیب الخلقه اگه میدونستم کیرخر داری دعوتت نمیکردم منم هم ضایع شده بودم هم خندم گرفت لباسامو پوشیدم اومدم بیرون رفتم خونه جلق زدم تا خالی شم خوابیدم از شدت از حال رفتگی…
بیدار شدم دیدم شب شده ساعت ۱۰ بود سریع رفتم شام خوردم که حاضر شم برا مهمونی حداقل حنانه رو به سیخ بکشم…
رسیدم مهمونی دیدم دختر پسر دارن میرقصن و چه بکن بکنیه منم رفتم یه نوشیدنی گرفتم رفتم بالا که حنانه رو پیدا کردم کنار دوستش سمیرا وایساده بود داشتن مشروب میخوردن و حرف میزدن…
رفتم جلو گفتم خانوما خوش میگذره؟ حنانه گفت نه اینجا خیلی شلوغه بیا بریم یه جای خلوت و زد زیر خنده معلوم بود خیلی مسته!

گفتم کجا گفت هرجا فقط یه جایی که بتونیم خلوت کنیم منم از خدام گفتم باشه بریم خونه من که گفت سمیرا هم بیا fmf بزنیم!!!! من به شدت جا خوردم از این نوع ادبیاتش اونم تا منو دیده اینجوری حرف میزنه که گفتم باشه اونم بیاد…
سوار ماشین شدیم نفهمیدم چطور داشتم میروندم انقدر که عجله داشتم کیرمم شق شده بود گیر میکرد به فرمون اذیت میکرد تازه داشت شلوارمو پاره میکرد همون لحظه بود که حنانه از رو صندلی شاگرد چشمش به کیرم خورد گفت این ترمز دستی دوم چیه !!! و خندید زیپمو باز کرد شروع کرد ساک زدن از شانس افتادم تو دست انداز کیرم قشنگ خورد به ته حلقش حالش بد شد گفت بزن بقل زدم بقل رفت کنار خیابون بالا آورد کارش که تموم شد
دوباره سوار شد گفت بریم اوووف عجب کیری داری این کیره یا شیشه کوکا!! و زد زیر خنده رسیدیم خونه رفتیم تو نفهمیدم چی شد دیدم ۳ تایی لختیم دو تایی داشتن کیرمو میخوردن سمیرا نصفه اولشو حنانه نصفه دومشو یه نیم ساعتی شد که گفتم بسه حالا جفتتون قنبل کنین میخوام سیخ بزنم
دوتاشون قنبل کردن سمیرا سبزه بود و حنانه سفید اول رفتم سراغ حنانه ۱۵ سانتشو کردم تو و عقب جلو میکردم بعد یه ربع در آوردم کردم تو کوس سمیرا ۱۵ سانتشو دوباره و بیست دقیقه ای بهش حال دادم که دیدم حنانه میگه من همشو میخوام همشو بکن توم!گفتم تو الان مستی هم حشری نمیدونی چی میگی اگه اینکارو کنم بیهوش میشیو اینا که گفت مسئولیتش با من تو تا خایه جا کن! منم گفتم حالا که میخوای بگیر که اومد سمیرا هم داشت با ترس و بهت زدگی صحنه رو از نزدیک میدید کردم توش تا ۲۰ سانتو نفسش بند اومد داشت ملحفه تختو چنگ میزد که گفتم بسه یا بیشتر میخوای؟ گفت بیشتر!!! گفتم از جونت سیر شدی تو همشو کردم توش داشت ملحفه تختو گاز میزد خودشو چند ثانیه نگه داشت تا اینکه من شروع کردم به تلنبه زدن دادش دراومد گفتم آروم باش لعنتی آبروم پیش همسایه ها میره دیدم نه گوشش بدهکار نیست گفتم سمیرا بیا کستو بکن تو حلقش تا صداش ببره اونم از خداش بود اومد کسشو کرد تو دهن حنانه بدبخت که داشت جر میخورد و یه جورایی در واقع درد زایمانو تحمل میکرد(اینو از یکی از زنایی که قبلا زایمان کرده بود و باهاش سکس داشتم شنیدم که میگفت کیر تو از درد زایمانم بدتره) نیم ساعت گذشت و دیدم یه جورایی در حق حنانه داره ظلم میشه چون همه ی این برنامرو اون جور کرده بود و این لذتو مدیون اون بودم بیچاره یه سره هم خودشو فحش میداد که غلط کردم هم سمیرا رو که میگفت گمشو کنار کستو ببر کنار بذار نفس بکشم دیدم سمیرا داره میخنده گفتم به چی میخندی؟ و کیرو از تو کس حنانه درآوردم حنانه یه نفس راحت کشید یه چک زدم به سمیرا گفتم بیا بخورش اونم ترسید شروع کرد خوردن که گفتم دیپ تروات میخوام میخوام کیرمو کنم تو اعماق حلقت اومد در بره با دستم پس کلشو نگه داشتم کیرو تا جایی که میشد کردم تو حلقش عوق زد سمیرا در آوردم گفتم به چی میخندیدی هان؟حنانه هم داشت با تعجب نگاه میکرد و کس جرخوردشو میمالید!سمیرا گفت گمشو عوضی که دیگه عصبانی شدم با خودم بردمش آشپزخونه گذاشتمش رو اوپن و روغن زیتونو از کابینت برداشتم خالی کردم رو کیرم و سوراخ کونش و به صورت ناگهانی کیرو کردم تو کونش چنان دادی زد فکر کنم دونالد ترامپ از کاخ سفید شنید! چهل و پنج دقیقه تو کونش تلمبه زدم کیرمم خونی شده بود اولین بار بود کون میکردم چون با این کیرم کس به زور بهم میدادن چه برسه به کون خلاصه که فکر نکنین سایز بالا خوبه بلکه عذابه کاش منم یه کیر معمولی داشتم … خیلی حس خاصی داشت کون کردن …
آخرش دیدم آبم داره میاد با یه دست از رو اوپن که خونی هم شده بود برش داشتم بردم تو اتاق خواب و با دست دیگه حنانه رو بلند کردم جوری که صورتشون نزدیک کیرم باشه و کیرم خونیمو مالیدم بین دو صورتشون تا آبم اومد و صورت جفتشون سفید شد …
گفتم لباساتونو بپوشین برین بیرون که پوشیدن در رفتن دوتا فحشم دادن بیچاره ها…
منم بی حال افتادم بعد از ۴ بار انزال تو اون روز و انقدر خوابیدم که فردا به کارم نرسیدم و خواب موندم…
شاید بگین چرا اینطوری رفتار کردی ولی خب به خاطر همین سایز آلتم هیچوقت نشده با یکی دوبار سکس کنم پس مجبورم همون بار اول همه جوره خودمو خالی کنم که بعدا حسرتشو نخورم …
خیلی ممنون از وقتی که گذاشتین

نوشته: امیر.ش

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *